شیخ اگر در آوردگاه ٩٢ مرد فصل لقب گرفت و از واگرایی جناحها به انجام رسید، در میدان ٩۶ منتج به همگرایی عقلای دو قطب سیاسی کشور خواهد شد تا برای اولین بار مرد وصل باشد در سپهر انتخابات ریاستجمهوری در ایران پس از ۵٧.
به گزارش ایسنا، روزنامه «شرق» در ادامه نوشت: «این اما تنها حادثه رخ داده پس از اردیبهشت ٩۶ نخواهد بود. بیش از این را باید انتظار کشید. نزدیکی و اجماع بین عقلای دو جناح حاکم، موجب ریزش از منتهاالیه دو قطب سیاسی فعال شده و همزمان با انزوای جهانی بنیادگرایی، در عرصه داخلی، جنبش میان حالان و طبقه متوسط، نفسی اندوخته و نسبت به بازسازی جایگاه از دست رفته خود، در کاست اجتماعی جامعه ایرانی همت میگمارند و این به معنای فرصت تازهای است که دولت دوم شیخ برای نوسازی جامعه مدنی در ایران ١۴٠٠ به دست میدهد و جز او به پشتوانه حضور تاریخی در سایه درخت سیب و کنار کارون و خطبه هفتادوهشتی و اعتماد دستگاههای امنیتی، یارای چنین رسالتی نیست. اینجاست که اصلاحطلبان با هدفگذاری ریاستجمهوری ١۴٠٠ و اصولگرایان با امید به مجلس ١٣٩٨ روی شیخ قمار صلحجویانهای رقم خواهند زد، تا شاید «از این ستون به ستون شدن»ها حاجتی روا دارند.
گو این که از تجربه تلخ و ناگزیرانه ائتلاف حداقلی امید در مجلس دهم نمیتوان غافل شد؛ آنجا که دوربرگردان لاریجانی سرنوشت دیگری برای ماراتن عارف رقم زد و دولتیان با رهاسازی تنگه اُحد شاید اما به عمد تصویری از مجلس مستقر برآوردند که نه مرهم درد باشد و نه نمک زخم. چاقوهایی که در خاکستر کینههای سرنوشت مجلس دهم تیز شده اما از پیچشهای راه آتی در اردیبهشت ٩۶ محسوب میشود. شیخ اما هر چه شطرنجباز قهاری باشد، تا حل این دلخوریهای درونجناحی نمیتواند تمام و کمال دلبسته یاران اصلاحی خویش باشد؛ هر چند فریادی از درون اردوگاه اصلاحات برخاسته باشد که عبور از شیخ ممکن نیست، لیکن سرنوشت دوگانه سوز مجلس دهم میتواند موضع جریان اصلاحی را از حمایتگر به تماشاگر فروکاهد و این همان چیزی است که دغدغه این روزهای شیخ است. شیخ در اندیشه رهیافتی است که هم ضمانتبخش اتمام وعدهها باشد، هم پایانبخش دغدغهها و هم سفرههای خالی و تنگ ملت را فربهتر از پیش و مطابق با انتظارات سوق دهد.
شیخ اما در این سه سال، نه حزبی به پا داشت، نه جریان سیاسی مدعی و سوار بر مطالبات اجتماعی روانه کرد و نه حتی با گروههای غیررسمی صاحبنفوذ وارد چالش شد. یکی به میخ و دیگری به نعل زد. او به واقع میانه احوال بود. نه بحران ساخت و نه از بحرانها باخت. او تصویری مجسم برساخت که نه میتوان به پایش افتاده و تقدیسش کرد و نه از او عبور کرده و رضایت به ویرانیش داد.
زیرکی شیخ، شیبی آرام از تغییر نوع سیاستورزی در جامعه ایرانی بنا نهاد که نه رفرم است، نه انقلاب و نه محافظهکاری. گرچه او دست علاقهمندان این رویکردها را در نوازش دولت خود واگشاد و کم ستیزه نشد اما تقویت قابلیت اعتماد به دولتمرد یازدهم، سرمایه اجتماعی قابل اتکایی را از لابهلای طبقات زخم خورده این جامعه فراچنگ آورده که او را در کارزار ٩۶، جدا از حمایت عقلا و نافذان سیاسی به کار خواهد آمد.
این همه اما دقیقا همان دلایلی نیست که رأیدهندگان ایرانی را متقاعد به انتخاب مجدد شیخ از صندوقهای رأی ٩۶ خواهد کرد.
