نماد سایت خبر ‏پارسی

رهایی از نوستالژی جنگ / بزرگ ترین نمود اثربخشی بسیج در سال های دفاع بود

سید احسان خان دوزی

دیوارنوشته ای با حال و هوای دهه ی ۱۳۶۰ سرعت عبور را می گیرد و جلب توجه می کند: «بسیج را باید مکتبی ترین و مردمی ترین نیروی مقاومت جهانی دانست. (رهبر انقلاب)» و در کنارش تصویری از رژه ی چند پیر و جوان با لباس های بسیجی. نمی دانم چرا خاطرات نمایش گاه ها، سمینارها، شب شعرها، ویژه نامه ی روزنامه ها، تئاترها و فیلم های هفته ی بسیج از ذهن ام می گذرد: آری در مخرج مشترک تمام رسانه های فوق، نمادهای مشابهی به چشم می خورد.

نمادها تنها در چشم ها نمی ماند، ذهن ها را جهت می دهند، ایده آل های خاص را یادآوراند، تیپ های فکری یا اجتماعی را نماینده گی می کنند، جاذبه یا دافعه می آفرینند و خلاصه ده ها کارکرد روان پرداز و جامعه ساز دارند تا جایی که شرکت ها نیز برای طراحان شعار و مارک تجاری شان جوایز بزرگی در نظر می گیرند. کدام اسلام شناس یا حتا شرق شناسی است که تردید کند اسلام بابت طراحی فرازمان، فرامکان و الهام بخش نمادهایی چون رمضان و حج حصاری بر هویت مؤمنان خود ساخته و با تلنگر به فطرت ها، به گسترش مرزهای خود در قلب جهان مسیحیت پرداخته است.

چیستی

نگاه نوستالژیک به عنوان یکی از آسیب های عمده ی فرهنگ بسیج، به معنای حاکمیت نمادها، مفاهیم، ایده آل ها، احساس ها و در نهایت گفتمانی است که کاملاً تعلق به گذشته و ابتناء بر خاطرات دوره ی تاریخی خاصی دارد. تمام رسانه های مکتوب و دیداری دولتی و گاه غیردولتی طی دو دهه پس از جنگ دست به دست هم دادند تا این که امروز آن چه با شنیدن نام بسیج در ذهن مردم تداعی می شود در به ترین حالت شمایل یک رزمنده ی بسیجی با ظاهر بچه مسجدی های بیست سال پیش باشد و البته برای جوان ترها تصویر بچه های موتورسوار پای گاه و هیأت و ایست های بازرسی شبانه. همه در حسرت روزهای دفاع شعر می سرایند و رمان و خاطره می نویسند و فیلم می سازند و تنها پدیدآورنده گان این گونه نمادها را متعهد به آرمان های انقلاب و بسیج به شمار می روند. اما ایا در پایان دهه ی سوم انقلاب، هنوز باید نوستالژی احساسات روزهای دفاع وجه مشترک نمادها و ایده آل های مؤمنان ما باشد و تنها آرزوی ما انتظار تکرار خاطره ی جنگ مقدسی دیگر؟ ایا با این وجود به نظر نمی رسد میوه های شجره ی بسیج از پیشینیان اش رسیده تر نشده، بل که ایده آل ها و نمادهای امروز آن به قدر چندین سال نوری با چمرانِ سی سال قبل و آوینی پانزده سال پیش فاصله گرفته است؟ ایا با استمرار وضع موجود که بسیجی ما حتا نمی تواند نظر و احساس هم دانش گاهی لیبرال یا هوی متال یا برادر سُنی خود را نسبت به عقاید و آرمان هایش اصلاح کند، امیدی هست که بتواند تغذیه کننده ی هسته های مقاومت جهانی و بستر جذب بشر به سوی حاکمیت موعود باشد؟

