افلاطون را دوست دارم اما فلسفه را از افلاطون بیشتر دوست دارم .
“ارسطو”
محمد ناصری منتقد تحلیلگر سینما
نقد های منتشر شده در ایران مثبت یا منفی درباره فیلم ها محتوا محور هست این رویکرد متاسفانه در مخاطبان هم نهادینه شده است اما قبل از هر چیز باید بدانیم که وقتی از ارزشهای یک فیلم صحبت میکنیم در واقع هدف ارزیابی هنری اثر است و مرجع این ارزیابی خود متن و فرم آن است هرگونه تحلیل و ارزشگذاری خارج از متن و یا محتوایی از اثر ، از آنجا که ارتباطی به خود اثر ندارد فاقد ارزش است این وضعیت آثار مخربی بر هنرمند دارد چرا که ضعف هنری و تنبلی خود را در پشت محتوا و مضامین مخفی می کند و نتیجه قربانی شدن زبان و فرم فیلم است در واقع جایگاه فیلم به مثابه هنر در حد یک رسانه و ابزاری برای خبررسانی تنزل می یابد لازم است در اینجا به مواردی که به نحوی به عنوان ارزشهای یک فیلم از دید منتقدان و مخاطبان ارائه میشود اشاره کرد مقولاتی که ارتباطی به هنر فیلم ندارند.
۱ -_ همراهی فیلم با احساسات انسانی ما ( مواضع سیاسی ، نوستالوژیک ، قومی ، دینی و …) به عنوان مخاطب و منتقد و اینکه محتوای آن برای ما خوشایند است و حرف دل ما را میزند امتیازی برای فیلم محسوب نمیشود
۲ _ اینکه فیلم ایرانی هست و ما باید از آن دفاع کنیم تا سینمای ایران در جهان مطرح شود معیار ارزشگذاری محسوب نمی شود.
۳_ اینکه فضا ، دنیا ، موقعیتها و شخصیتها به روز هستند و مخاطب با آن ارتباط برقرار میکند امتیازی برای فیلم محسوب نمی شود این حکم در برابر کسانی اشاره میشود که معتقدند یک فیلم به روز ، به یک فیلم کلاسیک هنری ارجعیت دارد .
- _ اینکه فیلم روی خلاء های احساسی و ذهنی سیاسی و شرایط زیست ما انگشت گذاشته نمی تواند ارزش باشد.
- اینکه ما از فیلم لذت ببرید به هر دلیلی که اغلب این دلایل برون متنی است و سلیقهای ، امتیاز محسوب نمی شود
- اینکه فیلم در جشنواره ها حضور داشته و جایزه گرفته و از آن تقدیر شده ربطی به ارزشهای هنری فیلم ندارد
- این که منتقدین و رسانهها آن را شایسته بدانند فروش بالایی داشته و مخاطب زیادی داشته امتیاز محسوب نمی شود
- اینکه فیلم تکنیک های بازیگری و سایر تکنیک های فیلمسازی را به خوبی اجرا کرده امتیاز محسوب نمیشود تکنیک با فرم خلاقه و منسجم و هنر تفاوت دارد
- این که فیلمی ما را تا آخر جذب کند امتیاز محسوب نمیشود
- اینکه وقتی در یکی طراحی صحنه هایی دیده شود که فرمال باشد و مفهومی را به درستی و با تصویر سینمایی بیان کند نباید به عنوان یک ارزش هنری مطرح شود مگر آنکه این طراحی با سایر اجزا و عناصر و تم فیلم ارتباط ارگانیک و در راستای انسجام اثر باشد .
