خبرپارسی – بیستمین نشست از سلسله نشستهای سعدی با موضوع «برخوان سعدی» توسط انجمن فرهنگ و ادب شیراز و با همکاری سازمان اسناد و کتابخانه ملی مرکز فارس و مرکز سعدیشناسی در سرای سخن برگزارشد.
در این نشست فرح نیازکار، سعدیپژوه، نویسنده و استاد دانشگاه با توجه به زادروز خواجوی کرمانی در هفدهم دیماه پیرامون خواجوی کرمانی و آثارش و مقایسه غزلهای او با غزلیات سعدی سخن گفت و با تبیین پیشینه زندگی خواجوی کرمانی افزود: تئاتر شاعران از محیط اطراف و عشق و الفتشان به دیار و شهر و کاشانه خود نشان از اهمیت این امر به عنوان هویت فرهنگی و اقلیمی آنان دارد.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه برخی از شاعران تا پایان عمر خویش زادگاه خود را ترک نکردهاند و برخی، سالها در دیگر سرزمینها زیستهاند و تجربیات حاصل از این سفرها را در آثار خویش با مردمان در میان نهادهاند، افزود: بسیاری از آنان در اشعارشان نام زادگاه و شهر خود را به نیکی و برخی نیز با دلتنگی و رنجوری یاد کردهاند و به همین دلیل نیز روی به مهاجرت نهاده، دیار خود را ترک کرده اند و در اقلیمی دیگر ساکن شدهاند و آن دیار را ستودهاند .
نیازکارافزود: چنانکه خواجوی کرمانی در اشعار خویش چنین یاد میکند: «خّرم آن روز که از خطۀ کرمان بروم/ دل و جان داده ز دست از پی جانان بروم» و با افکندن رحل اقامت در شیراز، چنین میسراید: «هر نسیمی که از آن خطه نیاید باد است/ خنک آن باد که از جانب شیراز آید» این گسستن و دل بستن از خطه کرمان به جانب شیراز را میتوان با رویکرد به زندگی و آثار خواجوی کرمانی منوط به عواملی دانست که در سه مقوله زیر قابل بررسیاند؛ دلآزردگی شاعر از زادبوم خویش به دلیل ناهنجاریهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی موجود در آن دیار/ ساختار مطلوب فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و عرفانی شیراز در دوران خواجو/ باورمندی و ارادت خواجو به شیخ مرشد،
او اهمیت خواجو را نه در تاریخ غزلسرایی بلکه به جهت تقلید از سعدی دانست و ادامه داد: اهمیت این شاعر بزرگ به جهت آن است که مقدمه حافظ است؛ زیرا از قضا مقلد خوبی برای سعدی نیست، ابواسحاق کازرونی و شیخ امین الدین بلیانی که خواجو او را “پیر خود” نام مینهد. این همه خواجو را بر آن میدارد تا از میان سفرهای بسیار و کسب تجربه از هر دیار؛ شیراز را موطن فرهنگی خویش بداند و سالهای پختگی عمر خویش را تا پایان در آن به سر برد. شیراز و شیرازیان نیز مقدمش را گرامی داشته و او را عزیز شمردند. پس از درگذشتش نیز آرامگاهی درخور برایش برساختند و تا امروز نیز بر تفاخر این مقبره افزودهاند. از این روی است که ما شیرازیان خوش میداریم او را خواجوی کرمانی شیرازی بنامیم.
مولف شرح غزلیات سعدی در ادامه افزود: غزل مولوی و سعدی را به ترتیب کمال غزل عرفانی و ستایش کمال و جمال بدانیم، غزل کلاسیک فارسی پس از این دو شاعر خاصه در سده هشتم هجری راهی تألیفی پیش گرفت و با ترکیب دو گونه غزل نامبرده به صورتی نو به کیفیتهای بیسابقه دست یافت. غزل حافظ مظهر چنین تألیف و ترکیبی است؛ ولی باید بیفزاییم که حافظ مبتکر اینگونه غزل نبوده است، بلکه آن از قلم شاعری برای نخستین بار سر زده است که زندگانی نظری و عملیاش دارای تجربه و نشیب و فرازی چون زندگی مولانا جلالالدین مولوی و سعدی شیرازی بود. این شاعر خواجوی کرمانی است؛ ما عناصر اندیشه و شیوه هنر حافظ را در سرودههای خواجو مییابیم. خواجو به اندیشه و شیوه غزل فارسی مسیری نو بخشید؛ او عنصر تأملی را در غزل تقویت کرد و در نتیجه بر موضوعهای سنّتی غزل افزود. گذشته از این با آمیختن اندیشههای عرفانی و خیامگونه به سنّت غزل گیتیانه، به غزل سدۀ هشتم، بیشتر مایه فرهنگی و اجتماعی داد. بدینگونه غزل فارسی، نکتهسنج و انتقادیتر شد و طعمی ژرف یافت. خصیصۀ دیگری که غزل خواجو (و بهطور اصولی غزل قرن هشتم) را از آن پیشینیان متمایز میکند، رنگ فردی بیشتر مسائلی است که در آن به میان میآید؛ در غزل این دوره شاعری سخن میگوید که برداشتها و تعبیرهای خلاف عرف وی بیش از گذشته است؛ او امور متعارف را با تعقلی غیرمتعارف مینگرد و داوری میکند.