اگر گفتمان و راه بردهای بسیج به عنوان تشکیلاتی از مؤمنان به اسلام و انقلاب که آماده ی حرکت فداکارانه برای پیش بُرد اهداف نظام اند در قید و بند نوستالژی احساسی جنگ و دفاع نمانده بود، امروز ما پشت گرم بسیجیانی کارآمد در روزهای سخت سیاست خارجی و اقتصاد داخلی نظام بودیم که نه تنها برای سال های دفاع محترم و محتشم بودند بل که مرد محبوب عرصه های علمی، عمرانی، سیاسی، فرهنگی و رسانه ای نیز شمرده می شدند. الگویی که شاید لبنانی ها به جهت آن تنها در آغاز وام دار ما بودند، لیکن به تر از ما آن را به پیش بردند. الگویی که اگر بود شاید در کنار تصویر حاج همت، عکس مرحوم دکتر کاظمی آشتیانی رییس فقید پژوهش کده ی رویان نیز در پای گاه های بسیج چشم را می نواخت و این پای گاه ها بزرگ ترین مجمع الجزایرهای مجازی و مراکز سایت های چندزبانه در مباحث اسلام، تشیع و انقلاب می بودند، نه محل دانلود مراسم سینه زنی! الگویی که در کنار شب های خاطره، هدف بلندمدت خود را تبدیل ایران به مرکز علوم انسانی در جهان اسلام قرار می داد و با روی کرد اسلامی، نظریه پردازانی در اقتصاد، حقوق، سیاست و جامعه شناسی تربیت می نمود. الگویی که هدف میان مدت و کاربردی خود را مواردی چون تأمین حداقل های رفاهی برای تمام بخش ها و ده کوره های کشور طی ده سال، تربیت ده ها فیلم نامه نویس متعهد و کارگردان مطرح فراملی، محوریت نشست های سالانه ی گروه های ضدسلطه و ضداستبداد در جهان اسلام و پرورش مذاکره کنندگان مدافع منافع ملی در فرایند الحاق به WTO می گذاشت.

حال آیا روا نیست که این حد از تقلیل و بدعت امروز را خیانتی به دست آورد فرهنگی سیاسی انقلاب و خمینی بزرگ بشماریم؟

چرایی

اما چرا ما در زمان دفن شدیم؟ شاید نتوان فهرست بی کم وکاستی از دلایل غلبه ی نگاه نوستالژیک به بسیج و دیگر مفاهیم و نهادهایی که با سیل انقلاب وارد جامعه و ادبیات نسل ما شدند ارایه کرد. لیکن مهم ترین هایی که به ذهن نگارنده می رسد به این شرح است:

۱٫ فقدان تئوریسین های جامع نگر: واقعیت این است که اندیشه سازی انقلاب اسلامی و معماری نهادی آن در جامعه و حکومت، پس از ترورهای سال های نخست انقلاب و به ویژه با ارتحال امام دچار خلأ جدی شد. به بیان دیگر مهم ترین ضربه ای که به آتیه ی بلندمدت انقلاب وارد شد، گرفتن ایدئولوگ ها، موتورهای پیش برنده، تئوریسین ها، معماران نظر و خط شکنان افق های نو در آغاز تولد نظام بود۱.

تشابه شرایط خارجی و داخلی جمهوری اسلامی طی سال های ۶۷-۱۳۶۰ موجب شد خلأ فوق چندان نمودار نگردد. اما با پایان جنگ تحمیلی، آغاز (سازنده گی و) برنامه ی اول توسعه و بازتولید نظرات فرهنگی، اقتصادی، دین شناسی و سیاسی مدرن، انقلاب و به تبع آن بسیج خود را در میانه میدانی نو دید که نیازمند بازسازی گفتمان و نوسازی استراتژی بود. ارایه ی نقشه ی جامع و جذاب اسلام در این برهه از عهده ی معدود تئوریسین های حوزه در دهه ی ۱۳۷۰ خارج بود و اجرای آن نیز از توان نیروهای البته مؤمنی که تنها مزیت شان در طراحی عملیات های نظامی و امنیتی بود. از این رو است که بسیج امروز تشابه زیادی با گفتمان و ساختار اولیه ی خود دارد و اساساً هم این تعلق به خاطرات و ایده آل های دهه ی اول انقلاب را هم می پسندد.

