خبر پارسی – امین حشمتی، گرچه هنرمند کمتر شناخته شده ای در میان اهالی هنر نقاشی است، اما با وجود این معماری پر آوازه است که ۲۰ سال در خلوت خود نقاشی را به شیوه ی انتزاعی با تکنیک و مواد خاصی که ریشه در زمینه ی تحصیلی و کاری وی دارد معمارانه پی می گیرد تا اینکه با بروز و نمایش این آثار در گِرد دوستان و همکاران داخلی و خارجی تشویق ها موجب می شود که این مدرس معماری عزم خود را برای برگزاری نمایشگاهی هرچند تجربی جزم کرده تا بازخوردهای عمومی را از نزدیک درک کند. این گفت و گو در جریان نمایشگاه نقاشی های بنیان گذار “گروه معماری دایره” که ۱۴ تا ۲۰ مهرماه امسال در نگارخانه ی آبگینه شیراز با عنوان “فراموشی” برگزار شد، ترتیب یافت.
محمدحسین نیکوپور در ششمین شماره ماهنامه ققنوس شرق گفت و گویی با این نقاش هنرمند داشته است که در ذیل می آید:
برای نخستین گام در برپایی نمایشگاه انفرادی ریسک بزرگی در برگزیدن نقاشی انتزاعی کرده اید؛ آیا برای این انتخاب به توصیه کسی این کار را می کنید. آیا به نتیجه کار امیدوار هستید؟
+ داستان ریسک و پذیرفتن برخی مخاطرات برگزاری نمایشگاه به خاطر عدم شناخت از زمینه و عدم پیش بینی های صحیح از آنچه روی خواهد داد درصدی از ریسک را باید پذیرا بود. اما پیش از آن بهتر است بدانیم چه روش هایی برای ارایه این کارها وجود دارد. مهمترین موضوعی که به نظر می رسد این است که برگزاری نمایشگاه های گروهی بسیار کم خطرتر خواهد بود برای حضور فردی با چند اثر هنری در زمینه ی خود. ولیکن مشکلاتی به همراه دارد که این موضوع شاید توقعات من را از آنچه که برگزاری نمایشگاه به من می دهد برآورده نمی کرد، لذا مجبور بودم زمینه ای فراهم کنم که بصورت مشخص و شفاف هم بازخورد آن را ببینم و هم درگیری مخاطب را با آثار به صورت مستقیم دنبال کنم.
نقاشی انتزاعی نزد شما دارای چه مفاهیمی است؟
+ در نقاشی انتزاعی یا هر سبک دیگری باز هم بسیار بسته به زمینه ی خود مفاهیم شکل می گیرد. گرچه در کشورهای دیگر که جنس هنر جور دیگری است یا حضور هنرمندان در فضاهای عمومی به شکل دیگری است، نقاشی انتزاعی بسیار شناخته شده تر است، اما بسیاری از کسانی که نقاشی انتزاعی می کنند زمینه ی نقاشی های رئال یا انواع سبکهای نقاشی را طی کرده تا به مرزهایی از تکنیک، ساخت، ارایه و ادراک اثر هنری رسیدند آنگاه نحوه بیان خود را از شکل مرسوم خارج کردند و به سمت شکل تجریدی تر سوق پیدا کردند.
در ایران که این موضوع شاید جوان تر است برای بالندگی این نوع نقاشی یا هر گرایش جدیدی کسانی باید پیدا شوند و شروع به شناخت پیدا کردن به آن موارد کنند که در بین کسانی که این کار را انجام می دهند شاید چندان شناخته شده نباشد. پس برای شناساندن آن به مخاطب که بتواند در این فرایند هم جنس خواست مخاطب شناسایی شود و هم اینکه ذائقه عمومی نسبت به شناخت آثار هنری از این جنس ارتقا پیدا کند، تصمیم پرمخاطره ای نیست که نمایشگاهی را در یک گالری که در بطن شهر شیراز است که خود را دور و جدا نمی گیرد و خود را مختص هنرمندان و هنردوستان حرفه ای قرار نمی دهد به این کار اختصاص یابد.
