خبرپارسی- – عبدالصمد ابراهیمی آرمیده بر بالشتی از شهادت. سر بر پیکر همرزم نهاده و روح را روانه جنت کرده است. آرامش عجیبی در این عکس است.یک خواب بی لالایی و بی دغدغه.
انگار با تمام دنیا تسویه حساب کرده باشی. در آستانه ایام فاطمیه و به یاد رهروان فرزندان بانوی دو عالم باید با شاعر همنوا شد و خواند:
دیر آمدم…دیر آمدم… در داشت می سوخت/هیئت، میان “وای مادر” داشت می سوخت/دیوار دم می داد؛ در بر سینه می زد/محراب می نالید؛منبر داشت می سوخت /جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود/جانکاه تر: آیات کوثر داشت می سوخت /آتش قیامت کرد؛ هیئت کربلا شد /باغ خدا یک بار دیگر داشت می سوخت /یاد حسین افتادم آن شب آب می خواست /ناصر که آب آورد سنگر داشت می سوخت /آمد صدای سوووت؛ آب از دستش افتاد /عباس زخمی بود اصغر داشت می سوخت/سربند یازهرای محسن غرق خون بود/سجاد، از سجده که سر برداشت، می سوخت/باید به یاران شهیدم می رسیدم/خط زیر آتش بود؛ معبر داشت می سوخت/برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست/در عشق، سر تا پای اکبر داشت می سوخت/دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند/گودال، گل می داد و خنجر داشت می سوخت/شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه/دیدم که بعد از قرن ها در داشت می سوخت/ما عشق را پشت در این خانه دیدیم/زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت
فایل صوتی این شعر با صدای دلنشین میثم مطیعی(اینجا)