فریاد از این دادگاه/و اینک، میلیونها کارشناس وزنهبرداری!
سردبیر
خبر پارسی – رسول بهروش
یک- گویا به این زودیها قرار نیست دوره اردوکشیهای مجازی و احساساتگرایی صرف و بیمنطق برای جامعه ایرانی به پایان برسد. تازهترین بهانه برای خلق این شاهکار، اتفاقاتی است که در المپیک ریو برای بهداد سلیمی رخ داد. از بامداد چهارشنبه ناگهان میلیونها کارشناس وزنهبرداری در خاک پدری ظهور کردهاند و جزء به جزء حقخوری در قبال بهداد را مورد نقد و بررسی قرار میدهند. این دوستان البته دو روز پیش کارشناس کشتی فرنگی بودند، یک هفته قبل در زمینه شمشیربازی تخصص داشتند و یک ماه پیش هم کارشناس مد و لباس به شمار میآمدند! بله، اینجا ایران است؛ سرزمین متخصصهای ابنالوقت و کارشناسان زبردستی که در مورد تمام مسایل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و پزشکی از قوه تشخیص فوری و دقیق برخوردارند. فقط کافی است مصداقش پیدا شود تا شاهد انفجار کارشناسها باشیم. پیشتر، حداقل چند روز طول میکشید تا تمام ملت در مورد یک پدیده نظر بدهند و خیالمان را راحت کنند، اما حالا رشد رسانهها و شبکههای اجتماعی باعث شده حداکثر ظرف چند دقیقه، امضای میلیونها متخصص پای پروندههای مختلف درج شود و نتیجه نهایی به دست بیاید. خوشبختی از این بالاتر هم ممکن است؟!
دو- بهداد سلیمی عزیز برای حرکت دوضرب وزنه ۲۴۵کیلوگرم را انتخاب کرد. او مرتبه اول این وزنه را بالای سر برد، اما دو چراغ قرمز گرفت. بهداد در تلاش دومش موفق به مهار وزنه شد و البته سه چراغ سفید را هم گرفت، اما این بار هیات ژوری تشخیص داد حرکت او خطا بوده است. حالا ملت با انبوهی از مرثیهسراییها و مظلوم نماییها و فحاشیها پا به عرصه گذاشتهاند و عدالت فدراسیون جهانی را زیر سوال میبرند. نکته جالب اینجاست که خیلی از دوستانی که در این غائله پیشتاز هستند، کوچکترین تسلطی روی مسایل ریز و تخصصی وزنهبرداری ندارند و عنان کار را به طور کامل به احساسات و هیجانات آنی سپردهاند. به عنوان نمونه وقتی سلیمی در همان تلاش اول موفق شد وزنه را بالای سر ببرد، خیلیها –حتی مجری و کارشناس تلویزیونی- تصور کردند کار تمام شده و به سلیمی تبریک گفتند، اما بهداد بلافاصله دو چراغ قرمز دریافت کرد. برای خیلی از ما که الان عصبانی هستیم و فکر میکنیم حق وزنهبردار ایرانی قطعا خورده شده، هیچ تفاوتی بین تلاش اول و تلاش دوم سلیمی وجود ندارد و گمان میکنیم او هر دو بار وزنه را سالم بالای سر برده، اما دیدیم که دفعه اول دو داور به او چراغ قرمز نشان دادند. همین مساله ساده نشان میدهد ما تخصص کافی برای اظهارنظر قطعی در این زمینه را نداریم و بهتر است با احتیاط بیشتری حرف بزنیم. ممکن است همانطور که کوشش اول بهداد به خاطر برخی مسایل جزیی مردود اعلام شد، حرکت دوم او هم همراه با خطا بوده باشد. کاش وسط این همه خشم و هیاهو، فقط یکدرصد هم احتمال بدهیم که اتفاقات صبح چهارشنبه مبنای منطقی داشته و متکی به قوانینی بوده که ما سررشتهای از آن نداریم. تعجبآورتر