متاسفانه حضور این مولفه ها و معیارها باعث شده که نه تنها فیلمسازان تلاشی جهت خلق اثر هنری نکنند بلکه مخاطب را به تنبلی و برداشتهای سطحی سوق دهد
ارزش تاریخی و زیبایی شناسی سینمای اصغر فرهادی
با ظهور سینمای فرهادی یک اتفاق میمون در دو حوزه فرم و محتوا در سینمای ایران رخ داده است به گونهای که به زعم نگارنده سینمای ایران را به قبل و بعد از فرهادی میتوان تقسیم کرد در هنر های معاصر به ویژه سینما محتوای اثر تا قبل از سینمایی فرهادی ، متمرکز روی حکومت ها بود هژمونی جنبش های اجتماعی و انقلابی و خلاء نهادهای مدنی و آزادی های سیاسی موجب شد که هنر ها در ایران به عنوان ابزاری سیاسی و سفارشی ( حتی از طرف اعتقادات هنرمند ) به کار روند و نوک پیکان انتقادات متوجه حاکمان وقت باشد این رویکرد را در ادبیات ، رمان ، شعر و سینما در صد سال اخیر شاهد هستیم این رویکرد در سینما ، به صورت نگاه هنرمند از بالا به موضوع ، دانای کل ، سیاه و سفید و در یک کلام نگاه ایدئولوژیک مشاهده کرد طبعا با تعریفی ابزاری از هنر ، فرم ، قربانی شده و ارزش درخور نزد مخاطب ، منتقدین و هنرمند پیدا نمی کند استقبال مردم و الیت جامعه از فیلم قیصر به عنوان پدیدهای در تاریخ سینمای ایران نه به لحاظ ارزش های هنری که طبعاً فاقد هرگونه ارزش هنری است بلکه صرفاً پرچمی شد برای حمله به شرایط اجتماعی جامعه آن دوران و سخنگویی برای مردمی که در مقاطع مختلف تاریخ خود سرکوب شده بودند پایان حیات سینمایی از نوع قیصر فیلم سفر سنگ است و به دنبال آن وقوع انقلاب . این رویکرد ابزاری به هنر در بعد از انقلاب هم از طرف حکومت و هم از طرف اپوزیسیون ادامه پیدا کرد البته هر یک از نگاه خود .
با ظهور سینمای فرهادی چند اتفاق مهم در رویکرد محتوایی و فرمی فیلم را شاهد هستیم در آثار او نقد و حمله تغییر جهت داده و به سوی مردم هدف گیری می شود نگاه از بالا به آی لول و هم سطح شخصیت ها تبدیل میشود شخصیتهای سیاه و سفید خاکستری می شوند همه مقصرند در واقع نگاه به بیرون را به نگاه به درون معطوف میکند . همه مقصرند.
این مفهوم بعدی تاریخی هم پیدا می کند .
از نگاه برون متنی اتفاق مهم دیگری میافتد فیلم های فرهادی را همه میپسندند عوام ، خاص ، منتقدین ، جشنوارهها ، حکومتها و مخاطب خارجی .
این همراهی همه جانبه در سینمای ایران قبل از فرهادی سابقه نداشته است و طبعاً یک موفقیت بزرگ برای او محسوب می شود در حوزه درون متنی هم سینمایی فرهادی یک نقطه عطف محسوب میشود و این بخش برای ما مهم است سینمای فرهادی جذابیت دارد و این جذابیت را از فرم و تصویر و ریتم درست فیلمهایش ایجاد کرده است یکی از بزرگترین ضعف های سینمای ایران نبوده ریتم مناسب است و در سینمای فرهادی نیز به درستی به کار میرود این ریتم را در طراحی روایت ، دیالوگها ، بازی بازیگران و تدوین می توان مشاهده کرد همچنین تصویرسازی و استفاده از ایماژ و افکت و تیتراژهای خلاق .البته باید ذکر کرد که این حکم تا فیلم جدایی قابل دفاع است ماسفانه ستایش ستایش از فیلمساز اثرگذار ما در اینجا به پایان می رسد .
از فیلم گذشته به بعد شاهد تغییر و نزول ارزشهای هنری سینمای فرهادی هستیم این ضعف را نگارنده به تنبلی هنرمند تعبیر میکند کسب جایگاه رفیع در سینمای جهان ، تلاش برای حفظ این جایگاه ، تغییر فضا و زیست و کسب و کار هنرمند و قطع ارتباط با جامعه و نبود تجربه زیستی ، نبود وسواس هنری و شهوت فیلم ساختن و پیام دادن و پیام دادن و … در نهایت باعث شده است که فرهادی دغدغه فیلم به عنوان هنر نداشته باشد .
یک فیلم قبل از هر چیز باید فیلم باشد.
