خبرپارسی-عبدالصمد ابراهیمی-غصه هایش احتمالا در حد تامین هیزم برای شومینه دست سازش باشد. نوعی صمیمیت و خلاصه ای از تمام روزهای رفته را می توان میان چین و چروک های دست و صورتش قرائت کرد.
این ها همه به کنار، نگاهش را از لنز عکاس دزدیده است و رد مردمکش را که دنبال کنی نوعی ترس به جانت رخنه می کند. چیزی شبیه تنهایی، دردی مانند سیلی، سرمایی از جنس غربت خانه سالمندان آزارت می دهد.
زمستان است.کانون زندگی پدر و مادران پیرمان را با حضورمان گرم کنیم.
پ.ن:انگشتر عقیق پیرزن زیور انگشتانی است که درد را به چشمانت حواله می دهند. «تابه» پشت سر او بدجوری بوی نان محلی می دهد. خدا اینجاها بیشتر پرسه می زند.خودش گفته است. دل شکسته را عجیب خریدار است.
عکس:سید نواب موسوی-گناوه