نماد سایت خبر ‏پارسی

گفت و گوی شرق فارس با جمیله کریمی :احساس می شود این سرزمین ملک شخصی مردان است و زنان اجاره نشینند!

Top of Form

ویژه نامه استانی روزنامه شرق به مناسبت روز جهانی زن، با گفت و گویی با «جمیله کریمی»رییس دفتر اسبق امور بانوان استانداری فارس داشته که وی در این گفت و گو از وضعیت سیاسی استان فارس و مساله زنان در این استان سخن گفته است.

مشروح این گفت و گو را بخوانید:

اگر بخواهید یک شمای کلی ترسیم کنید از جایگاه زنان در وضعیت فعلی استان و فرصت هایی که به‌عنوان مجال بروز توانایی ها پیش رویشان است و همچنین توقع زنان فارس از دولت جدید  ، چه خواهید گفت؟
میزان توسعه یافتگی یک کشور، میزان اهمیت و اعتباری است که زنان در آن کشور دارا می‌باشند. اگر این نگاه نباشد، موضوع جایگاه آنان را نمی توانیم جا بیندازیم. گاهی اوقات این طور فکر می شود که زنان قشر مظلوم جامعه اند، باید به آنان ترحم شود، حالا یک جاهایی هم به این‌ها داده شود. همان طور که همه ‌ دوستان می دانند، یکی از نکات کلیدی توسعه، منابع انسانی است. با این نگاهی که ما منابع انسانی را در توسعه تعیین کننده می دانیم، با توجه به این که زنان تقریبا نیمی از این منابع انسانی هستند نمی توانیم بگوییم چرخه توسعه را می خواهیم فعال کنیم اما نیمی از جمعیت را حذف کنیم. این یک چیز محال است و با عقل هم جور در نمی آید. این یک نگاه است. یک نگاه انسانی هم باز به این موضوع (حضور و تعامل اجتماعی زنان) مطرح است. یعنی هم زنان به عنوان یک پتانسیل اجتماعی باید نقش تعیین کننده در توسعه کشورشان داشته باشند، هم به عنوان یک انسان باید حق حیات اجتماعی داشته باشند. زنان تا در عرصه اجتماعی حضور پیدا نکنند شاید آن رشد اجتماعی هم حاصل نشود. در حال حاضر این طور احساس می شود که این سرزمین ملک شخصی مردان است و خانم ها اجاره نشین آن‌ها هستند و هر وقت که مردان اراده کنند می توانند این مستاجر را از آن حوزه خارج کنند. به همین دلیل است که گاهی احساس می‌کنیم برای ورود خانم‌ها به جامعه منّتی هم بر سر آنان گذاشته می شود. به همین جهت است که می گویم این ملک شخصی تلقی می شود برای آقایان. انتظار از دولت جدید این است که تلاش کند تا نسبت تحصیلات و اشتغال زنان را به هم نزدیکتر کند.
شما فکر نمی‌کنید پرداختن به مساله‌ حقوق زن به عنوان یک مساله مجزا، تحدید کننده‌ زنان در حد و حوزه‌هایی تعیین شده باشد؟ در دولت خاتمی بر شایسته‌سالاری و فرصت‌های برابر تاکید می‌شد. از طرفی اصناف و تشکل‌هایی با پسوند «بانوان» قوت می‌گرفتند که شاید خود این مساله زنان را از باقی جامعه جدا می‌کرد. یا بحثی مثل سهم سی در صدی زنان در مجلس و احزاب طرفدار داشت. گفته می‌شود خود این به شکلی مرزبندی جنیستی است و این سوال را هم ایجاد می‌کرد که آیا این سهم سی درصد با شایسته سالاری همخوان است؟ جاهایی هم دیدیم که پست های سیاسی زنانه شد. مثلا حفاظت از محیط زیست به خانم ابتکار گره خورد. این پست پستی زنانه شد و سهم زنان را صرفا در این پست ها می دیدند. به نظر من تا حدودی خود این تبعیض مثبت می تواند ‌در بلند مدتبرای زنان محدود کننده باشد.
