… و دوباره غرور به خاطر این پرسپولیس

به نقل از سایت گل – محمد قراگزلو –

 یک)امروز دو بار گریه کردم،یک بار قبل از دقیقه صفر،وقتی حمید درخشان اولین نفری بود که با آن لباس نارنجی وارد زمین شد تا گرم کند.کنار دستش ممد پنجی، محسن عاشوری،آقای شماره ۲۰ که همیشه کارش بیست  بوده ،فرشاد آقای گل با آن موهای سپید که  وقتی می خواست به جایگاه ۳۳ تعظیم کند و ماچ بفرستد همان طور  کوتاه کوتاه می دوید و می رفت آنجایی که بعد از بارها گلزنی هایش رفته بود،مرتضی فنونی زاده بمب خنده ای که هنوز روپاست  و خیلی های دیگر از آن نسل اوورکت پوش و پیکان سوار .والبته ناصر محمدخانی که  چقدر شماره ۱۰ برازنده اش بود .آخ که چقدر پیر شدن ناصر آتیش پاره را  تاب نمی آوردم وقتی نمی توانست از بین مدافعان میلان فرار کند و همه را به هم بپیچاند.

دو)بار دوم تعویض فرشاد و مهدی با آن چنج کردن ۱۷ ها بود که  قلب سرخت را تا آستانه مچاله شدن از احساس پیش می برد تا گوشه چشم هایت تر شود.تابلوی تعویض فوق العاده بود؛یک ۱۷ قرمز کنار ۱۷ سبز.پسرک پشت سری با تعجب می پرسید:« مگر می شود؟» و آن یکی که قدیمی تر بود خاطره دربی ۳- هیچ را تعریف می کرد .می گفت سرباز نیروی دریایی بوده  و از  پادگان فرار کرده بود تا خداحافظی فرشاد را ببیند.در ظل تابستان ۷۶٫«یادش بخیر آن روز هم  ۱۷ فرشاد  به مهدی رسید» اما آنجا همه برای فرشاد اشک ریختند و این بار نوبت مهدی بود که مثل یک اسطوره روی قلب هایمان  استارت بزند  و با فشار استوک ها  روی ماهیچه هایش هر لحظه تا اوج  روزهای خوب  گذشته  پرت مان کند تا بعضا بی خیال جنگ ستاره های داخل میدان شویم و فلاش بکی بزنیم به لحظلات استثنایی ساخت موشک.

سه)برای این  بازی  باید تماشاگر می شدی،می رفتی بین مردم.آن اتاقک شیشه ای جای خوبی برای دیدن  پا به توپ شدن محسن عاشوری و مانورش در میانه زمین نبود.باید بین مردم می نشستی تا برای سانترهای دقیق حمید درخشان ،تکل های شجاعانه و دفاع کم نقص ممد پنجی،دفع توپ آکروباتیک فنونی،پاس پشت پای ناصر و استارت های انفجاری  مرتضی کرمانی مقام فریاد بزنی.امروز روزی بود که باید عضوی از آن موج مکزیکی می شدی که دوباره به افتخار بزرگان پرسپولیس راه افتاده بود.امروز باید بین آن جوان های پرسپولیسی  بودی که  بهروز سلطانی  و رحیم یوسفی را نمی شناختند.باید آنجا بودی تا برایشان بگویی قبل از  اینکه آقا کریم ۶ رویایی مان باشد رحیم یوسفی وسط زمین برای خودش آتش پاره ای بود  یا  «عقاب آسیا» را اول بار به بهروز سلطانی گفته بودند.باید آنجا بودی،روی سکوهای سرخ  تا  برای آن چند دقیقه پا به توپ شدن  مجتبی محرمی راحت داد بزنی و اسمش را صدا کنی.باید خودت را رها می کردی در آن جمعیت عاشق که مانده بودند برای کی هورا بکشند و با خاطره بازی کدام شان عشق کنند.سر را که می چرخاندی هر طرف ستاره بود ،ستاره ناب ، اورجینال .یکی مثل  مرتضی کرمانی مقام که با کلی فت انباشت شده در بدنش مثل تیر از چله کمان رها می شد  و دنبال توپ می دوید تا  چشم های علی آقا بیشتر از آن  سرخ نشود و سر آخر تکه بارانش نکند.

