خبرپارسی- فضای هزار توی مجازی جولانگاهی است که گاه نه فقط در شیراز یا ایران که در همه دنیا از آن بهره برداری های ناصواب صورت می گیرد. در چنین عرصه ای است که خیلی ها نقاب بر رخ کشیده و تمثالی از آنچه «ندارند» و «نیستند» را نه از زبان خود که با کیبورد مثلا سوم شخص مجهولی به خورد جامعه می دهند؛ هر چند رونمایی از این ترفند نخ نما شده و کهنه، کار پیچیده و سختی نیست.
اخیرا” در شیراز هم این پدیده که شاید چند سال پیش بیش از امروز در بورس بود از سر گرفته شده و من باب مثال کسی که تلاش دارد خود را مدیر بنامد با راه اندازی وبلاگی مجهول الهویه ، بگونه ای عمل می کند که منافع خود در عرصه موردنظرش را تامین نماید.
مدیر نامدیری که کارنامه رفوزگی او و شاهکارهایش در عرصه ای که فعالیت داشت وی را از میدان به در برد-بخوانید طرد نمود- حالا برای بازپس گیری جایگاهی که در توهم و خیال خود آن را جایگاه حقیقی و شایسته خود می داند دست به هر ترور شخصیتی می زند.
او نمی داند برای بالارفتن از پله های مناصب باید گام های بلند داشت و به همین دلیل کوتاهی قامت و کوتوله گی مدیریتی خود را رصد نمی کند و سعی در به زیر کشیدن دیگران دارد.
سالهاست کسانی که حرف و سوادی برای گفتمان و مناظره ندارند و در دولت های قبلی در سایه ترویج فرهنگ «بگم بگم» کار را به خاله زنکی های توام با سبزی پاک کردن کشانده و برای خود صندلی و کرسی دست و پا کرده بودند ، در پی تخریب منتقدان خود بر می آیند و به جای مشی گفتمان و تحلیل گفته منتقدان ، تلاش دارند خود او را قضاوت کنند. قضاوت آدم ها و البته نه حرف و گفتمان آنها آفت تازه ای نیست.به همین دلیل است که کسی که خود در دو مرجع قضایی ، حکم محکومیت داشته و محکومیت او آبروی استانی را به تاراج برده حالا نقش «آبکش» را بازی می کند که می خواهد سوراخ های «قلیان» را بشمارد.
افرادی از این دست که همواره تلاش دارند با بوقلمون صفتی و چند چهره بودن ، در هر جایی خود را عرضه نمایند قطعا می توانند در خلوت خود به این بیاندیشند که چرا همه اطرافیانشان شیوه ای مانند خود آنها برگزیده و دو رویی را با او پیشه کرده اند.
مدیری که توان آن را ندارد دارد حتی با صورت بدون نقاب به تقابل با منتقدانش بپردازد و سعی او بر این مدار استوار است که در کمین گاه فضای مجازی فلان مدیر دیگر را به سبب انتقاداتی که به مشی کاری و کارنامه پر از رفوزگی او داشته را تخریب شخصیتی نموده و یا مثلا به زعم خود، او را از میدان به در ببرد آیا توان آن را دارد که فردا روزی یک اداره را رهبری کند؟
مدیریتی که شجاعتش در این حد و اندازه است که وبلاگ مجعول راه بیاندازد و جرات و از همه مهمتر سواد تقابل آشکارا در میدان و کارزار گفتمان را ندارد، مدیری که تمام ره توشه اش برای مدیریت ،در راستای تئوری ناممکن «جلب رضایت همگانی» بوده و این خود به چند رو بودن و ناراستی وی دامن زده چگونه می خواهد فردا روزی که البته بعید است در دولت امید و تدبیر جایگاهی بیابد به مدیریت بپردازد؟ کاش اینها تلاش می کردند حس واقعی یک مدیر و شیوه مدیریت اصولی را دریابند. بزرگی گفته است«برای من خواندن این که شنهای ساحل نرم است کافی نیست، می خواهم پاهای برهنه ام آن را حس کند، معرفتی که قبل آن احساسی نباشد برایم بیهوده است!»
حاشا و کلا که اینان از گذشته و دیکته های پر غلطشان درس نگرفته و هنوز مخاطبان را «جیگر» فرض می کنند.شاید شنیدن «تو خوبی» «تو بهترینی» از سوی اطرافیانی که مقابل آنها با سفره به به و چه چه می آیند و اندکی بعد از فاصله گرفتن از آنها، با الفاظی چون «طرف خود ملانصرالدین است» به توصیف شان می پردازند باعث گردیده تا این شائبه برایشان به وجود بیاید که در جامعه چه حامیان و مریدانی دارند. «او» و «اوها » برای رسیدن به مقصود و مقام بی تابند. می خواهند باشند، می خواهند خودنمایی کنند. منصب را بزرگ می بینند و راهی برای رسیدن به بزرگی و نمی دانند «بزرگی باید در نگاه تو باشد نه در آنچه به آن می نگری»
نیازی به واکاوی بیشتر موضوع نیست و این چند سطر را هم از سر صداقت و البته هشدار برای آگاه کردن چنین افرادی نوشتیم تا بدانند برای بزرگی کردن باید اسباب بزرگی را فراهم کرد وگرنه راهی که در پیش گرفته اند حتی به ترکستان هم ختم نخواهد شد و کار را برایشان سخت تر هم خواهد کرد.
مخاطب و مخاطبان این مطلب آنقدر درک دارند که بدانند منظور ما کیست و در خانه اگر کس است یک حرف بس است! و در پایان کاش برای حفظ آبروها تلاش کنیم و برای یک مقام و منصب ،آبروی افراد و انسانیت را به حراج نگذاریم.«چه کسی می گوید که گرانی اینجاست؟ دوره ارزانیست…چه شرافت ارزان،تن عریان ارزان، دروغ از همه چیز ارزان تر….! آبرو قیمت یک تکه ی نان…و چه تخفیف بزرگی خورده ست، قیمت هر انسان !»