شما دو سوال اساسی داشتید. یکی در مورد صنوف زنان و یکی در مورد آن سهم سی درصدی. این بحث در جوامع ما که در حرکت نویی‌ست و در حال توسعه هم هست،
قطعا نیاز دارد که چنین چیزی باشد ولی زنان را محدود به چنین چیزی نکند. وقتی که خیلی از جوامع اروپایی وارد عرصه زنان شدند تقریبا این بحث سی درصدی در آنجا هم شکل گرفت.  شاید الگویی ست از کشورهای توسعه یافته که ما داریم استفاده می کنیم. حالا که احزاب به این موضوع تن نمی دهند و هنوز آن بحث شایسته سالاری جا نیفتاده حداقل باید بگوییم که یک سوم از این لیستی که می‌خواهید تهیه کنید باید از خانم‌ها باشد. حالا نگفتیم نصف، گفتیم یک سوم. فکر می کنم این محدود کردن نیست. بلکه داریم فضا را به طور تدریجی و با حوصله برای حضور زنان آماده می کنیم یا صنوف زنان که شما اشاره فرمودید، شاید باز از همین بحث نشات می گیرد که خب حالا یک مقدار حوزه‌ زنان را راه بیندازند و تقویت کنند. ولی من معتقدم که بیشتر کار این ها فضاسازی باید باشد، فرهنگ سازی باشد. حتی در پستی که خودم در دوران اصلاحات قرار گرفتم یا دوستان الان قرار گرفته اند (مشاورت یا معاونت یا مدیریت کل در حوزه زنان) این‌ها جایگاهی بود که بیاید این فضا را بشکند. این باورهای ناصحیح را اصلاح کند. نه این که محدود بشوند و از این حد نتوانند عبور کنند. نه، در حین این که خانم دارد در استانداری فضا را اصلاح می کند یا خانم دیگری در اتاق بازرگانی موانع را برای حضور زنان کنار می زند، باید قسمت های مختلف جامعه، مثل مدیریت ها، مثل مجلس، حضور زنان هم برایشان مثل حضور مردان قابل تحمل و درک باشد. یعنی این کار را نباید بکنیم که زنان را محدود کنیم به حوزه زنان.
اشاره ای به خانم ابتکار کردید. فکر کنم این نشانه‌ زنانه بودن پست نیست، نشانه موفقیت خانم ابتکار است که توانست از عهده این قضیه بربیاید و به همین علت مجددا در این پست قرار گرفته. مثل این که آقای زنگنه باز برگشته به وزارت نفت. دلیلی نیست که بگوییم این شغل حتما مردانه بوده است. حتما تجربه هایی داشته و دولت هم خواسته از آزمون و خطا به دور باشد. با توجه به موقعیت حساسی که در آن قرار گرفته آمده و از این نیروهای با تجربه استفاده کرده .