مشکل فیلم قهرمان را در چهار ضعف اساسی می توان طرح کرد
۱ _ حضور نویسنده به صورت تحمیلی .
۲ _ ساختار
۳ _ دیالوگ محور بودن فیلم و نبود تصویر و صدای سینمایی
۴ _ شخصیت پردازی ضعیف تک بعدی و بدون عمق
حضور نویسنده در جای جای فیلم احساس میشود و باعث شده است که داستان و شخصیت ها سیر طبیعی و منطقی نداشته باشند به ویژه اینکه این فیلم در ژانر رئالیستی هست شخصیتها آزاد و رها نیستند اسیر و برده نویسنده هستند پیچ ها و چرخش های داستان تحمیلی و تصنعی است شخصیت رحیم ساده طراحی شده تا بتواند طرح را پیش ببرد و در خدمت تنبلی نویسنده است .
تم فیلم (بیان شرایط جامعه و اینکه چگونه رحیم و سایر شخصیت ها را در چنبره ای از دروغ و کنش هایی که خود در انتخاب آن نقشی ندارند )را نمیتوان با شخصیت ساده و منفعل به چالش کشید این تم وقتی منطقی و باورپذیر است که اتفاقاً رحیم شخصیتی قوی و هوشمند باشد و تمام تلاشش را بکند اما در هماورد با جامعه و محیط در نهایت شکست بخورد مقایسه شود با فیلم راننده تاکسی اثر اسکورسیزی مثلاً تراویس هم شخصیتی است که با جامعه و نهادهای آن مشکل دارد اما با تمام وجود در برابر آن می ایستد تمام تلاشش را هم می کند اما از آنجا که به زعم فیلمساز شرایط همیشه بر قهرمان آثارش قویتر است( و این واقعیت جامعه آمریکاست) بر قهرمانان پیروز میشود و شخصیت را منزوی و در لاک خود فرو می برد همان اتفاقی که برای رحیم هم می افتد در پایان رحیم زندان را میپذیرد و از خیر آزادی میگذرد در واقع از دست جامعه به زندان پناه می برد آن چه که باعث واکنش رحیم میشود مثلاً. نقطه اوج ، پسرش هست و اینکه بازی خورده در آن صحنه فیلم گرفتن از سیاوش توسط مسئول زندان اما این عامل تغییر در همان آغاز می تواند اتفاق بیفتد مثلاً در مراسم گلریزان و البته این عامل قوی هم نیست و در حد و وزن نقطه اوج نیست اصلاً روندی افزایشی طی نشده تا به نقطه اوج برسیم آن روند کمی که در طی فیلم نشان داده می شود تا به این طرح کیفی برسد قابل قبول نیست و به هم ارتباطی ندارند چرا که اغلب آن بلاها که بر سر رحیم می آید خودش و دیگران آگاهانه یا غیر آگاهانه در آن دخیل بودند و به همین دلیل ما درام قوی نداریم مقایسه شود مثلاً با فیلم شبکه اثر سیدنی لومت و قاتلین مادرزاد اثر الیور استون با توجه به موضوع نقش رسانه بر شهروندان .
آنچه که عامل تغییر رحیم شود تا به این بازیها پایان دهد هر اسمی روی آن بگذاریم عزت نفس غیرت و ناموس و … می تواند برای شروع یک درام کاربرد داشته باشد اما برای تحول و تغییر شخصیت مناسب نیست به ویژه در ژانر اجتماعی چون این عامل قبلا در شخصیت حضور داشته است غیر از اینکه نشان دهیم این عامل خاموش و نهفته و خفته است و حال بیدار شده است مقایسه شود با فیلم قیصر.
چند نمونه
۱ -_ چرا همان آغاز مسئولین زندان حرف های رحیم را باور میکنند درست است که برای زندان تبلیغ میشود اما منطقی نیست که به راحتی بپذیرند با توجه به تجربهای که از زندانیان دارند که اغلب برای جلب توجه و رهایی خود از این ترفندها استفاده میکنند حداقل باید صاحب سکهها را پیدا کنند جالب اینجاست که مدیران زندان به راحتی حرفهای رحیم را باور میکنند اما مدیر کارگزینی فرمانداری مقاومت می کند البته این مخالفت به خاطر آن اساماس هست اما بهرام هم بارها به مدیران زندان راجع به شیاد بودن رحیم به آنها تذکر داده است
۲ _مسئول کارگزینی حق ندارد در مقام بازپرس و دادگاه و پلیس قرار گیرد نامه ای از زندان آمده و آنها باید شخصیت را بپذیرند اگر مشکلی هست باید با اسازمانی که نامه را داده موضوع را مطرح کنند اما این اتفاق نمی افتد چون نویسنده صحنه های راننده تاکسی و فرخنده را لازم دارد.
