خبرپارسی- اهمیت ورزش در جوامع بشری تا بدانجاست که در ابعاد قهرمانی آن یک مدال یا یک پیروزی ورزشی تا ماهها بازتاب رسانه ای دارد. ظرف ورزش اگر با ایده ورزشی و توان بالای مدیریتی اداره شود می تواند با سرریز شدن ، سایر سطوح جامعه اعم از اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و … را هم متاثر ساخته و اثرات مثبتی را بروز دهد.
در چنین شرایطی باید نگاهی به وضعیت ورزش در فارس انداخت. استان پهناوری که سرشار از استعداد است آیا همپای استعدادهای موجود رشد داشته؟ پاسخ قطعا منفی است. در سالیان اخیر نوع مدیریت های ورزشی استان برگرفته از اندیشه هایی غالبا” غیر ورزشی بوده و پیامد آن هم افت فاحش ورزش استان است.
دورانی که کمانه از فارس رفت و رشید خدابخش پا به وادی ورزش استان گذاشت را می توان سرآغازی بر ناکامی های ورزش دانست. اگر چه شاید پیشینه این رکود را بتوان کمی قبل تر هم جستجو کرد اما به هر حال خدابخش با حضورش در ورزش فارس ، شیوه مدیریتی «بوق و کرنا» را برگزید و اندک توفیق ها را در حد قهرمانی المپیک برجسته می کرد.
کسی که روز نخست حضورش در فارس با سیگنال های منفی بومی ها همراه بود با ایجاد تفرقه در بین مخالفان و منتقدان خود، همراهانی دست و پا کرد که در بزرگ نمایی توفیقاتش با او هم قدم شدند. رویه او ماحصلش از درون پوسیده شدن و پوک شدن ورزش بود.
در همان دوران بحث بر سر افزایش سرانه فضای ورزشی یا موفقیت در المپیادهای محیر العقول ایرانیان- المپیادی که در رشته های تیمی هم مدال هایش تک تک شمارش می شد- از بارزترین اقدامات خدابخش به حساب می آمد. سرانه فضای ورزشی که امروز کمترین اثری از آثار آن مشاهده می شود و در ویترین آن که ورزشگاههای فوتبال است ، حافظیه تداعی گر قدمت مقبره حضرت حافظ علیه الرحمه است، ورزشگاه میانرود پا به پای تخت جمشید عمر دارد و ورزشگاه دستغیب هم موکتی را روی خود می بیند که دل هر مهمانی را می آزارد!
ناکامی های فوتبال استان در دو سال پیاپی در دوران خدابخش خط شروعی بر اوضاع اسفناک فوتبال فارس بود. فوتبالی که روزگاری تا آسیا خود را بالا کشیده بود به یمن مدیران دولت نهم و دهم کارش به جایی رسید که امروز ریشه دار ترین تیم کشور را در لیگ دسته دوم با مدیریت منحصربفرد مدیرانش به تماشا نشسته ایم و فجر سپاسی هم اوضاع مطلوبی ندارد. او روزی که پا به فارس نهاد چهار تیم برق و فجر و مقاومت مرصادو مخابرات در فوتبال کشور حرفهایی برای گفتن داشتند اما روز رفتنش شمردن این تیم ها عرق شرم بر پیشانی ورزش استان می نشاند. کاری که او با ورزش فارس کرد خودکشی عینی بود. خودکشی ورزشی به دست خودی هایی که به جان هم افتاده بودند و بعضا برای خوشایند جناب مدیرکل از هر ترفندی برای به زیر کشیدن یکدیگر غافل نمی ماندند.شعار علم گرایی و برنامه محوری خدابخش همواره در حد همان شعارهای رسانه ای باقی ماند. خدابخش به یمن مقررات و قوانین کشوری آن زمان، بودجه های بسیار خوبی در اختیار داشت اما ماحصل مخارجش چه بود؟الله اعلم. در باب برخی هزینه های آن دوران ابهاماتی مطرح شد که نمی دانیم به کجا کشید.
رفتن خدابخش از شیراز به اصفهان یک حسن برای شیرازی ها داشت. او با حضورش در آن دیار ذوب آهن که نایب قهرمان آسیا بود را تا مرز سقوط به دسته اول همراهی کرد و همین باعث شد به جای فجر ، ذوب آهن به پلی آف برود!
