نماد سایت خبر ‏پارسی

نامه ای به هیچ کس!/جناب هیچ کس! حال همه ما خوب است اما تو باور مکن…

خبر پارسی – فرزاد صدری – همیشه همینطور بوده است/ روزهای آخرِ سال تو را با انگشتانم نشان می دهم/می ترسم گمشده من هیچ وقت پیدا نشود/به گمانم چشم در راه تو بودم/که اندوه دیر سال مرا دوباره به خانه آوردی/اندوه دیر سال من! امسال هم نیامده رفتی …

جناب هیچکس سلام! نامه ام را به تو می نویسم،تو که دیوارت از همه کوتاه تر است و هر چه هم به حیاط خلوت خانه ات نگاه کنم،شکوه نمی کنی،پلیس فتا را صدا نمی زنی و احضاریه ای هم از هیچ جا به دستم نمی رسد! به تو که می نویسم،خیالم راحت است. جاسوسم نمی خوانی و مزدور بیگانه و فتنه گر قلمدادم نمی کنی!

بگذریم – یادت هست سال ۹۲ را با «امید» آغاز کردیم و خنده هایی که این همه سال از ما دریغ شده بود، چشمکمان می زد؟هر چه به انتخابات ریاست جمهوری نزدیک می شدیم امیدمان افزون می گشت با این وجود نگران بی «تدبیر»ی اصلاح طلبان بودیم.نکند تکثر کاندیداهای اصلاح طلب ما را از «احمدی نژادیسم» به «جلیلیسم» سوق دهد!«کلید تدبیر» این بار اما گم نشد!وقتی «هاشمی» و «خاتمی» جای «کلید» را به «عارف» نشان دادند، او هم نگاهی به آن انداخت و با لبخند کلید تدبیر را به «روحانی» سپرد اما دریغ که وصیت نکرد…

در خواب پرنده ای دیدم

پرنده ای با چشمانی خیس

…..وهم بیداری مرا صدا می زند،بیدار شدم

انگار همین دیروز بود که گفتم :بابونه ها تشنه می میرند

با این همه سال بی باران؛

که از سر بابونه ها گذشت

دیشب خواب باران دیدم

بیدار شدم

به تلافی این همه سال بی باران؛گریستم…

و حالا بوی باران،بویِ امید بود.روحانی که بر راس امور نشست،امید همه وجودمان را در برگرفت،شاعری سرود: همیشه گفته ام :شب فریادِ صبحی نیامده است،به مهتابی کوچه فکر کن…و ما در همه روزهای پس از انتخابات به مهتابی کوچه فکر کردیم.به روزهای بی مشفقیان،بی ایمانیه،روزهای بدون مدیران ۸ ساله و سیاسی.روزهایی که فرمانداری اش مکانی برای آزمون و خطای چند جوان خام نیست و بر بام فرهنگ ردپای هیچ فرمانداری یافت نمی شود!روزهایی که نظام فرزتدانش را فتنه گر نمی خواند و هیچ متهمی جرمش جاسوسی نیست!روزهایی که  دانشگاه جولانگاه گروه های بی چهار فصل! سیاسی نیست و باتوم و توقیف فله ای نشریات دانشجویی جای خود را به خردورزی و تدبیر می دهد…

دلم عجیب تغییر می خواهد!بوی مشمئز کننده کهنگی حالم را بهم می زند.بوی مدیرانی با بیش از  سی و چند سال سابقه کار،مدیرانی با چند عمل قلب باز!مدیرانی که ۸ سال دستاوردشان از خسارات جنگ هم بیشتر بود!تغییرات اما در بن بستِ لابی ها ابتر ماند!

بن بست ها که قد می کشند

کوچه ناریک می شود

زمان بی هیچ عبوری

ثانیه ها را بلند می کند

ثانیه ها،سالگشت همیشه سال ها

در آمد و رفت سایه ها

و سایه ها همچنان

به خورشید – زن همسایه!- زل زده اند

که می گوید:

در سرزمین من

رفتن به گرد پای نرفتن نمی رسد!

………

صدایی می گوید:آسوده خاطر باش

انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است!

اتفاق اما افتاده است!من،تو،ما اتفاق را بوجود آوردیم.اتفاق رای به پایان دیکتاتوری بود.اتفاق سیلی به دروغ بود،به ریا، به متشرعینِ بی درد! به خودکامگی….اتفاق آغاز امید بود،امید به تغییر،به هوای تازه به اندیشه نو…

شب طولانی شده است

حالم خوش نیست

صبح که از خانه می آمدم

باران می بارید

و من خیس تشنگی

با خود گفتم :

بابونه ها تشنه می میرند

می ترسم

می ترسم وقتی تو بیایی

سلام معطر سیب ها را جواب نگویم…

……………………….

نغییر اما می آید؟راستی هیچِ کسِ عزیز! استاندار فارس در پاسخ به چرایی کندی تغییرات در مدیران استان گفته بود« دقت را فدای سرعت نمی کنم» تئوری منطقی و قابل دفاعی که می شود زیر عَلَم آن سینه زد اما این دقت اگر از حد معقول و حیطه منصفانه خود عدول کرد آن گاه فرصت ها را ضربه فنی می کند! مثل فرصت دانشگاه! جایی که پای مراجع را وسط کشیدند تا ماندن یک مدیر را توجیه کنند!هیچ کسِ عزیز به نظر تو دانشجویان ضربه فنی شدند یا استاندار! راستی فهمیدی مدیری که پس از ۸ سال حجت شرعی برای رفتنش به تکلیف نرسید، قرار است در هیات منصفه مطبوعات هم رای به انصاف دهد؟!به نظر تو آنجا به تکلیف شرعی می رسد؟!

هیچکسِ عزیز! سرت را درد نمی آورم،

 همیشه همینطور بوده است/ روزهای آخرِ سال «امید» را با انگشتانم نشان می دهم/می ترسم گمشده من هیچ وقت پیدا نشود/به گمانم چشم در راه «امید» بودم/که اندوه دیر سال مرا دوباره به خانه آوردی/اندوه دیر سال من! امسال هم نیامده رفتی …

و در پایان یادآور می شوم:

شب فقط شب است

و ما در حسرت یک ستاره

یک سئوال

در خوابی هزار ساله

تاراج می شویم …

اگر حال مرا پرسیدند،بگو حال همه ما خوب است اما تو باور مکن…

*اشعار از فرامرز سه دهی

خروج از نسخه موبایل