برخی معتقدند در عرصه سیاست زمانی که زنان ما توانسته‌اند منصبی را در دست بگیرند و قدرتی به دست آوردند که می توانستند برای زنان کاری کنند، همان طور که عادت کرده ایم همه چیز را تقسیم بندی کنیم، آن‌ها را تقسیم بندی کردند. یعنی این که صرفا گروه خاصی از زنان با  نوع خاصی از تفکر، نوعی خاص از نگرش به فرصت های مناسب دست پیدا کرده‌اند. شما فکر نمی‌کنید که این مساله مصداق محدود کردن جامعه‌ی زنان باشد؟
همه‌‌ ما معتقدیم شایسته سالاری زن و مرد نمی شناسد و بالاخره باید محقق شود.امّا این که ما برنامه ای مدون کرده باشیم و فهرست زنان توانمند استان را تهیه کرده باشیم و یک بانک اطلاعاتی مدون از زنان درست کرده باشیم، چنین چیزی نبوده. حتی من در زمان خودم این طرح را به دانشگاه دادم اما خروجی آن، چیزی نبود که همه زنان توانمند را در بگیرد. شاید آن حرکت مسیر علمی خودش را طی نکرد که بتواند به یک بانک اطّلاعاتی از زنان استان منجر شود. وقتی که چنین حرکتی نمی تواند سامان بگیرد و نمی توانیم با شاخصه هایی زنان توانمند را شناسایی کنیم هر کسی اکتفا می‌کند به شناختی که از نیروهای اطرافش دارد. همچنان که این در حوزه مردان هم هست. یعنی این مساله مختص زنان نیست. یکی از موانع توسعه در جامعه ما این بوده که هیچ وقت به وضعیتی نرسیدیم که هر مسوولی سر جای خودش قرار گرفته باشد. این در حوزه ‌ زنان هم مصداق پیدا می کند.
تاکید دارم که سوالم معطوف به استان نیست. سوالم را این طور مطرح می کنم. آیا زنان ما زمانی که فرصتی برای احقاق حق زنان پیدا می کنند، حاضرند فرصت‌ها را در اختیار زنانی با تفکر و اندیشه متفاوت بگذارند؟
در جامعه ما این یک چیز کلّی است. حوزه مردان را ببینید. آیا مردان افرادی را که از حیث تفکر‌ یا حتی از لحاظ ظاهری‌ با آن ها متفاوتند انتخاب می‌کنند که بگوییم در حوزه زنان این اتفاق نمی‌افتد؟ اگر این مقوله در حوزه مردان محقّق شده بود می توانستیم بگوییم باید به عنوان یک آسیب جدّی در حوزه زنان روی آن مطالعه کنیم تا بتوانیم به نتیجه برسیم. حرف شما کاملا منطقی و این مساله یک آسیب جدّی است. ولی باید آن را کلّی دید. یعنی تنها در حوزه زنان عینیّت پیدا نکرده. در کلّ جامعه عینیّت پیدا کرده و مختصّ فارس هم نیست. حرکت ما باید برنامه محور باشد نه شخص محور. ما شخص محور شده ایم و این شخص را هم در میان کسانی که دور و برمان هستند و با ما تناسب بیشتری دارند جستجو می‌کنیم. به نظرم این مشکل را باید در جامعه حل کنیم و قطعا زنان هم باید در این مسیر قرار بگیرند. البته من معتقدم برای تقویت حضور زنان در عرصه‌های قانون‌گذاری و اجتماعی زنانی با همه سلایق باید کنار هم قرار بگیرند. دیگر اصلاح‌طلب و اصول‌گرا این جا جدا از هم نباشند.  اگر قرار باشد تفرقه هم بین این ها باشد قطعا کم‌تر می توانند حرکتشان را نهادینه کنند. باید این ظرفیت ها با هم یک‌دست شوند تا بتوانند این حرکت را انجام دهند. یک حرکت مشابه این را به یاد می آورم که در تهران داشت انجام می گرفت. حتی در انتخابات مجلس هشتم وقتی زنان از نگاه‌های افراطی در حوزه‌ زنان حاکم شد به ابتکار زنان اصلاح‌طلب نشست مشترک زنان اصلاح‌طلب با جامعه زینب برای مقابله با این نگاه افراطی اتفاق افتاد.
در دولتی که گذشت و مجلس فعلی زیاد دیده‌ایم که زنان سخنرانی‌های پرشوری علیه حقوق خودشان  داشته اند.
این بحث دیگری ست و از یک نگاه نادرست می آید. این مسیر نادرست و نگاه نادرست بود. این نگاه حتی حاضر نبود نگاه روشن‌تر و شفاف‌تری را از همفکر خودش بپذیرد.