در سکانس فرمانداری همه دروغ می گویند اما این آن دروغی نیست که مورد نظر فیلمساز است و در تم آن را نقد می کند در واقع دروغ عامدانه و آگاهانه و از پیش طراحی شده باید مورد نظر فیلمساز باشد دروغی که از روی استیصال و فشار باشد نمی تواند مورد استفاده قرار گیرد .
۳ _ سکانس برادر فرخنده و خانه اش و موافقت اولیه و مخالفت بعدی ربطی به درام اصلی ندارد و اضافه است و با تم فیلم ارتباطی ندارد ظاهراً بیانگر نوعی صعود و سقوط در رابطه با خانواده فرخنده است که خوب است اما از آنجا که این سکانس و شخصیتهای آن نقشی در درام ندارند منطقی نیست .
۴ _ دختر بهرام چرا بعد از توافق پدرش با خیریه حرکت جدیدی می کند ارسال پیامک آن هم بدون هماهنگی با پدرش ،که منطقی به نظر نمیرسد اگر با موافقت پدر بوده که ظاهراً با منش بهرام و ادعای اخلاقی اش همخوانی ندارد و در ثانی لزومی ندارد . بهرام خودش می توانست پیام بدهد و مخالفت کند و چکها را بخواهد و تهدید کند .
۵ سکانس مهمانی مجلس رقص اضافی است طراحی رقص هم که کلیشه و دم دستی هست و در شان سینمای فرهادی نیست .
۲ – ساختار
- ساختار روایی با وقایع تکرار شونده آشفته و بدون رشد و گسترش و اوج است
- پنهانکاری و سوء استفاده از موقعیت مخاطب همچنان یکی از مشکلات فیلمساز است که از فیلم فروشنده به بعد شاهد آن هستیم . اغلب وقایع مهم را نمیبینیم و خبرش را شخصیت ها به هم می دهند صحنه های مهمی غایبند که می تواند در خدمت شخصیتپردازی و ایجاد منطق و بیان مفاهیم و تم باشند از طرف دیگر صحنه های زائد و بعضا بی منطق و طولانی به نظر می رسند بدون اینکه نقش مهمی در درام داشته باشند صحنه مراسم گلریزان خیلی طولانی است و صرفاً در حد یک گزاره اخباری عمل میکند و به تحلیل نمیرسد و درام را پیش نمیبرد
- صحنه طولانی زن صاحب کیف غیر لازم است و حتی ما را فریب می دهد و در انتظار نگه میدارد اما این انتظار پاسخ داده نمیشود
- سکانس ها و صحنه ها با هم ارتباط ارگانیک ندارند به لحاظ تدوین سکانس ها و صحنه ها بی منطق به هم برش می خورند فیلم به لحاظ ریتم آشفته است داستان ، بازیها ، دیالوگها و مونتاژ قهرمان مقایسه شود با فیلم های درباره الی و فروشنده و جدایی .
- اندازه نما
- سینمای فرهادی از فروشنده به بعد همچنان مشکل اندازه نما دارد این فرم را از ایده خاکستری بودن شخصیت ها و عدم قضاوت گرفته است اما در اجرا با مشکل روبرو شده است جواب نداده است اصرار بر این فرم بیفایده است با این تمهید فیلم اجازه نزدیک شدن مخاطب به شخصیت ها را نمی دهد چرا باید فکر کنیم که اندازه نما مثلاً نمای بسته یعنی تبعیض و برتری دادن به یک شخصیت ؟ این نگاه به عنوان یک استراتژی فرمال پذیرفتنی نیست یکی از کاربرد های کلاسیک و متعارف کلوزآپ تبعیض و تاکید است اما همه کاربردهای آن نیست مثلاً نقش روانشناسانه دارد سینمای برگمن نمونه خوبی است نگاه شود به فیلمهای پرسونا و فریادها و نجواها . سینمای متاخر برگمن سینمای کلوزآپ است و طبعاً او اعتقادی به تفاوت و تبعیض میان شخصیتها هم ندارد از آنجا که شخصیت در فیلم قهرمان و تصمیمهای او خیلی مهم است عدم استفاده از این فرم به ایجاد ارتباط مخاطب با شخصیت و درک او لطمه زده است در واقع نتیجه آن سطحی شدن و عدم عمق شخصیت ها است و طبعاً ما به تحلیل شخصیت ها و عملکرد و انتخابهای آنها نمی رسیم .