آثار شما برخلاف دیگر هنرمندان نقاش- دست کم آنچه پیشتر دیده شده- روی صفحات چوبی(فیبر یا تخته سه لایی) یا صفحاتی که ترکیبی مانند کاغذدیواری دارند کشیده شده اند، این انتخاب از پیشینه ی معماری برخوردار است؟
+ آنچه که در این آثار دیده می شود بیان لحظه ای و شهودی است. یا شاید هم بیان لحظه ای از یک اتفاقی است که سال های دور در ذهن من رخ داده تا امروز روی بوم با رنگ، کاردک، قلم مو و هر آنچه در دسترش باشد بروز پیدا کند. دست کم برای من هیچگاه درگیری از نوع تکنیکی وجود ندارد به این خاطر که هیچگاه خودم را درگیر چارچوب های مرسوم تکنیک نمی کنم اگرچه باور دارم که اگر کسی می خواهد کاری را با نام اثر هنری که شاخص هنری داشته باشد انجام دهد باید هنر و تکنیک های ارایه اثر هنری را بشناسد و بداند. ولی باور من این هست که نباید به واسطه تکنیک و ضوابطی که در ساخت آثار هنری یا در ارایه یک گونه خاص از اثر هنری است هنرمند نباید گرفتار و اسیر تکنیک ها بشود، به این خاطر مفاهیمی که انتخاب کردم دارای مفاهیمی اند که پیش از اینکه به روی بوم بیایند به هیچ عنوان در ذهن من وجود ندارند.
مسیری که من برای کار کردن طی می کنم مسیری است که شامل یک فرایند طولانی می شود تا ابتدا ساخت زمینه اثر فراهم شود. این فرایند که گاهی چندین ساعت به درازا می کشد، کمکی است به صیقل یافتن آنچه که در ذهن وجود دارد. بنابر این آنچه که در روح آدمی بروز می کند شاید به ساده ترین شکل های ممکن نمایان شود. بنابر این همچنانی که روی صفحه ها رنگ می نشیند یا بتونه می آید یا هر چیز دیگری قرار می گیرد، هر لحظه ممکن است که تصمیمی گرفته شود. این فقط به معنی این نیست که درگیر کمپوزسیون هستم. به هیچ وجه، حتی آن کمپوزوسیون هایی که بر اساس تعاریف مرسوم و معروف هستند با تعاریفی که برای ساخت صفحه ها بکار می رود فارغ از مبانی گرافیکی آنها مانند مبانی نقاشی نباید اسیر تکنیک شود.
کاری که من انجام می دهم این است که ساعت های طولانی خود را اسیر یک اثر می کنم. لذا بخشی از کاری که اتفاق می افتد قطعاً به واسطه موسیقی که گوش می کنم یا خاطرات و رویدادهای روزمره تحت تاثیر آنها خواهد بود، اما تلاش می کنم از همه این ها رها شوم تا کمی ناخودآگاهم شروع به کار کند اگرچه تجربه ی بصری و دانشی در کنار تجربیات زندگی تاثیر خود را بر هر اثری می گذارد. یعنی اینکه هرچه در محیط من وجود دارد زمینه انتزاع و نشستن بر بوم را دارد و من هم تلاش می کنم که هرآنچه که می توانم به کمک تجرید بر بوم بنشانم.
کارهایی که برای نمایشگاه برگزیده اید با همفکری دیگران انتخاب شده اند یا چکیده ای از آنچه پدید آمده است، هستند؟
+ به طور قطع از همفکری دوستانم با زمینه های مختلف بهره مند شدم. بارها آنها آثار را دیده اند و تمامی این آثار گزینشی هستند بر اساس مباحثی که فقط در این نمایشگاه آثار نقاشی انتزاعی ارایه شود و یا اینکه فقط نمایشگاه بر اساس بوم ها دسته بندی شوند یا تنها کارهای آبرنگ نمایش یابد.
این دوستان کسانی اند که هم زمینه اثر هنری را می شناسند و هم تجربه ی هنری که الزاما تجربه ی کار هنری نیست. کسانی که جنس، ماهیت زندگی هنر و اثر هنری از بدو آفرینش و مفاهیم مولف و اثر را خوب می شناسند.
ترکیب آثار شما به شیوه ایست که گویای روحیه معماری شماست؛ پرسش این است که خاستگاه این دو در هماهنگی با یکدیگرند یا مستقل از هم هستند؟
+هر آنچه که هر کسی انجام می دهد در واقع برآیند بروز خود از زمینه است. اما سویه پیچیده تر آنکه اگر کسی ادعای کار هنری یا زندگی معمارانه دارد بخشی از زندگی را منفک و مستقل از بخش دیگری از زندگی بتواند ادامه دهد. لذا این ادعای بسیار بزرگی خواهد بود چراکه همه این ها به نحوی به یکدیگر وابسته هستند. یعنی در واقع برهم نشینی رنگها و همنشینی این خطوط یا قرار گرفتن لایه های مختلف رنگ، خراشیدن رنگ ها، صاف و تخت کردن رنگها همه این ها در کنار نحوه برخورد با فرم در زمینه های فردی وجود دارد و به تبع بیننده با تماشای خطوطی که در کارها هست به ویژه آثار آبرنگ شاید بتواند رگه ها یا زمینه هایی از خطوط معماری من را هم ببیند که البته این ذائقه ی معماری من نیز هست. البته نباید با ساختن چند اثر معماری توهم آوانگارد بودن به وجود بیاید. این ها بروزی هستند از آنچه که در من وجود دارد.
