خبرپارسی-سو مدیریت ها دربرخی جاها طی چند سال قبل حکایاتی را رقم زده که بررسی آنها گاه آدم را وادار می سازد که پس از اطلاع از این موضوعات دست را به سمت سر خود ببرد تا از عدم رویش دو شاخ مبارک مطمئن شوند.
در یکی از این موارد به شدت عجیب و غریب ، یکی از دوستان یک مدیر ارشد استانی از شمال یک کشور به استانی حوالی مرکز و جنوب می آید.او در شمال آن کشوربه بحث فوتبال ورود پیدا کرده و کارنامه افتضاحی را رقم زده بود.آقای «ح» به این استان مرکزی-جنوبی می آید تا باشگاه ریشه دار آنجا را رونقی دوباره بدهد آن هم در حالی که عملکردش در شمال سیاه بود و چک های برگشتی زیادی را برجای نهاده بود.
مدیر ارشد این استان مقدماتی را جور می کند تا قراردادی کاملا” ترکمانچای بین آقای «ح» و مالک دولتی باشگاه ریشه دار منعقد گردد به نحوی که بدهی ها روی دوش دولت می ماند و باشگاه هم نه تنها بدون ریالی به آقای«ح» واگذار می گردد که مقرر می شود منبعی مالی هم در اختیار او قرار بگیرد تا بتواند تامین هزینه کند.
منبع مالی چه بود؟ یک معدن خاک نسوز در شمال آن استان که ارزش آن ۵ میلیارد تومان است.لابد آقای «ح» بابت این معدن حداقل نصف مبلغ ۵ میلیارد را پرداخته است! نه؛ ثلث آن؟ نه! یک چهارم؟ نع! خدا خیرت بدهد. یک دهم را قبول کن و چانه نزن! جای چانه اصلا ندارد! ایشان یک دستگاه بیل مکانیکی دست دوم به ارزش یکصد میلیون تومان را به شهر محل استقرار معدن داده و در قبال آن مالک معدن می شود. بیل مکانیکی هم در اختیار بخشداری آن شهر قرار می گیرد تا از خدمات و منافع آن بهره کافی و وافی را ببرند.
حالا وقت جبران این محبت ها از سوی آقای«ح» است.او هم یک اتومبیل هیوندای نازنین را به نام پسر آن مدیر ارشد دولتی سند می زند و لطف آن مدیر را جبران می کند.
باشگاهداری خرج دارد. حالا که آقای «ح» مالک این معدن ارزشمند شده چه دلیلی دارد درآمد حاصله را در فوتبالی خرج کند که هیچ سود مالی ندارد؟ چه باید کرد؟ آقای «آ» که همیشه هرگاه از آن باشگاه ریشه دار از درب بیرونش کرده اند از پنجره وارد شده دو نفر به نام های «الف» و «ه» را به آقای «ح» معرفی می کند تا شریک او شوند و مخارج را بپردازند.
«الف» و «ه» از کجا پیدا شدند؟ آنها چندی قبل زمینی را در منطقه گرانقیمت شهر به نام منطقه«ف» به فردی به ارزش ۸۰۰میلیون از فردی به صورت چکی می خرند و کپی سند را می گیرند و قولنامه هم در بنگاه «آ» که البته بنگاه املاک نیست تنظیم می شود و آنها فردای آن روز همین زمین را ۸۰۰میلیون تومان به فردی به نام «خ» می فروشند و ۶۰۰میلیون آن را نقد می گیرند. بعد می روند به صاحب اصلی زمین می گویند ما پشیمان شده ایم و نمی خواهیم زمین را بخریم و چک را از او پس می گیرند.«خ» هم که زمین را از «ه» و «الف» خریده می رود دور زمین را حصار کشی کند که مالک اصلی یقه او رامی گیرد و «خ» می فخهمد چه کلاهی سر او رفته است.
