مفهوم “منفعت عمومی” از آن زمان که اولین گروه از انسان ها، تصمیم به زندگی جمعی گرفتند، تا تمدن های امروز بشری که رشد روزافزون، آنها را روز به روز پیچیده تر کرده مطرح بوده است.
توزیع ناعادلانه ی منابع، منافع عموم را در جوامع به خطر انداخته و به تعادل رساندن دیالکتیک نیازها- منابع در سکونت گاههای بشری، علی الخصوص در شهرها دغدغه اندیشمندان و البته بازوی اجرایی جوامع مدرن شده است.
دانشگاه نماد شهر و نماد جامعه مدرن و مبداء تحولات است و دانشجو مظهر آگاهی و بیداری جامعه و حافظ “منفعت عمومی” است.
دانشجو پاسدار آگاهی عمومی و سربازِ خطِ مقدمِ خروج از رخوت است. او کبوتر روحش را اسیر رکود نمی کند! چشم هایش را در تاریکی نمی گستراند و در مسیر نور حرکت می کند …
به بهانه روز دانشجو بسیاری از دانشجویان و فعالان دانشجویی دیروز را مخاطب قرار دادیم و از آنها سئوال کردیم:
به نظر شما مهمترین وظیفه و یا حتی خواسته دانشجویان چه می تواند باشد؟
آیا باید به روز دانشجو نگاه سیاسی داشت یا روز دانشجو روز تبلور آگاهی،علم و اندیشه است؟ آیا دانشجو در قبال مباحث اجتماعی و فرهنگی هم باید احساس مسئولیت کند ؟ چگونه؟
تمام مخاطبین خبر پارسی در این پرسش سئوال را خواندند و از میان آنها فقط دو نفر به سئوال ما پاسخ دادند!همه فعالان دیروز دانشجویی حتی حاضر نشدند بنویسند علاقه ای به پاسخ دادن ندارند!
در شرایطی که فارس از معدود استان هایی است که یک دانشگاهی بر مصدر امور قرار گرفته و دانشگاهیان دیروز و امروز باید شور و نشاط بیشتری در روز دانشجو داشته باشند اما خودسانسوری حرف اول را در میان فعالان دانشجویی دیروز می زند! پاسخ به این سئوال که چرا آرمانخواهان دیروز و کسانی که مهمترین ماموریتشان آگاهی بخشی و توجه به منفعت عمومی بوده،امروز سکوت پیشه کرده اند شاید نه خیلی سخت باشد نه خیلی آسان!
به این دو پاسخ کوتاه توجه کنید:
«دانشجو با توجه به تعدد دانشگاه های غیر ضرور به نظرم واژه ای بی معنا در ایران است»
دیگری هم پاسخ داده:
«به نظر من دانشجو باید زندگی طبیعی و علمی خودش را بکند؛ نه سیاسی باشد؛ نه عقیدتی باشد. اصلا هیچ چیز نباشد. فقط خودش باشد.
همین کافی است و منشا بسیاری از تغییرات و تحولات مثبت خواهد بود»
این نوشته کوتاه را که خود گویای وضعیت امروز جامعه است با بخشی از یک شعر که اشاره ای به وقایع ۱۶ آذر ۱۳۳۲ دارد به پایان می بریم.روزی که بهانه نام گذاری این مناسبت شد.
یک سکانس از آذرماهِ ۳۲
به گردنِ ما حق دارد آذرماه:
روز. خارجی. دانشگاهِ تهران.
از همان ابتدایِ عاشقی سربه زیر بودند
قندچی، شریعت رضوی و بزرگ نیا
و بعد
که زنگِ تفریح شد
سرشان را بلند کرده بودند به تماشا
دیدنِ دهان ها و
دست ها
که نمُردند
گلوله خوردند
لعنت به نیکسون!