مدیران بعد از خدابخش هم بزرگتر و موفق تر از خود او نبودند.گرامی نه آمدنش با استانداردهای مدیریتی همخوانی داشت و نه رفتنش. مدیری که حافظه ورزش فارس کمترین یادگاری مثبتی از او را به خاطر دارد.
تورج موید هم مدیری بود از جنس مدیران خنثی در سالیان اخیر. مدیری که نتوانست کشتی به گل نشسته ورزش که ناشی از سکانداری ناخدایی لجباز و خود بزرگ بین مانند خدابخش بود را به ساحل امن برساند. بازگشت کمانه به فارس این نوید را به اهالی ورزش داد که ممکن است این رجعت، رجوع روزهای شیرین را هم به دنبال داشته باشد اما دیری نپایید که همگان فهمیدند این کمانه با کمانه ای که چند سال پیش از فارس رفته بود زمین تا آسمان تفاوت دارد.
او (کما نه) در راستای احیای ورزش فارس کمترین توفیق را داشت.ناکامی برق روز به روز ادامه یافت و و البته وی هم میخ های محکمتری بر تابوت این تیم کوبید. همراه شدن در بحث خصوصی سازی بی قاعده و قانون برق شیرازو سپردن تیم به مالکی که هیچ پیشینه روشنی در امر ورزش نداشت ، عدم توجه به فجر، نابودی رشته های مادر و پایه و این اواخر رنگ آمیزی شرم آور چمن حافظیه از بارقه های مدیریت کسی بود که روز نخست بازگشتش به فارس، امیدواری های بسیاری را سبب شده بود. صرف هزینه بسیار برای مرمت چمن حافظیه ثمره اش ایجاد زمینی با مختصات جاده های سنگلاخی دوران قاجار بود!بیت المال حیف المال بود انگار!
امروز قطار ورزش فارس سراشیبی سقوط را با سرعتی بسیار می پیماید. سرعت گیر این قطار در این مسیر انحطاط، تدابیر مدیریتی است . مدیریتی که بتواند این نعش رو به موت را از زیر آوارهای فرو ریخته بیرون آورده و تیمار کند.سبقه مدیران چند سال اخیر نشان داده ، ورزش فارس یک ناجی بزرگ می خواهد. یکی که بتواند دردها را بشناسد و در کمترین زمان ممکن مرهمی بر آن بگذارد.
کمانه به خط پایان رسیده بی آن که توانسته باشد گرهی از مشکلات ورزش فارس را باز کند. بدتر آن که برخی گره ها که با دست گشودنی بود را زیر دندان انداخت تا سفت تر شوند! رفتن او باید با رنسانس مدیریتی در ساختار ورزش فارس همراه باشد.
در این میان این روزها در گوشه و کنار حرف از بازگشت دکتر اسکندر رحیمی بر مسند ورزش استان است. مدیری که از نظر علمی و تجربی شایستگی احراز چنین سمتی را دارد. در سوابق او مدیر کل ورزش و جوانان استان فارس ، قائم مقام رئیس دانشگاه گیلان ، معاون اداری و مالی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شیراز ، معاون دانشجوئی و فرهنگی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شیراز، بنیانگذار دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه گیلان ، بنیانگذار گروه تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه شیراز ، بنیانگذار و رئیس مرکز ورزش درمانی و تحقیقات علوم ورزشی دانشگاه شیراز ، بنیانگذار دوره کارشناسی ارشد فیزیولوژی ورزشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات فارس ، مدیر برنامه و بودجه و تشکیلات دانشگاه گیلان ، مسئول کمیته تغذیه و بهداشت هیئت پزشکی ورزشی استان فارس ، استاد نمونه کشوری و عضویت در هیات مدیره برق شیراز دیده می شود.
او تالیفات و ترجمه هایی هم در زمینه ورزشی هم دارد و حضورش می تواند آب رفته را به جوی برگرداند.مدیری که در نبودش ورزش فارس به دست بعضا ناپدری ها ، مرارت های بی حد و حصر دید حالا به نظر می رسد، اگر برگردد با وجود کار سختی که در پیش دارد اما می تواند این قطار از ریل خارج شده را به به مسیرش برگرداند. دوران مدیران تبلیغاتی که صرفا با اندیشه بزرگ نمایی و حضور در رسانه ها پا به این وادی گذاشته بودند به سر آمده و باید راه شایسته سالاری را در پیش گرفت. دولت تدبیر و امید مدیران مدبر می خواهد نه بوقچی هایی که برای خودنمایی چه ها که بر سر ورزش نیاوردند.به امید تحقق این خواسته.