«الف» و «ه» با آقای «ح» مالک آن باشگاه ریشه دار قراردادی منعقد می کنند که در ازای پرداخت ۵۰۰میلیون ۵۰درصد سهام باشگاه را مالک شوند. ۵۰۰میلیون را طی دو فقره چک می پردازند. چک اول پاس می شود و تا زمانی که فرصت بوده تا چک دوم پاس شود در رسانه ها خبری منتشر می شود که یک مربی فوتبال ، سهام باشگاه را توقیف نموده و قیمت گذاری هم توسط هیات فوتبال آن استان انجام شده و تمام سهام باشگاه را ۳۰۰میلیون قیمت گذاری کرده اند. این یعنی آن که آقایان «الف» و «ه» فریب خورده اند و آقای «ح» باشگاهی را که بدون ریالی و با رانت به دست آورده و تمام ارزش آن ۳۰۰میلیون بوده را یک میلیارد ارزش گذاری کرده و نصف آن را ۵۰۰میلیون فروخته است!
«الف» و «ه» از پاس شدن چک دوم جلوگیری می کنند و «ح» اعلام می کنند شما با این قیمت موافق بوده اید و اگر چک دوم پاس نشود طبق قرارداد معامله فسخ می شود و رسما” آن را فسخ می کند و طبق قرارداد هم حق با اوست!
«خ» که در معامله زمین کلاه سرش رفته می رود در دادگاه طرح دعوا می کند و «آ» و «الف» و «ه» بازداشت می شوند و با وثیقه آزاد می شوند.آنها ۲۵۰ میلیون از ۶۰۰میلیون باد آورده را بابت خرید سهام باشگاه داده بودند و با ۳۰۰ میلیون هم دو دستگاه اتومیبل ۱۵۰ میلیونی خریده بودند که ناچار می شوند مرکدام از آنها را ۱۴۰ میلیون و در مجموع ۲۸۰میلیون می فروشند و پول را به «خ» یعنی همان فردی که کلاه سرش رفته می دهند و ۳۲۰ میلیون باقی می ماند که اگر ظرف یکماه نپردازند باید روانه حبس شوند. در این میان «خ» هم از دادگاه یک نامه خطاب به «ح» یعنی مالک باشگاه و فروشنده ۵۰ درصد سهام گرفته که اگر «ه» و «الف» پولی نزد شما دارند باید به حساب دادگاه واریز کنید تا به «خ» پرداخت شود. با این اوصاف اولا که «ح» پول را پس نمی دهد و معتقد است طبق قرارداد مقرر بوده اگر وجه تمام و کمال پرداخت نشود هر چه پرداخت شده به نفع فروشنده مصادره گردد. دوما اگر هم قرار باشد پرداخت کند باید طبق پرونده کلاسه ۹۰۰/۹۲ شعبه سوم اجرای احکام دادگستری آن شهر به حساب دادگاه واریز تا آقای مالباخته یعنی«خ» به پولش برسد.
حالا همه چیز قمر در عقرب است. اما آن استان کدام استان و در چه کشوری است؟ نمی دانیم! مدیر ارشد استانی کیست؟ ما چه می دانیم؟ این« الف» و «ه »و «آ »و «ح» چه کسانی هستند؟ از کجا بدانیم؟ چند تا حروف الفبا هستند.حداقل جان بکن و بگو باشگاه کدام باشگاه بوده؟ آخه این هم شد سئوال؟ فکر کن بارسلونا، تصور کن رئال! آهااااااااای! تو که داری زیر لب می گویی «بگم؛ بگم» چی چی رو میخوای «بگی بگی»؟ طرف بابت معدن و باشگاه یکدستگاه بیل مکانیکی داده ، مفتی که مالک آنها نشده!
حالامراجع قضایی و بازرسی وارد ماجرا شده اند. باشگاه باید به دولت برگردد و به صورت قانونی به بخش خصوصی واگذار گردد.معدن هم همین حالت را دارد و افراد هم باید پاسخگوی قانون باشند.