به گمان من در عرصه زنان هم صورت‌بندی درستی شکل نگرفت. آیا ما امروز صورتبندی دقیقی داریم که بر اساس آن بتوانیم عملکرد دولت روحانی را در حوزه زنان محک بزنیم؟ آیا می‌توانیم چک‌لیستی جلوی خود بگذاریم و مطالبات حوزه زنان را مرور کنیم و بگوییم این یکی محقّق شد و آن دیگری محقّق نشد؟
در این قضیه باید دو نگاه داشته باشیم. نگاهی کمی و نگاهی کیفی. نگاه کمی این است که بعد از ۴ سال ارزیابی کنیم که دولت چه‌قدر توانست در عرصه مدیریتی زنان را وارد کند. دولت چقدر توانست از زنان استفاده کند. در حوزه اشتغال چه‌قدر مسیر برخورداری از تسهیلات مختلفی که در اختیار آقایان قرار می‌گیرد برای زنان هموار شد. دولت چه‌قدر توانست زنان کارآفرین را در این قضیه حمایت کند و چه گشایشی در نهادهای غیردولتی زنان ایجاد شد؟ دوم اینکه چه تغییری در نگاه مدیران نسبت به پذیرش بیشتر زنان در پست های اجرایی کشور شده.
بگذارید تفکیکی انجام دهیم. فکر می‌کنم در حوزه مسوولان اتفاق، اتفاق خوبی بوده است. خانم مولاوردی را داشتیم، خانم افخم را داشتیم و هم دوباره از پتانسیل خانم ابتکار استفاده شد و هم در برخی‌استان‌ها نظیر زاهدان‌زنان در مدیریت کلان استان نقش ویژه‌ای را عهده‌دار شدند. در بخش اقتصادی و اجتماعی ‌ در بخش عامه زنان‌ چطور؟ به طور خاص به منشور حقوق شهروندی اشاره می‌کنم. به نظر شما به چه میزان سهم زنان در این منشور منظور شده و چه میزان مسائلی که در این منشور برای زنان منظور شده با نیاز واقعی زنان همخوانی دارد؟
به منشور حقوق شهروندی در حوزه زنان نقد جدی وارد است و آن هم نپرداختن به مساله زنان به عنوان یک موضوع مستقل. تنها در جایی عبارت «حقوق سالمندان، زنان وکودکان». اما بهرحال این منشور بیشتر برای آماده‌سازی فضاست برای تحقق آن قانون. وگرنه خود «حقوق شهروندی» قانون جدیدی نیست.
این حقوق شهروندی چیزی جدا از قانون اساسی نیست. یعنی این موجود بوده. ولی این نگاه دولت که در جامعه طرح موضوع می‌کند بسیار ارزشمند است. این قانون جدیدی نیست که ما دنبال اجرای آن باشیم یا بعضی ها از ضمانت اجرایی آن سوال می‌کنند. این همان قانون اساسی است، گرفته شده از قانون اساسی است، شما بند بند آن را که نگاه می‌کنید مثل آن است که قانون اساسی را ورق می‌زنید و بررسی می‌کنید. منتهی این که دولت چنین موضوعی را طرح می‌کند، از نگاهش به مسائل مردم و حقوق مردم نشات می گیرد.