آنچه مسلم است تاکنون شما به واسطه داشته های معماری تان شناخته شده اید؛ با برپایی نمایشگاه آثار نقاشی تصوری که از امین حشمتی تاکنون وجود داشته دستخوش چه تحولی خواهد شد؟
+شاید مهمترین چالشی که در انتخاب آثار وجود داشت شناخت عمومی نسبت به آدمی با تعاریفی و شاخص هایی بود که حتماً مخاطب تحت تاثیر قرار می گرفت. شاید من خودم را این موضوع جدا کردم که قرار نیست دو زندگی حرفه ای شکل بگیرد لذا این پرسش به بحث گذاشته شد تا به نتیجه ای برسیم. پرسشی که به دنبال این بود تا معماری که نقاشی می کشد یا معماری که اثری از جنس نقاشی ارایه می کند چگونه می تواند باشد. یا اینکه یک معمار به طور جداگانه و مستقل در مقابل آنکه نقاشی به صورت مستقل می کند، چه رویکردی دارد؟
این بروز مستقل یعنی ورود به یک حیطه جدید که شاید ورود کردن به آن مشکلاتی به همراه داشته باشد، نقطه ی مبهم جریان بود چون من ۲۰ سال است که درگیر کار نقاشی هستم. لذا اگر که نخواهد پیش زمینه ها بروز پیدا کند و ناگاه دست به برپایی نمایشگاهی با این مختصات بزند طبعاً بازتاب خوبی نخواهد داشت. اما در ایران و جهان معماران بسیاری هستند که به نقاشی می پردازند و جاهای مختلفی آثارشان ارایه شده و شناخته شده اند. گرچه اینها در هردو زمینه موفقند، اما گزینشی در تعریف معمار- نقاش نیز این میان وجود دارد.
زمینه ی ورود من به نقاشی انتزاعی، آبرنگ، نقاشیخط همگی از معماری ریشه می گیرد و این شاخصه خوبی است که معمار -هنرمند به مرزی رسیده باشد که دست کم از نظر ذهنی برای خودش و برای مخاطب های گروه اول که شامل آنهایی اند که اثر هنری را می شناسند یک معمار- نقاش یا معمار – موزیسین یا معمار- فیلمساز به صورت حرفه ای بروز و حضور پیدا کند.
مبانی زیبایی شناختی که در زمینه ی کاری معماری وجود دارد چه در ارزش گذاری آثار هنری چه در ورود آثار هنری به بازار خود و چه در فرآیند تولید اثر هنری و در انتها هم نقش مولف در ساخت این اثر هنری همه در یک بسته جا می گیرند و در کنار یک بسته دیگری قرار می گیرند که آن نقش مخاطب عام در ارزش گذاری بر روی اثر هنری است. بنابر این تلاش کردم نقش مخاطب از جنسی که پذیرشگر این گونه هنری است در نوع نگاهی که مورد توجه من قرار گرفته رفتن به سوی اثر هنری آنچنان باشد که بروز ناخودآگاه یا بیان شخصی در لحظه های ناب شکل بگیرد که لحظه لحظه به مفاهیم ناب بودن اثر هنری مانند دیدگاه “لوچر” یا بزرگانی که بر زیبایی شناسی تکیه دارند نزدیک شود.
شاید بعضی از این آثار بیشتر به هم نزدیک شدند که می شود آنها را در واکنش مخاطب دید. بعضی نیز که به نظر می رسد هنوز غبار درونی بر آنها نشسته که نیمه تمام هایی در کارها بروز پیدا می کند و این بی تجربگی هنرمند است که نمی داند چه وقت کار تمام شده است. اگر این گونه ها بخوبی کنار هم قرار بگیرند که تلاش شده دست کم در چیدمانی منطقی این موضوع رعایت شود تا ترکیب بندی خوبی را شاهد باشیم موجب شناسایی حضور و وجود یک نوع هنر در یک زمینه ی خاص می شود تا بازخورد آن از زمینه ی عمومی خود بهتر شناخته شود.