اتاق تخریب دولتِ پنهان، اندیشهای دیگر دارد و خرابیهای به جا مانده، آواربرداریهای نابخردانه و مچگیریهای ناجوانمردانه اگر چه جاده همواری را سامان نداده، اما چرا معتقدم که راه شیخ را از ٩٢ هموارتر مینماید؟ پاسخ روشن است، در دوره انتقالی، این دولت ائتلافی است که میتواند از تاراج سرمایه اجتماعی بکاهد و شیخ بدون مدعای استقرار دولت ملی، با حفظ و نگهداشت سرمایههای عقلانی بینجناحی و بدون جراحی ساخت انسانی قدرت، راه را برای تعامل ملی گشود و در سایه این آرامش نسبی داخلی بود که دست بالا را در عرصه بینالمللی گرفت و نهالی که او در جولانگاه بیاعتمادی بینالمللی کاشته بیگمان روزی به بار مینشیند و این انتخاب ناگزیر دنیاست: اسلام متکی بر رأی مردم یا تلقی کوری که این روزها به نام اسلام گوشتاگوش غرب، خواب را از منادیان دموکراسی ستانده است؟
روزهای آتی اما خالی از رویداد و حادثه نیست. به پیش که میرانیم، جعبه سیاه ورود آن مرد به عرصه رقابتهای انتخاباتی به زودی گشوده خواهد شد، فرار رو به جلوی دلواپسان با کاندیداسازی از چهرههای صالح و مورد احترام نظامی رنگ خواهد باخت، تصویر تیرهای که سیاهنمایان با استفاده از بنگاههای خبرسازی خود از وضعیت اقتصادی امروز کشور مینمایند، واقعیسازی خواهد شد. به تدریج مجال قیاس گذشته تحقیرآمیز گونیهای لبریز از نامه و رانتهای میلیارد دلاری و قاچاق محترمانه و بیبازگشت نفت و بستر فراهم کاسبی تحریم، با امروزی که دولتمردان ادب اختیار کردهاند، فساد سیستماتیک از هم پاشیده و عذرخواهی در برابر اشتباه رواجیافته و خط قرمزهای جسورانه در برابر قانون از بین رفته است، فراهم میآید و شاید فرصت انتخابات ٩۶، آخرین میخ بر تابوت افشای افشاگری باشد که هیچگاه لیست پنهان در جیب خود را علنی نکرد.
فرصتی که با حمله گازانبری شیخ، برای همیشه شبح تهدید پوپولیسم از دامن جامعه ایرانی زدوده خواهد شد. این بت باید شکسته شود، هراسی از تندروی نیست. ایرانیان به نیکی تجارب تلخ قانونشکنی عدهای را بر فراز دیوارهای سفارت انگلیس و عربستان آزمودهاند و این امتیاز برای شیخ و رفقا باقی خواهد ماند که دستکم روی کاغذ و پشت میز مذاکره، منطق ایرانی را بر کرسی نشاندهاند و این همان چهرهای است که ایرانیان مسلمان مدرن مراد گرفتهاند و بازگشت به ادبیات لولویی و بگمبگم را هراسناکند.
حالا اما در آستانه آغاز کورس رقابتهای نفسگیر ریاستجمهوری ٩۶، شیخ راهی جز ادامه راه آغاز گشته ندارد. او نه در قامت قهرمانی است که با پشتپا زدن به صندوقچه قدرت، نیروی اجتماعی عظیمی را پشتوانه یکی از نزدیکانش گسیل داشته و خود در سایهسار قدرت ایرانی، در انتظار معجزه باشد و نه ژنرال شکستخورده و مغمومی را ماند که همه راهها را رفته و سهمی از توفیق نیافته و بر زمین فرو افتاده است، تا با کنارهگیری، پهلوان مرده را عشق باشد. او نه این است و نه آن، شیخ یک کار ناتمام دارد تا مکتب او، نسل او و راه او بر تاریخ ایرانی ثبت، حک و ضبط شود. شیخ ناتمام اما رؤیای بیتعبیری است که یحتمل بازی قدرت در جامعه ایرانی را به هرجومرجی کنترلنشدنی تبدیل کرده و شرایط کنونی، تاب آن را ندارد.
کار ناتمام شیخ راستی! نه در اردیبهشت ٩۶ که همانا در گرمای تابستان ١۴٠٠ رقم خواهد خورد. شیخ پیش از آن که شوریدگی احمدینژادی داشته باشد، عقلانیت دارد. این روزها او بیش از آن که در تشویش همآورد ٩۶ باشد، رؤیای ١۴٠٠ را در ذهن خود میپروراند، او نه برای چهار سال که برای ١٢ سال آینده برنامه دارد، دستی که او در ١۴٠٠ بالا میبرد، همان کار ناتمام شیخ است، آنچههاش مینتوانست، خات مینکرد و احمدینژاد نداشت، روحانی میتواند، میخواهد و دارد.»