در بررسی مطالبات مردمی از دولت بحث پایگاه رای و بروز مطالبات پایگاه رای در عملکرد دولت وارد است. راجع به عقبه دولت روحانی در کشور و به طور ویژه فارس بحث زیاد پیش آمد. شاید یکی از مطرح‌ترین این صحبت‌ها، گفته‌های رییس ستاد مردمی ایشان در استان فارس، آقای مرزوقی بود که گفتند: «روحانی با رای اصولگریان رییس‌جمهور شد.» بعضی هم صحبت‌هایی کرده‌اند با این مضمون که‌اصلاح طلبان نقش چندانی در پیروزی ۲۴ خرداد نداشتند. می‌گفتند شاید اتفاقی مشابه آن چه در سال ۸۴ برای احمدی نژاد افتاد و رای غیر منتظره و هیجانی به سبد ایشان ریخت، تکرار شده و نمی شود این رای را به جناح خاصی نسبت داد. شما چه فکر می کنید؟ عقبه‌ رای آقای روحانی کجاست و اساسا می شود رد این عقبه را گرفت؟
ببینید. یک آقای روحانی قبل از انتخابات و یک آقای روحانی پیروز و روحانی بعد از انتخابات را داریم. اگر بگویندکه آقای روحانی به لحاظ تفکر از پایگاه اصولگرایان بوده، خب آقای روحانی یک زمانی در جامعه روحانیت مبارز بوده که از گروه‌های اصولگرای سنتی است. ولی با گذر زمان و تغییر و تحول‌هایی که در مسیر اتفاق افتاد آقای روحانی از آن پایگاه سنتی به طرف اصولگرایان متعادل‌تر کشیده شد و به عنوان یک اصولگرای متعادل در جامعه شناخته می‌شد. اما در مورد اینکه پایگاه رای کجاست، من فکر می‌کنم واقعیتی است که همه می‌دانند. هم مردم می‌دانند، هم آقای روحانی. (آنزمان خودم نبودم)شنیدم آقای روحانی هم در اولین نشست تلویزیونی تشکر کرده‌اند از آقای خاتمی و آقای هاشمی.
تدبیر هوشمندانه آقای خاتمی که با تیزبینی آقای هاشمی تکمیل شد در این پیروزی نقش مهمی داشت. وقتی که منافع ملی مطرح می‌شود، از منافع حزبی و جناحی کوتاه می‌آییم. در واقع به‌جای پیگیری مطالبات حداکثری باید به مطالبات حداقلی اکتفا کنیم. اینجا بود که این اتفاق افتاد. اینجا بود که آقای خاتمی آمد و با دعوت آقای عارف به کناره‌گیری اجماع را به سمت آقای روحانی برد. اعتماد مردم سرمایه ‌اصلاح‌طلبان است، با پیامی که آقای خاتمی داد پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان پشت سر آقای روحانی قرار گرفت. حالا چرا آقای خاتمی این پیام را برای کس دیگری نداد؟ چون گفتمان آقای روحانی، گفتمانی اصلاح‌طلبانه بود و در واقع اشتراک‌هایی بین مطالبات اصلاح‌طلبان و گفته‌های روحانی وجود داشت.
آقای خاتمی مثل آقای احمدی‌نژاد موافقان و مخالفان سرسختی داشتند. اما مخالفان و موافقان آقای روحانی خیلی نزدیک‌ترند به واژه‌ مورد علاقه‌ آقای روحانی، واژه «اعتدال». نه از آن طرفداران پر و پا قرص خبریست نه از مخالفان کفن‌پوش. پیش‌بینی می‌کنید که این اعتدال تا کجا دوام می‌آورد؟ بسیاری می‌گویند بیایید از نقد زودهنگام دولت ‌یا به تعبیر آنها تضعیف دولت‌ فاصله بگیریم و دست‌کم تا زمان انتخابات مجلس رفتار دولت روحانی را واکاوی کنیم. تا چه زمانی اصلاح‌طلبان و اصولگرایان منتظر مواضع روشنتر دولت خواهند ماند؟
اول اینکه جریان اصلی اصلاح‌طلب و رهبران اصلاحات تا این لحظه به این نتیجه نرسیده‌اند که باید از دولت روحانی حمایت کنند. ولی نکته مهم این است که اصلاح‌طلبان پشتیبان برنامه‌های اصلاح‌طلبانه و اعتدال‌گرایانه آقای روحانی هستند. ولی توجیه‌گر رفتار نیستند. یکی از مسایلی که می‌تواند به دولت کمک کند انتقادهای دلسوزانه است. یعنی ما نباید جامعه را به طرف این هدایت کنیم که همه رفتار همدیگر را توجیه کنند، از هم دیگر تعریف کنند و فضای مدح و ثنا شکل بگیرد. این با روحیه اصلاح‌طلبی سازگار نیست. ولی اعتقادم این است که باید دولت را حمایت کرد و در کنار دولت بود و هر جا که اشکال بود دلسوزانه نقد کنیم.
