*سردار منتقد
خبر پارسی – آنچه می خوانید ناشی از تفکرات غلط و اشتباه مشتی بی سواد است که حتی برای نوشتن درد دل های این روزهای خود کمی دقت و سواد به خرج نمی دهند چه برسد به اینکه حق اظهار نظر داشته باشند و یا اینکه دارای جایگاهی برای اظهار نظر باشند.
از برای آنکه نتوانستیم حرفی برای گفتن داشته باشیم نامه ای به مش حسن نوشتیم تا شاید برای بی سوادی، بی تجربگی وناکارایی و افراتی گری ما کلیدی بسازد.
سلام مش حسن؛
مش حسن از وقتی که والی شده ای انگار دیگر تهویل هم نمی گیری برای همین دست نوشته ای برایت نوشتیم و فرستادیم تا از احوالاتت با خبر شویم. البته تو را در جعبه معجزه افرین شهر فرنگ می بینیم.خوشحال می شویم که می خندی البته امیدوارم به ریش ما نخندی.
مش حسن تو که والی شدی یکمی احوالاتمان خوب شد و به قول سید محمد بلدمان بلاد گل و بلبل شد.امسال بر عکس هفت سال قبل باران خوبی بارید نمی دانم چرا؟ ما که بی سوادیم الله اعلم.
مش حسن تو که والی شدی برای ما هم که کد خدا فرستادی کد خدا هم تمام ده بزرگ ما را به گشت و گذار پرداخت همه چاله و چوله ها را شناخت.
کد خدایی به این خوبی ندیده بودیم. اصلا مش ابراهیم که پیش او کاری بلد نبود.این کدخدا تا توانسته همه کله گنده های ده را دور خودش جمع کند تازه شنیده ام اینقدر تجربه دارد که برای کارهایش با هیچ یک از شما هم هم مشورت نمی کند . البته ما که بی سوادیم .الله اعلم.
از احوالات مش محمد همین کدخدای جدید برایت بگویم . الحمدالله ملالی نیست.خوب و خوش و خرم است. همه کارهایش رو به پیشرفت و است.تازه اینقدر سرعت کارهایش زیاد است که هنوز چند ماه نشده قند خونش دوبرابر شده اشت.
مش محمد آدم خوبی است.به همه اعتماد دارد و هر کس هر حرفی به او بزند می پذیرد و گوش می دهد.ما هم که بی سوادیم . الله اعلم.
تازه او به همه کله گنده های ده احترام می گذارد و برای آنکه دل هیچکدام از آنها نشکند گاهی اوقات از آنها دلجویی می کند. او آنقدر خوب دلجویی می کند که هیچکدام از خادمان کدخدای قبلی نگرانی از بابت ادامه نان خوریشان ندارند.
مش حسن یادت هست زمانی که سید محمد والی بود ده کوره ما را پایتخت فرهنگی دانستند. حتما یادت هست قبل از آنکه والی شوی به ده ما آمدی و چه حالی به تو دادیم.
البته شما و زیر دست هایت هم با فرستادن کدخدایی حرف گوش کن خوب حال به ما دادید. جوانان ده پیشنهاد داده اند به پاس خدمت گزاری مش حسن و حال های بی اساس و با اصاصی که به ما می دهد هر وقت دوباره خواست والی شود یک حال اساسی به او بدهیم البته ما که بی سوادیم . الله اعلم.
در این دست نوشته سرت را درد نیاورم می خواهم از بی فرهنگیمان بگویم.
مش حسن ما اصلا در دهمان فرهنگ نداریم.سواد نداریم.بی کلاسیم.ما اصلا از نوشتن چیزی نمی دانیم.بلد نیستیم فرهنگی باشیم . تازه ما اصلا نمی دانیم فرهنگ چیست . ولی می گویند در چند ده آن طرف تر مردم سواد دارند . فرهنگ دارند . کلاس دارند.تازه کتاب می نویسند. از ساز و دهل استفاده می کنند.طبل می زنند. زبانم لال رقص و آواز هم دارند.تازه صبح به صبح یک کاغذ هایی در خانه هایششان یا دکان هایشان می گذارند که وقایع اتفاقیه را می گوید. البته ظاهرا در این کاغذ ها دروغ هم زیاد می نویسند. ما که بی سوادیم الله اعلم.
کاهی هم یک دسته کاغد هفته ای یک بار و گاهی هم ماهی یک بار در این دهات پخش می شود و خودشان می گویند منتشر می شود که ما نمی دانیم منظورشان چیست. ما که بی سوادیم. الله اعلم.
