خبر پارسی – سیروس رومی – سرزمین پارس با کوروش و اتکا ی او به فرهنگ شکل می گیرد که منشور او مستند بر این گفته است و عجیب نیست که پارس با فرهنگ استمرار می یابد و تخت جمشید با وجود نقش برجسته های سربازان ملل اوج فرهنگ مداری بزرگان این قوم نجیب است و پیامبر اسلام مبعوث می گردند تا زیر بنا فرهنگی جامعه ی بدوی انسان های آن روزگار را به مکارم اخلاقی زینت دهند.
استمرار این حرکت بنیادین اجتماعی و صد در صد مردمی ، کریم خان زند این یل لر را به دستمایه های فرهنگی فرا می خواند و اگر پارس آن زمان و فارس بعد از اسلام مانا و ماندگار می شود، تردیدی نیست که بن مایه های فرهنگ و هنر دلیل سرافرازی این پهنه ی پاک از کشورمان است.
هیچ گاه نه سعدی در حکمت و جهان بینی ژرفش مارا به دشمنی و جنگ فرا خواند که آزادگان افتاده را نیاز به برخوردِ فیزیکی نیست و نه حافظ در شورانگیزی و شیدایی اش که جز عشق را فریاد نمی کرد و تزویر را و نامردمی را مردود می شمرد و این دو با سلاله های بعدی، شعر، شعور و مهر را بر برگ برگ دفتر تاریخ انسانیت نگاشتند.
این اندک مشتی است نمونه ی خروار تا بر باورهایمان به فرهنگی بودن استان پهناور فارس و به قولی، ایران کوچک شک نکنیم که نماد آن شیراز پر رمزو راز و شهباز شهر های جهان است.
و این پاره برای این آمد تا بگویم این استان فرهنگی بایدو باید به آن نگاه فرهنگی کرد، به آن فرهنگی اندیشید و زمینه توسعه ی آن را بر مدار زیرساخت های فرهنگی دید.چرا نتوانیم جشنواره های مختلف را در شیراز برنامه ریزی کرده و اجرا کنیم؟ چرا امکانات سینمایی در استان ما و حتی شیراز در حال انجماد است؟ چرا هنرمندان نمایش ما، نه برای اجرا، حتی برای تمرین، مکانی با شرایط این هنر ندارند؟ چرا متولیان فرهنگ به بخش پژوهش های فرنگی بی اعتنا هستند و هسته ی پژوهشی اداره کل فرهنگ و ارشاد سال هاست خاک می خورد؟ چرا در حالی که قطب داستان نویسی ایران هستیم انجمن داستان نداریم، همین گونه شعر و همین گونه فلسفه که مکتب شیراز در فلسفه جایگاهی شایسته و بایسته داشته؟موسیقی، خط و نقاشی که این ها نیز دارای مکاتب بزرگ و قابل مطالعه ای هستند تنها متکی به بخش خصوصی می باشند به ویژه در خوشنویسی کارهای خوبی انجام شده و هنرمندانی در این حوزه رشد کرده و بالیده اند که باعث مباهات است.
اگر در حوزه فرهنگ و هنر کارهایی می شود آبشخور برنامه ریزی، سازماندهی و اجرا به فارس و شیراز بر نمی گردد مثل جشنواره فیلم فجر، جشنوار تاتر فجر و جشنواره های شعر و موسیقی و مطبوعات.پس هیچ کدام از این برنامه ها تاثیر گذار در نهاد های فرهنگ و هنر نیستند.