از همه اینکه عدهای از معترضان و حتی مسوولان رسمی ورزش کشورمان، فدراسیون جهانی را به تقسیم برنامهریزی شده مدالها متهم میکنند. خب اگر اینطور است که باید به طلای کیانوش رستمی و سهراب مرادی هم مشکوک باشیم و استناد به شاهنامه ایرانی و کوبیدن بر طبل شادانه را کنار بگذاریم. شاید طلای این دو نفر هم حق کشورهای دیگری بوده که از نظر تاماش آیان و شرکا «سهمیه» به آنها تعلق نمیگرفته! چطور ممکن است همه پیروزیهای ما ناشی از غیرت و تعصب ایرانی و همه شکستهای ما به خاطر ناداوری و تبعیض بوده باشد؟ چرا در شب مسابقه بهداد سلیمی به حضور آیان در کنار میز داوران مشکوکیم، اما بعد از قهرمانی رستم و سهراب ایرانی، به خندههای مستانه آقای رییس کاری نداشتیم، وقتی آغوش در آغوش سجادی و کیومرث هاشمی برای عکاسها ژست میگرفت؟
سه- مقصود این مطلب مطلقا آن نیست که علیه سلیمی ناداوری اتفاق نیفتاده. اصلا ممکن است حق بهداد را خورده باشند و از قصد هم این کار را کرده باشند. همه منظور این است که اجازه بدهیم افراد متخصص، در فضایی عقلانی، آرام و منصفانه در این مورد قضاوت کنند. تا کی قرار است بعد از هر باخت، لشکرکشی کنیم، قیل و قال راه بیندازیم و اصل مطلب را تحتالشعاع احساسات سطحی و هیستریک قرار بدهیم؟ از باخت تیم ملی فوتبال به عراق گرفته تا گریههای نخنما شده عبدولی، مدام شاهد برگزاری دادگاههای یکطرفه و چند میلیون نفری هستیم، بیآنکه متهمان غیابی، فرصتی برای دفاع از خود داشته باشند. در ماجرای شکست مجتبی عابدینی، جماعتی به حال ناداوری غصه میخوردند که تا قبل از المپیک در عمرشان یک دقیقه هم مسابقات شمشیربازی را تماشا نکرده بودند، اما در فضای عصبی بعد از باخت، قوم و خویش داور مسابقه از کار درآمدند! در همین ماجراهای اخیر دهها فوتبالیست و خواننده و بازیگر سینما علیه داوران مسابقه سلیمی مطلب نوشتند، بیآنکه سررشتهای از وزنهبرداری داشته باشند. از همه تاسفآورتر این است که آقای وزیر امور خارجه هم که یک مقام جدی رسمی محسوب میشود، یکی از تندترین پیامها را روی اینستاگرامش به انتشار رساند و از «بزرگترین رسوایی برای المپیک» سخن به میان آورد. البته که مجال این قبیل موجسواریها همیشه میتواند برای سیاسیون مغتنم باشد، اما از آقای ظریف که دوستش داریم و او را چهرهای منطقی و دور از احساسات میدانستیم انتظار متفاوتی میرفت. کاش او به پیگیری اجرای برجام میپرداخت و بحث وزنهبرداری را برای کارشناسان بیغرض این رشته ورزشی باقی میگذاشت. بسیار پیش آمده که از بیادبی اینترنتی مردم و هجوم همهجانبه آنها به صفحه شخصیتهای سرشناس گلایه کردهایم، اما نمیدانیم که پایه این قبیل رفتارها درست در چنین بزنگاههایی گذاشته میشود؛ آنجا که عقلا و زعمای قوم هم اسیر احساسات میشوند و به جنون جمعی دامن میزنند، آنجا که رسانههای رسمی هم از خود بیخود میشوند و حتی خبر هک سایت جهانی وزنهبرداری را هم با سرور و شعف به انتشار میرسانند. بکارید بادها را، بیگمان طوفانهای بیشتری در راه خواهد بود!