مقصود ما از مراجعه به گذشته‌معمولاً این است که درسی برای امروز و آینده بگیریم. پس بیایید همین نقطه را در دولت فعلی هم بررسی کنیم. اگر شهریور را مبدأ دولت آقای روحانی بدانیم تقریباً شش ماه از کار این دولت می‌گذرد. همین امروز زمزمه‌هایی در میان اعضای جامعه مدنی وجود دارد که ما پای انتخابات ایستادیم، مردم را همراه کردیم، نگرش آقای روحانی را در جامعه تببین کردیم و توضیح دادیم و مردم را متقاعد کردیم که روی کار آمدن این نگرش به سود جامعه است. امّا در این شش ماه هم عملاً ندید‌ه‌ایم که آقای روحانی سراغی از جامعه‌ مدنی گرفته باشد یا به طور خاص برنامه‌ای برای تقویت و توانمندسازی این بخش داشته باشد. حتّی در دولت ایشان نهادی هم برای سامان دادن به این حوزه وجود ندارد. در زمان آقای خاتمی سازمان ملی جوانان و بهزیستی و معاونت اجتماعی استانداری بودند و چند نهاد دیگر بودند. به نظر شما می‌توان به آینده‌ سازمان های مردم نهاد خوش‌بین بود؟
ببینید، حیطه‌ای که شما مطرح فرمودید حیطه‌ کار وزارت کشور است که بعد تسرّی پیدا می‌کند به استانداران و فرمانداران. در این قضیه من بی تعارف می‌گویم که من به آینده خوش‌بینم چون احساس می‌کنم که روند کار رو به جلوست.
این یکی از مسایل مرتبط با سیاست داخلی‌ست. یکی از انتقاداتی که به دولت آقای روحانی هست، این است که توجّهشان بیشتر به عرصه‌‌ سیاست خارجی است و در زمینه‌ سیاست داخلی مقداری کم‌کاری شده. درست است که بحث تنش‌زدایی در سیاست خارجی و حلّ مشکل هسته‌ای و به دنبال آن حل مسأله تحریم‌ها بسیار تعیین کننده است چون ارتباط مستقیمی با معیشت مردم دارد و قطعاً توفیق دولت در این حوزه توفیق در سیاست خارجی را در آینده به دنبال خواهد داشت؛ امّا نباید بگوییم که بنشینیم تا تحریم ها شکسته شود و بعد که همه‌ این کارها انجام شد به حوزه سیاست داخلی بپردازیم. نه، من معتقدم که این دو مکمّل همدیگر هستند. دولت می‌تواند به موازات سیاست خارجیش، به عوامل و دست‌اندرکارانی که در حوزه داخلی هستند جهت بدهد و کمک کند که آن‌ها هم به این موضوع بپردازند. به همان اندازه که توفیق دولت در سیاست خارجی می‌تواند اثر مستقیم در سیاست داخلی داشته‌باشد، توفیق دولت در سیاست داخلی هم می‌تواند پشتوانه‌ای بسیار خوب در عرصه سیاست خارجی باشد. این بحث نهادهای مدنی هم یکی از بخش‌های مهم سیاست داخلی است که باید مورد توجه ویژه قرار بگیرد.