- ۳ -_ سینمای بدون تصویر و صدا
- سینمای فرهادی از فروشنده به بعد فاقد تصویر هست ( از فروشنده به بعد)سینمای فرهادی متکی بر قصه و روایت ، دیالوگ و بازیگری هست و این سه در یک نگاه رادیکال ربطی به هنر فیلم ندارند فیلم آنجا که تصویر دارد تکراری و کپی بوده و تنبلانه طراحی شده مثل صحنه آغاز و پایان .اغلب پیچ ها و موانعی که مخاطب را هم جذب میکند و در واقع فریب می دهد فاقد فضاسازی و کنش دراماتیک است افکت صوتی ترکیببندی میزانسن نورپردازی و مهمتر از همه ایماژ سینمایی در سینمای متاخر فرهادی غایب است در فیلم دو تصویر داریم در حد نماد .
- صحنه آغازین که منطق روایی ندارد چرا رحیم به نقش رستم میرود ظاهراً به خاطر گرفتن وانت تا با فرخنده به طلافروشی برود اما میتوانست با تاکسی هم برود یا به خانه خواهرش برود و بعد از وانت شوهرخواهر استفاده کند این تمهید تحمیلی از طرف نویسنده است تا نماد سازی اش را در قالب تیتراژ اجرا کند. اما تصویری هست در خدمت بیان شرایط رحیم در آینده و به لحاظ تحلیلی تعمیم تاریخی دادن به شرایطرحیم . بالا رفتن و صعود و پایین آمدن و سقوط اما این صحنه کپی هست مراجعه شود به فیلم آرتیست و میزانسن پایین آمدن قهرمان مرد از پلکان کمپانی و بالا رفتن زن از همان پلکان .
- صحنه پایانی تصویر عمیقتری دارد شبیه صحنه اول است از لحاظ فضاسازی اما از لحاظ نورپردازی و گرافیک برای شبیه سازی این دو صحنه تلاش نشده است باید صحنه مقبره تاریک تر می بود تا با تاریکی صحنه زندان همخوانی داشته باشد باز بودن در زندان جالب است ایهام دارد و امکان تاویل اما نمای قبل از آن فرخنده و سیاوش را پشت فنس ها نشان می دهد به نحوی اشاره به این معنا دارد که شخصیت ها در داخل و بیرون هر دو در زندان هستند این طراحی تصویری هم متاسفانه کپی و تکراری از سینمای خودش هست (در شهر زیبا زندان بودن داخل و خارج فضا با فنس ها اجرا شده بود صحنه ای که جوان از فضای زندان خارج شده و برش می خورد به فنس های کنار ریل آهن و خانه خواهر اعدامی. ) . نورپردازی نمای داخل زندان در قهرمان با در باز و نور بیرون به لحاظ میزانسن از فیلم همه میدانند دقیقاً کپی شده است به طور کلی از آنجا که فیلم و داستانش آشفته هستند این دو تصویر الکن به نظر می رسند
- شخصیت پردازی
- با هدف خاکستری کردن شخصیت ها نمی توان شخصیت را بدون موضع و بی ثبات و باز و بازیچه دیگران قرار داد غیر از اینکه طرح داستان بی ثباتی شخصیت باشد که به نظر نمیرسد موضوع فیلم باشد این سادگی شخصیت بیشتر در خدمت تنبلی نویسنده است مقایسه شود مثلاً با فیلم از نفس افتاده گدار که در واقعتم فیلم بیثباتی شخصیت است یا سادگی شخصیت در برابر پیچیدگی شرایط جامعه همچنین مراجعه شود به فیلم های فارست گامپ و آقای هالو که در این دو فیلم به خاطر تم شخصیت باورپذیر و منطقی است این داستان با این تم نیاز به شخصیت های قوی و با اراده دارد شخصیت ها آزاد و رها نیستند و بیشتر مثل عروسک خیمهشببازی نخشان در دستان نویسنده است . شخصیت ها چقدر شیرازی هستند ؟ رحیم تک بعدی است از محیط خود تغذیه نمی کند پادر هوا است گویی که در زندان نبوده از تجربه شریک مالی و بدهیها خبری نیست و تاثیر نپذیرفته است چرا از همسرش جدا شده آیا این شخصیت میتواند طلاق گرفته باشد کسی که فرزندش را دوست دارد و آیا نمی شود بدون فرخنده داستان را ادامه داد ؟ نه چون نویسنده برای پنهان کردن این رابطه به آن نیاز دارد .رحیم که آدم ساده و سالمی است و این تجربهها را گذرانده است چرا می پذیرد که دروغ بگوید و عمل خلاف کند مثل وقتی میخواست سکهها را بفروشد وقتی اعلان بزند و زمانی که فرخنده به جای زن صاحب سکه نقش بازی کند .رحیم با توجه به کاراکترش و تجربههای کسب کرده و با توجه به اینکه باید فردا به زندان برود منطقی بود که پولها را به پلیس تحویل دهد به هر حال این یک امکان هست که در برابر شخصیت قرار میگیرد اگر قرار است شخصیت از این امکان استفاده نکند باید نزد پلیس برود اما منطقی ارائه شود که نمی تواند . هیچ منطقی هم برای اعلان دادن ارائه نمیشود این منطق که اول میخواهد از پول سکه ها استفاده کنند به دلیل که قیمت آن پایین است و بدهی را با آن نمیتوان کامل پرداخت قابل قبول نیست اگر او مصمم به پرداخت است با همین مقدار فروش سکه ها هم می تواند شروع کند و مابقی را هم چارهای راهی برایش پیدا کند اما به خواست نویسنده منصرف میشود مگر بعدا در صحنه خیریه همین شیوه را قبول نمیکند ؟ جالب است رحیم که حرف دیگران را به راحتی قبول میکند وقتی فرخنده از او میخواهد که سکه ها رابفروشند قبول نمیکند و البته بدون دلیل .
- شخصیت بهرام وضعیت و هدف مشخصی ندارد هر جا لازم است به خواست نویسنده موضع میگیرد مخالفت میکند موافقت میکند
- دختر بهرام اضافی است اگر در فیلم حضور نداشته باشد اتفاقی نمیافتد صرفاً در حد موضوع جهیزیه و کار با فضای مجازی از آن استفاده شده است
- فرخنده هم ارزشی در حد دختر بهرام دارد
- شوهرخواهر مرمت کار رحیم و ایجاد ارتباط میان مرمت تاریخی و مرمت خرابکاریهای رحیم از تاریخ گذشته به امروز خوب است اما خام است تحلیل ندارد و عمق پیدا نمی کند استفاده دیگری از او نمیشود در واقع شغل صرفاً در خدمت ایده تصویری و تحلیل اول فیلم است
- بازی ها در سینمای فرهادی پس از جدایی متعارف و معمولی هست . از فیلمسازی در جایگاه او انتظار خلاقیت بیشتری می رود .کشف بازیگر و بازیگردانی هنر نیست کشف کاراکتر و خلق شخصیت یکه از طریق بازیگری و البته با استفاده از عناصر تصویری سینما هنر است . در فیلم قهرمان هیچ تلاشی برای خلق شخصیت های ناب و یکی و تازه صورت نگرفته است سینمای فرهادی تولید ارزانی دارد اما از آنجا که تهیهکننده خارجی دارد انتظار می رود که در حوزه تولید به ویژه تصویر سازی نورپردازی و غیره و غیره هزینه بیشتری شود ظاهراً این شیوه سینمایی که بیشتر تلویزیونی هست سود بیشتری دارد
- از آقای فرهادی می خواهیم کم فروشی نکند .