عده ای جمع شدند و گفتند ما هم بنویسیم. ما هم وقایع اتفاقیه داشته باشیم. نهایتش می دیم جمال سبزی فروش برای بسته بندی سبزی ازش استفاده کنه. تا این حرف پخش شد زیر دست کد خدا یک هیات بلند پایه را برای نظارت به کار وقایع اتفاقیه نویسی و عملیات پیچیده انتقال کاغذ ها به دکه جمال و فروش سبزی فراهم کرد.
میگن با پیش نهاد این مقام زیر دست یه گروه مامور نظارت بر کار وقایع اتفاقیه شده اند. جز چهار مرد و یک زن آن که دستی بر آتش سبزی فروشی دارند بقیه را نمی دانیم. جالب آنکه کد خدا هم انگار نه انگار که در امور سبزی فروشی ما افراد فرهیخته وارد شده اند. نمی دانم شاید مصلحت این است. ما که بی سوادیم. الله اعلم.
کل احمد ۱۴ نفر را پیشنهاد داده است که کد خدا هم انگار بی خبر از این مطلب بوده است. ما که بی سوادیم و نا آگاه اما الله اعلم.
نمی دانیم چرا کدخدا با آنکه چند تا میرزا بنویس دور و برش بود که تجربه خوبی هم توی سبزی فروشی دارند اما از این موضوع بی اطلاع بود که برخی از این افراد ۱۴ نفره حتی یک عکس هم با سبزی فروش ها ندارند چه برسد به اینکه حالا منصف باشند در دعواهای آنها.
قسمت اعظم این افراد اینقدر بر راستی استوارند که اصلا دست چپ را به رسمیت نمی شناسندو در کوچه پس کوچه های ده فقط دکه های سمت راست کوچ های را می بینند و قبلا هم تمامی دکه های سمت چپ را خلاف آیین کاسبی می دانستند.
البته مش حسن اگر کدخدا در تغییر زیر دستانش تعلل نکرده بود که امروز این بساط را نداشتیم.ما که بی سوادیم اما الله اعلم.
کل احمد یک اسطوره فرهنگ است. کل احمد خوب است . کل احمد اولین کسی است که شهر فرنگ به ده ما آورده است. اصلا سید محمد بیجا کرد که ما را پایتخت فرهنگی این بلاد دانست ما اینجا کل احمد داریم.کل احمد شهر فرنگی راه انداخته است.اصلای ملت ده بهش میگن کل احمد فرنگیس. نه ببخشید ما نه اینکه سواد نداریم فرنیگیس رو با فرهنگی است اشتباه می گیریم.فقط قلم و کاغذ می دانیم چیست. وسیله ای برای پاک کردن اشتباهات خود نداریم. از این رو همان ۱۴ نفر اشتباهاتمان را پاک نه ببخشید حذف می کنند.
کل احمد شهر فرنگ را که به راه انداخت ما دیگر فرهنگی شده ایم. الان ما بلد هستیم فیلم بازی کنیم. کتاب بنویسیم . نمایش جی جی باجی عرضه کنیم.وقایع اتفاقیه بنویسیم.کلاس بزاریم. اما همچنان بی سوادیم .و الله اعلم.
البته در فرصتی مغتنم رفتیم تا سر از سحر و جادوی این جعبه فرهنگی شهر فرنگ دربیاوریم.چشمتان روز بد نبیند.همین که برای سر درآوردن از حکایت شهر فرنگ کل احمد و رفقا سرمان را زیر پرده جعبه فرهنگ کردیم چهارپایی چموش آنچنان با جفتک زیر چشممان نهاد که اصلا یادمان رفت کجا بودیم. چه شده ایم.چه کار می کنیم.
مش حسن ما که نمی دانیم و بی سوادیم و کداخدا و یارانش علامه دهر اما از آن روزی می ترسیم که این مرکب جفتک انداز افساز گسیخته شود و هرچه سبزی فروش، کاغذ فروش، فیلم باز، نامیش باز، قلم باز و … است را مصل آدماس بر دیوار بچسباند.
مش حسن ما چیکار کنیم؟ ما بی سوادیم.ما که اصلا کاره ای نیستیم. ما که اصلا نقشی نداریم. اما کل احمد و کدخدا خیلی نقش دارند.
دوستدار شما – مش سردار پسر منتقد