سوال بعدی من به طور ویژه در ارتباط با سازمانهای مردم‌نهاد است که در دولت خاتمی بسیار مورد تاکید بود. شما یکی از متصدّیان این مسأله بودید مخصوصا در مبحث زنان. متاسفانه این اتفاق افتاد که سازمانهای غیردولتی بعد از دولت خاتمی نتوانستند به حیات خود ادامه دهند. در مورد NGOها مباحث بسیاری مطرح بود. یکی اینکه اصولگرایان دولت خاتمی را متّهم می‌کردند که به سازمان‌های غیردولتی به‌عنوان حیاط خلوت خود نگاه می‌کردند و برای NGOها تنها کارکردی انتخاباتی و حزبی به عنوان پایگاه رای قائل بودند. در حالی که این نگاه ابدا با ماهیت رابطه دولت و سازمان‌های غیر دولتی همخوان نیست. سوالم این است که نگاه شما به سازمان‌های غیردولتی چه بود؟ چه دلیلی داشت که NGOها بعد از دولت خاتمی‌ علیرغم اینکه بنا بر قاعده می‌باید ماهیت غیردولتی داشته باشند و بدون حمایت دولتی به حیات خود ادامه دهند ‌نتوانستند در فضای دولت بعد کار خود را ادامه دهند.
در جامعه‌ ما که جامعه‌ای در حال توسعه است، به نظرم می‌آید که دولت باید حمایت‌هایی را برای شکل‌گیری نهادهای اجتماعی انجام می داد. نه به شکلی که این نهادها به دولت وابسته شوند. مثل یارانه‌هایی که به احزاب و نهادهای غیر دولتی می دادند یا بودجه‌هایی که طرح‌ها و پروژه‌های آنها داده می‌شد. این اتفاق باید می‌افتاد. در کشورهای در حال توسعه باید به این مساله بیشتر دامن زده شود. شکل‌گیری نهادهای مردمی از اتفاقات خوبی بود که باب آن در دولت خاتمی باز شد. منتهی عدم ادامه این روند دو مساله بود. یکی از مسایل عمده این بود که این نهادها به لحاظ مادی امکانات در اختیار نداشتند. حتی برای داشتن مکان مشکل داشتند. بعضا بعضی از این نهادها در اسم بودند، اما در عمل مکان خاصی را نداشتند. عدم استمرار حمایت از نهادهای غیر دولتی از یک طرف، دومین مساله‌ای که در ۸ سال گذشته اتفاق افتاد نگاه غیر صنفی به این نهادها بود. دولت نه تنها نهادهای غیردولتی، بلکه احزاب و همه چیزهایی را که احساس می‌کرد یک مقدار با خودش متقاوت فکر می‌کند را بست و یا مانع از فعالیتشان شد. این گناه را نمی‌توانیم به گردن دولتی بیندازیم که در دوره‌اش نهادهای اجتماعی پا به حیات اجتماعی گذاشتند. این زمانی مهم هست که شرایط مشابه آن شرایط بوده ولی آنها نتواستند استمرار پیدا کنند. در صورتی که دیگر شرایط یکسانی نبود. نه تنها وضعیت یکسان نبود بلکه شرایط بازدارنده و بایکوت‌کننده بود!
امروز هم احساس می‌کنم کسانی که متولیان این قضیه هستند، مقداری باید با نگاه مثبت به نهادهای اجتماعی نگاه کنند. این در هر استان بستگی دارد به دست‌اندرکاران استانی. اگر به نقش موثر این نهادها نگاه شود، قطعا حمایت خواهند کرد. اما اگر نگاه این نباشد، در همین دولت آقای روحانی هم ممکن است حالت بازدارندگی در بعضی از استان‌ها ببینیم. کسانی باید احساس کنند این نهادها به عنوان پل ارتباطی بین دولت و ملت می‌توانند بسیار تاثیر گذار باشند. مخصوصا باید به سویی حرکت کنیم که بسیاری از خدماتی که دولت ارایه می‌دهد به این نهادها واگذار شود. یکی از دلایل پیشرفت کشورهای توسعه‌یافته کوچک شدن حوزه دولتی و بزرگ شدن حوزه عمومی است. این را باید در نگاه مسوولان هر استان جستجو کرد. ولی من امیدوار هستم که ما زمانی این واقعیت را بپذیریم و بتوانیم حوزه‌های دولتی را هر چه کوچکتر کنیم و حوزه‌های عمومی را هر چه می‌توانیم گسترده کنیم.
