خبر پارسی – ۱- واکاوی چرایی صدرنشینی آیت الله هاشمی رفسنجانی در انتخابات خبرگان مستلزم بررسی نگاه و رفتار و گفتار و کردار این شخصیت برجسته انقلاب است. اینکه چگونه هاشمی از زیر بار برچسب “عالیجناب” گنجی بیرون می آید و از قاب اشرافی گری که تلاش می شد وی را در آن بگنجانند به نماد اصلاح طلبی می رسد موضوع ساده ای نیست. برای شناخت این مسیر به نظر تماما دنده عقب و یافتن دوربرگردان صحیح باید اندیشه فردی او را به قضاوت نشست.
۲-در تهران جنس مطالبات مردم فرق می کند. این تحلیل امروز شکست خوردگان جناح رقیب است که می خواهند برتری لیست امید را نادیده بگیرند و البته نمی خواهند پاشنه آشیل ها و گل به خودی های اردوگاه خودشان را ببینند.بی شک تا این نگاه بر آن جناح حاکم باشد خردادهای ۹۲ و اسفندهای ۹۴ متعددی را پشت سر می گذارند بی آنکه پارگی های عیان رخت هایشان را رفو کرده باشند. جناح باصطلاح اصولگرا سالهاست مرغ یکپای خود را برای تخم گذاری در لانه “پایداری” آب و دانه داده است و حالا هم همچنان بر مداری ثابت و رفوزه شده می چرخد و بر همان طبل بی پوست می کوبد. نقد را بر نمی تابند و تصورشان این است که اگر معایب شان گفته شود لطمه ای جبران ناپذیر بر آنها وارد شده است.
۳-نقد یعنی هشدار. نامه معروف مولاعلی(ع) به کمیل که از وفادارترین یارانش بود نمونه بارز هشدار است. آن حضرت کمیل را به فرمانداری شهری گمارده و به وی ماموریت محافظت از مرزهای خاصی را داده بود اما کمیل به مبارزه با گروهی دیگر روی آورد و مرزها را از دست داد. آن حضرت خطاب به وی می نویسند” کسى که کارى را که بر عهده او گذاشته اند تباه سازد و به کارى که انجام دادنش بر عهده دیگران است ، بپردازد، ناتوان مردى است با اندیشه اى ناقص .تاخت و تاز کردنت بر قرقیسیا و رها کردن مرزهایى که تو را به حفظ آنها فرمان داده ایم ، به گونه اى که کس آنها را پاس ندارد و لشکر دشمن را از آن منع نکند، نشان نارسایى اندیشه توست . توبه مثابه پلى شده اى که هر کس از دشمنانت بخواهد بر دوستانت تاخت آورد، از آن پل مى گذرد. چگونه است که تو را توان هیچ کارى نیست و کس را از مهابت تو بیمى به دل نیست . مرزى را نتوانى بست و بر شوکت دشمن شکست نتوانى آورد. نه نیاز مردم شهر را بر مى آورى و نه فرمانده خود را خشنود توانى ساخت.”
۴-امروز اگر چنین متنی را خطاب به دوستانی که در مجلس “بونکر سیمان” داشتند بنویسی بی شک حسابت با کرام الکاتبین است.
۵_ به ماجرای هاشمی برگردیم. او نقدهای بسیاری را دید و نیش های منصفانه و غیر منصفانه زیادی را بر جان خرید اما از آنها درس گرفت. خود را اسیر مسیری که پیش رو داشت نکرد.
کافی است سری به صراحت نامه هاشمی بزنیم. آنجا که در مورد تحلیلش از رسانه و بی بی سی می گوید”بی بی سی در واقع برای نیل به اهدافی که دارد، حرفه ای عمل می کند.
هم بی بی سی عربی و هم فارسی. اینها حرفه ای عمل می کنند. خبرنگاران و گوینده های ورزیده ای دارند و از لحاظ جامعه شناسی و روابط عمومی مطلعند. در خیلی از جاها خبرنگار دارند و با سیاستی که خودشان دارند، خبرها را انتخاب می کنند و به خورد مردم می دهند، یعنی از لحن و شیوه هایی که تجربه شده استفاده می کنند. حرف ها را فشرده می زنند و سعی می کنند موذیانه اهداف خود را القا کنند. در زمان انقلا ب آن موقع آنها طرفدار شاه بودند، اما خبرهایی که بی بی سی می داد به ضرر رژیم شاه بود و خیلی وقت ها این اخبار به درد ما می خورد. در همه دنیا هم همین کار را می کند. این سیاستی است که مستمع جذب می کند و دولت ها گوش می دهند. برای اینکه ببینند چه دارد می گوید و چقدر به نفعشان می گوید و چطور می توانند جلویش را بگیرند. مردمی هم که مخالفند گوش می دهند. آنها افکار و سیاست های خودشان را هم در اخبار می آورند و سیاست های خودشان را مخلوط اخبار می کنند. خیلی حرفه ای عمل می کنند.
اینکه ما باید چه کنیم خیلی مهم است چون اطلا ع رسانی الان یک علم است. گرایش تبلیغی در علوم انسانی یک بحث بسیار وسیع است و دانشگاه ها این ها را بحث می کنند و باید متخصصان ببینند راه نفوذ بیشتر در مردم چیست. راه تنفر در ست کردن چیست. راه مبارزه با این پدیده که سابقه ای طولانی هم در گذشته دارد، امروزه یک علم است که باید آن را داشته باشیم و به جوانان خود تعلیم بدهیم.
بالا خره می گویم که باید اولا واقعیت محیط و مخاطب را بشناسیم. ثانیا حرف هایی که مخاطب را فراری بدهد، نگوییم و حرف هایی را بزنیم که وجدان طرف را قانع کند. البته اگر کسی خودش عقیده ای دارد، حرف های خودش را هم در آن قالب می تواند در بیاورد. ما توقع نداریم بی بی سی بیاید سیاست کشور خودش را فراموش کند سیاست آن کشور را درهر برنامه ای می بینید، حتی سیاست استعماری اش را. با شیوه ای حرف های خود را در مغز مردم جا می کند. ما باید با دانش روانشناسی، جامعه شناسی و پیش بینی آینده آشنا باشیم.”
۵_رمز موفقیت ده ساله اخیر هاشمی دقیقا همین جاست. او فهمید” راه نفوذ بیشتر در مردم چیست. راه تنفر در ست کردن چیست” دیگران اما یا نفهمیدند و یا فهمیدند و خود را در کوچه علی چپ ها به سیمان کاری مشغول کردند.