این استاد دانشگاه در ادامه گفت: شعر غنایی خواجو، مانند شعر بیشتر شاعران همروزگار او، با عبارات و اصطلاحات اهل تصوّف و عرفان آمیخته است و بعضی از غزلهای او، با این زبان صوفیانه، با اشاراتی در نقد شیخ و صوفی، بیثباتی دنیا و احوال آدمی و دعوت به خوشباشی همراه میشود و مجموعه عناصر لازم برای غزل عاشقانه، عارفانه و رندانه را فراهم میسازد. او در شعرش خانقاه، مسجد، صومعه، در عرصه غزلسرایی اگر خواجو صاحب نامی درخور خویش شده است به واسطه غزلهای عارفانه ـ عاشقانهای است که در واقع با دیدگاهی متفاوت اما نه در حد کمال بدان پرداخته است.
خرقه رونق ظاهری را به باد انتقاد میگیرد. خود را رند و آزاده مینامد و خلاصی خود را در حلقه رندان خرابات میداند. خداشناسی را در خودشناسی میداند. در این میان عشق او را در رهیدن از خود یاری میرساند.
وی همچنین افزود: شراب از مضامینی است که ذهن شاعرانه او را به خود معطوف ساخته است که در برخی از اشعارش رمز و نمادی عرفانی است. در برخی از غزلهایش نیز، صبغۀ قلندری از نوعی که در شعر سنایی و عطار وجود دارد، دیده میشود.
به باور این مولف؛ خواجو روح بدبینی و انزوایی را که از قرن ششم و پس از آن با شروع حمله مغول در جامعه حاکم شده بود، سلطه مغولها، جورهای حاکم بر جامعه و… را درک کرده و در آثارش به نوعی این یأس و ناامیدی و رویبرگردانی از دنیا را به تصویر کشیده؛ یکی از دلایل گرایش او به عرفان نیز همین امر است.
نیازکار در ادامه پیرامون سبک شاعرانگی خواجو گفت: شیوه خواجو در غزل، سادگی و روانی است به گونهای که میتوان با اندکی جابهجایی آن را به نثر درآورد. مضامین تازه، علاقه به تکرار، به کار بردن اصطلاحات موسیقی در غزل، تلمیح به داستان پیامبران و… از ویژگیهای عمده غزلهای اوست. خواجو جمالپرست است و در تقابل صورت و معنی در جهانبینی عارفانه خود بر آن است که از صورت به معنا پی میبرد.
او در ادامه گفت: از غزلیات خواجو پر پیداست که او عاشقی دلسوخته و بلای فراق و درد عشق کشیده نیست؛ قهرمان عاشقپیشه غزلهایش نیز خود نیست؛ او این بلایا را نیازموده و حلاوت آن را نیز حس ننموده، از اینرو بر عاطفه ما اثر نمیگذارد، اما مقررات شاعرانگی را شناخته است و توصیفات او از این منظر عبور میکند.
نیازکار اما امتیاز خواجوی کرمانی را چنین برشمرد :خواجو در سرودن غزلهای عاشقانه ـ عارفانه یعنی وارد کردن مضامین عرفانی در سخن پیشرو حافظ است. در عرصه غزلسرایی اگر خواجو صاحب نامی درخور خویش شده است به واسطه غزلهای عارفانه ـ عاشقانهای است که در واقع با دیدگاهی متفاوت اما نه در حد کمال بدان پرداخته است؛ غزلهای او به دو بخش غزلهای عاشقانه و غزلهای عارفانه قابل تقسیماند؛ آنجا که میتوان ردپاهایی از مشابهت خواجو و حافظ یافت در همین غزلهای عارفانه است به جهت رویکردی که در آن ایجاد نموده و در بخش غزلهای عاشقانه میتوان او را با سعدی سنجید.
او در پایان افزود: اهمیت خواجو در تاریخ غزلسرایی نه به جهت تقلید از سعدی است که به جهت آن است که مقدمه حافظ است؛ زیرا از قضا مقلد خوبی برای سعدی نیست اما در انتخاب پیوند غزل عارفانه و عاشقانه، آغازگر خوبی به حساب میآید اگرچه این شیوه در شعر حافظ به تکامل میرسد.