بخشی از سوالم صراحتا این بود. اینکه آیا شما احساس می‌کردید که در عمل توقع اصلاح‌طلبان از سازمان‌های مردم نهاد یا تشکل‌های دانشجویی و امثالهم، پذیرفتن نقش توده‌های همسو با جریان دولت یا به عبارتی پیاده‌نظامهای دولت اصلاحات بوده؟
نه، واقعا این نگاه را نداشتیم. ولی بود؛ به عنوان یک اشتباه نه یک نگاهی که آگاهانه صورت گرفت. یک اشتباه بود در یک جریان سیاسی. چون در جامعه ما فعالیت‌های سیاسی در زمان انتخابات داغ می‌شود و این‌گونه نیست که استمرار داشته باشد. پس در آن مقاطع هر کس تلاش می‌کرد نیروهای مرتبط و همسو را صدا بزند. این صحبت شما را بارها جوانان مطرح می‌کردند و هنوز هم مطرح می‌کنند. به نظر من باید به صورت جدی به این موضوع پرداخته شود که تنها در آستانه انتخابات یا مسایل مشابه، این ضرورت پیش نیاند که این‌ها را صدا بزنیم. بالاخره این‌ها ظرفیتی هستند که می‌توانند در کنار رشد خود هم به توسعه استان کمک کنند و هم در شادی جامعه تاثیرگذار باشند. می‌توانند مسیر توسعه سیاسی و اجتماعی را هموار کنند و به عنوان پلی میان دولت و مردم حرکت کنند. پس تعاملات اصلاح‌طلبان با نهادهای اجتماعی نباید مقطعی باشد مثل زمان انتخابات. من امیدوارم که این به عنوان یک اشتباه، به عنوان کاری که باید به اصلاحش پرداخت نگاه شود. امیدوار هستم در فضایی که ایجاد شده برگردیم و نگذاریم این اشتباهات تکرار شود که نیروهای جوان و خلاق ما احساس کنند پیاده‌نظام سیاسی احزاب یا جریان‌های سیاسی هستند.
معتقد نیستم که نگاه یک نگاه ابزاری بوده. اشتباه این بوده که این تعاملات باید استمرار پیدا می‌کرد  نه این که فقط در فضای انتخابات به هم می‌رسیدیم. دو طرف باید این ارتباط را برقرار کنند.
اگر بخواهید برگردید به دوران تصدّی خودتان و کار خاصی را ذکر کنید که مثلاً بگویید اگر برگردم ممکن است آن کار را انجام ندهم یا آن تصمیم را نگیرم یا برعکس، فلان کار را نکردم که ای کاش می‌کردم یا فلان تصمیم را نگرفتم که ای کاش می‌گرفتم، به چه موردی اشاره می‌کنید؟
تداعی آن دوره بعد از هشت-نه سال یک مقدار سخت است امّا یکی از کارهایی که شاید الان فکر می‌کنم باید انجام می‌شد مساله گروه مشاوران است. البته در زمان خودم هم ارتباط نسبتاً خوبی با گروه‌های رسانه‌ای و دانشگاهی داشته‌ام امّا [اگر به آن زمان برمی‌گشتیم] یکی از برنامه‌های اساسی را همین استفاده از گروه مشاوران قرار می‌دادم. ارتباط بوده امّا به این شکل سازمان یافته که در حوزه‌های مختلف، جوانی را بگذاریم به عنوان مشاور که بتوانیم از دیدگاه‌های او استفاده کنیم، او هم درگیر مسایل شود و تجربه‌ای کسب کند و بتواند آزمون و خطایش را در این حوزه انجام دهد به این شکل متجلّی نشد.

Bottom of Form

 

خروج از نسخه موبایل