در این چند سال تاثیر این جشنواره ها چقدر بوده و چند هنرمند در حد و اندازه بازیگران فارسی مطرح در سینما و تاتر و تلوزیون بالیده و به اوج رسیده اند و اینان که سری توی سر ها در آوردند در کدام زمان آموزش دیدند، تجربه و مطالعه کردند تا به قله ها دست یافتند؟و اگر امروز جرقه ای برخیزد و شعله ای شود آن شعله به سازمان، نهاد و اداره ای ربط ندارد.استعداد ذاتی و تلاش فردی است نه کوشش اداره ای که آموزش را نهادینه کرده باشد، زیر ساخت هارا به وجود آورده و به حمایت از آن ها پرداخته باشد.تالار ابوریحان که امروز برای کلان شهر شیراز بسیار کوچک است کسانی را پرورش داد و حمایت همه جانبه ناصرکجوری بود که امروز بر تارک هنر بازیگری ایران می درخشند.همین طور نگارخانه ازپا افتاده وصال که هنوز بار بیشترین حرکت های تجسمی را بر دوش دارد.
این سال ها چه به روز فرهنگ و هنر این شهر آمده؟ شاید منتظریم:
“دستی از غیب برون آید و کاری بکند.”
پس امید و حرکت چه می شود؟ حرکت، آگاهی می خواهد، شناخت می خواهد، عشق می خواهد، فرهنگ شناسی می خواهد و تسلط بر هنرها.کدام مرد میدانی بعد از ناصر کجوری کشتی شکسته ی فرهنگ و هنر را به ساحل امن رهنمون خواهد شد.در این همه سال یکی دو تن آمدند اما نگین بواسحاقی بودند که دولت مستعجل داشتند مثل حسین همافر.
اما ما اهالی فرهنگ و هنر چقدر در حوزه فرهنگ و هنر دخیل بوده ایم؟چه زمانی مدیران فرهنگ و ارشاد را نقد کردیم؟ و چه زمانی به نیرو های ناتوان نه گفتیم و کی از توانمندان این حوزه دفاع کردیم؟امروز هم سکوت کرده ایم.این سکوت در قبال انتصاب مدیرکل فرهنگ و ارشاد به همان رویه ای می انجامد که سال ها شاهدش بودیم، به آن عادت کردیم و تنها رفت و آمدمان را به اداره ای که در قبال اهدافش وظیفه داریم قطع کردیم.
حوزه فرهنگ و هنر امروز نیاز به شخصی دارد که حوزه اش را بشناسد، هنرمندانش را دیده و با فرهنگورانش آشنا باشد.فرهنگوران و هنرمندان سوابق اورا تایید کرده باشند.تجربه های اورا در حوزه ی مدیریت فرهنگ و هنر دیده باشند.سنگی بر سنگی برای ساخت پیش نیاز های فرهنگی گذاشته و اثری به وجود آورده باشد.برنامه داشته و قدرت جا به جای نیرو ها را در خود ببیند.برای اهالی فرهنگ و هنر ارزش قائل شود.میز مدیریت برای او وسیله باشد نه هدف.از خلاقیت های برنامه ریزی با تکیه بر شناخت فرهنگ و هنر برخوردار باشد و صدها باشد و نباشد دیگر.
نگوییم استان فارس قحط الرجال است، آن وقت برای این فرهنگ و پایتخت فرهنگی باید زار زار گریست که چرخ بر همان منوال گذشته خواهد چرخید.بیاید با حوزه های انتصاب و انتخاب تعامل داشته باشیم. در نشست های خودمان بگوییم، بشنویم و فریاد بزنیم اما در پایان برایندی مناسب را معرفی کنیم، آن گاه می توانیم توقع داشته باشیم.توقع توسعه هنر، آموزش، پژوهش، تجربه و کار و کار و کار و بعد از سال ها شکوفایی را ببینیم.
امروز دکتر احمدی،استاندار فارس با ژرف نگری به تعامل باور دارد.فارس را خوب می شناسد و با حوزه فرهنگ بیگانه نیست و مهم تر از همه به آرا فعالین حوزه فرهنگ و هنر احترام می گذارد.به کسانی که دغدغه شان هنر ناب و فرهنگ والای ایرانی، اسلامی و انسانی باشد.و امروز شاید خیلی دیر شده باشد، “گاه خیلی زود دیر می شود”