۲٫ زمان ناشناسی و تحول گریزی: اگر از مسأله ی خلأ ایدئولوگ ها نیز بگذریم، یک ضعف فرهنگی در پیکره ی جامعه ی ما و به ویژه اجتماع دین داران وجود دارد که عامل تشدید آفت نگاه نوستالژیک به شمار می رود. نکته ی آن جا است که بیش تر ما (اهالی شریعت) در عمل اینرسی زیادی در مقابل تحول و روزآمدی داریم و اگر نبود فشار روزگار، زهد سنتی و ظواهر زنده گی اجتماعی صدسال پیش را برمی گزیدیم! در لسان مؤمنان جامعه ی ما، زمان و دوران مترادف بی دینی و استعمارگری غرب است و با این پیش فرض مراعات اقتضاء زمان و روزآمدی، اگر خصلتی مذموم نباشد، تنها از باب اکل میته می توان به آن تن داد۲٫ به راستی چنان چه مجبور به تحول نبودیم و اگر حملات روشن فکری عزم ویرانی هویت اسلامی خواص را نکرده و اگر عمل کرد روزنامه های زنجیره ای ذایقه ی طیف وسیعی از عوام را جذب نکرده بود، شاید تا ۱۰ سال دیگر هم سازمان بسیج به فکر محتواهای نو و ابزارهای فرهنگی و رسانه ای جدید نمی افتاد.

باید اعتراف کرد که اوج معنوی و بزرگ ترین نمود اثربخشی بسیج در سال های دفاع بود. اما زمان ناشناسی و تحول گریزی موجب شده که «گردان های عاشورا»ی ما مبارزه ی عصر جدید و جنگ های عصر اطلاعات و رسانه را نشناسند و به ابزارهایش مسلح نباشند. این زمان ناشناسی موجب شده که برنامه ریزان بسیج درنیابند که سلطه ی آمریکا بر سیاست و سازمان های جهانی ناشی از پیروزی اقتصادی است و مثلاً تجمع در مقابل دفتر سازمان ملل در بلندمدت چاره ی کار نیست. یا این واقعیت را نبینند که تا زمانی که واردکننده ی محض علوم باشیم و تا وقتی کل کتاب های چاپ اول ما در سال برابر با منشورات یکی از ناشران بزرگ ایالات متحده باشد، نمی توان از سلطه ی فکری و فرهنگی او خارج شد و تنها اخراج فلان استاد دانش گاه کاری از پیش نمی برد. آری تا کیسه ی ما از این زمان شناسی ها تهی باشد، به فکر غنی شدن و توان مندی نخواهیم افتاد و این غرق شدن در نوستالژی احساسی گذشته چیزی جز تخدیر و حسرت نایافتنی ها برای ما به ارمغان نخواهد آورد.

۳٫ خلط جهاد با جنگ نظامی: در نگاه متدینان ما آن زنده گی ای ستودنی و الگوشدنی است که مرگ اش شهادت باشد و البته این عقیده پر بی راه نیست اگر شهادت را مرگ مجاهد بدانیم نه رزمنده. نکته آن جا است که ما مکلف به جهاد در راه خداوند ایم و این ارزش برای همیشه است و همه گان. حال اگر این جهاد هم آن قتال و حرب باشد، نه همیشه است و نه برای همه گان. جهاد بی شک رکنی از فرهنگ مسلمانی و شیعه بودن است. اما جهادی که گاه در میدان اخلاق است، گاه در علم و فن آوری، گاه در سیاست، گاه در فرهنگ و هنر، گاه در رشد اقتصادی و البته گاه در میدان رزم و جنگ. در این نگرش مطهری اگر هم در راه حسینیه ی ارشاد سکته می کرد نزد پروردگار هم آن قدر ارج مند بود که پس از ترور. مهم آن است که این تلاش پی گیر در راه خدا و با آگاهی و اخلاص باشد. آن گاه حتا کسب روزی برای خانواده نیز جهادی مقدس است. این نکته خمینی کبیر را کسی با گوش جان ننیوشید که پس از پایان جنگ تحمیلی اعلام کرد: «فرزندان من خود را برای یک مبارزه ی علمی و عملی بزرگ آماده کنید.» در نگاه امام، آن زمان تازه جنگ اصلی آغاز شده بود: جنگ فقر و غنا، جنگ اسلام ناب با اسلام سرمایه داری و اسلام مقدس مآبی.

نگارنده معتقد به حذف آماده گی نظامی نیست، اما باور دارد ارایه ی کاریکاتور بی قواره ای که تنها دست بزرگی دارد و در عرصه های دیگر جهاد حرفی برای گفتن ندارد، تصویر انسان مطلوب انقلاب اسلامی نیست. افراطی که در شناساندن بسیجی با نمادها و کارکردهای نظامی و امنیتی رایج شده، سهم فلج کننده ای در شناساندن و فهم گونه های دیگر جهاد بود که هم سدی برای رشد جامع نیروهای مجموعه ی بسیج شد و هم دافعه ای برای نزدیکی گروه های مختلف اجتماعی و جلب احساسات مردمی ایجاد کرد. در تعریف رهبر انقلاب هم «بسیجی یعنی علی(ع) که وجودش وقف اسلام بود»، و این نه به خاطر خاطره ی خندق و خیبر و صفین، بل که به خاطر جهاد همیشه گی حضرت امیر متناسب با دوران تبلیغ، عصر حاکمیت و دفاع، سال های صبر و روزگار عدل بود. امروز نیز غرب بیش از نابودی نظامی و فیزیکی، آهنگ استحاله ی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی از محتوای خود را دارد و واضح است که برای پیروزی در شطرنج، بازوان ستبر به کار نمی اید.

۴٫ سازمان دهی و ساختار بسیج: آخرین عاملی که نقش به سزایی در تهی شدن بسیج از آرمان های روزآمد و کارآمدی داشته، ساختار بسیج و سازمان دهی آن در عرض یکی از نیروهای پنج گانه ی سپاه پاس داران و محدودیت ها و آفت هایی است که ناشی از سازوکارهای این نظام مدیریتی است. تفصیل این مسأله مجال مستقلی می طلبد که پی آمدهای مطلوب و نامطلوب آن به دقت برشمرده شود. اما جای تردید نیست که این ساختار موجود تأثیر روشنی بر تداوم نوستالژی جنگ در بدنه ی بسیج داشته و بخشی از خطای تحول گریزی ناشی از ساختار ناپویای فوق و سهمی از گناه نظامی گری و احساس بیگانه گی طیف هایی از جامعه ناشی از سابقه ی عمل مسئولان هم این ساختار بوده است.

کلام آخر

بسیج نیروی آماده به کار انقلاب است. اما تجربه نشان داده تنها زمانی کارآمد بوده که مناسب اقتضای هر دوره عمل کرده است. بااین حساب در وضعیت فعلی، بسیج برای پروانه شدن چاره ای جز خروج از پیله ی نوستالژی دفاع و جنگ ندارد. ماهیت و معیارهای بسیج هم آن است که بود (معنویت، دشمن ستیزی، عدالت خواهی، اخلاص، ولایت پذیری و…) اما باید با هم این مصالح، سنگرهایی متناسب با مختصات میدان فرهنگ، علم، سیاست و اقتصاد ساخت. و این نوشدن نیازمند تحول در ساختار سازمانی، فرهنگ بسیج و ایدئولوگ های آن است.

منبع / پایگاه اطلاع رسانی حوزه

 

خروج از نسخه موبایل