۴)یادم نرود بگویم امروز چقدر «به به » گفتیم.به  آن شماره ۵ ظاهرا کند و خپل که هنوز هم باشعور ترین مدافع فوتبال ایران است،برای آن شماره ۶ که هنوز به خاطر خداحافظی اش حرص می خوریم.به به گفتن هایمان تمام نمی شد،بر ای میدانداری محسن عاشوری، بازیخوانی مهدی تارتار،برای آن نمایش درخشان از علیرضا امامی فر که ماسیمو اودو  را حسابی کفری کرده بود،برای استارت ادو لب خط،برای تکل های محکم حمید استیلی که تازه مصدوم هم بود.برای آن استایل سانتر مهرداد میناوند ،برای به هوا پا شدن پایان  همپا با روسی ،مثل  یک تانک پرنده ،یک موجود عجیب.برای پژمان جمشیدی که می خواست مالدینی را به هم بپیچاند و موفق نشد تا سرانجام  اسطوره از پس اسطوه برآمد و مهدی تنها پرسپولیسی بود که پائولو را جا گذاشت،او همان مهدوی کیای بزرگ بود که  وقتی در آن لحظه های واپسین پشت ضربه کاشته می ایستاد هزاران دست به هوا رفته بود تا از خدا تقاضای گل شدن توپ را داشته باشد.

۵)امروز باید روی سکوها بودی تا ببینی  سلطان عرض زمین را ریلکس با اعوان و انصارش طی می کند تا روی نیمکت بنشینید.باید بودی و می دیدی کاظم سیدعلیخانی که  لب خط می رفت  وکار را جدی گرفته بود تا قدیمی ها نبازند ،باید بودی تا می دیدی هر گوشه ورزشگاه  برای یکی از ستاره ها سرود می خواند و برای دیگری کف می زد.برای ستاره ای که بلند شده بود تا گرم کند و ۳۳ برایش سنگ تمام می گذاشت تا گلری که آن طرف ، محبوب سکوهای جنوبی بود.باید بودی تا ببینی نیمکتی  را که طلا  بود.نیمکتی که سنگینی  سلطان ها  واسطوره ها  کاری کرده بود کلی عکاس برای جلوس شانه به شانه شان مرتب شاتر بزنند  و کنار هم قرار
گرفتن فلان ستاره با بهمان اسطوره را میس نکنند.

۶)من که می گویم کار خدا بود تا بادهای افقی و عمودی طی فقط دو یا سه ساعت هوای آلوده تهران  را برای روز خداحافظی اسطوره پاک کنند.برای روز فوتبال،روز لذت بردن از پا به توپ شدن ستاره هایی که حسرت تک تک شان به دل مان مانده،برای لذت بردن از به ورزشگاه رفتن،لذت بردن از قدم زدن در راهرورهای منتهی به سکوها ، آنگاه که  به محض دیدن سکوها مثل دهه ۶۰ مو به تنت سیخ می شود. امروز  حظ بردیم از به استادیوم رفتن .کیف کردیم از کنار  هم بازی کردن آن همه موجود دوست داشتنی ،همان ها که کاری کردند دو ساعت بی خیال غم و غصه دنیای مان باشیم و دوباره با رنگ قرمز و فوتبال شان  به اوج برسیم ،همان ها که بعد از  سال ها ما را به دنیای دوست داشتنی خودمان  پرت کردند .ما و  آن صد هزار نفری که  به عشق قرمز  و اسطوره هایش وقتی که رنگ پریده نبود آنقدر فریاد می زدند تا  دو روز اول هفته را  با صدای گرفته سر کنند.

۷)اشک های مهدی ،بغض های آن همه چهره،سرود خداحافظی مهدی، دور افتخار به اتفاق یک فوج بزرگ نامدار ،خداحافظی با سکوهایی که هنوز خالی نشده بود،اشک و ناراحتی. اما اینها همه پایان یک روز خوش بود.یک روز بزرگ  برای پرسپولیس،برای آقا مهدی ،برای غرور دوباره ای که پرسپولیس به ما می داد،برای این فوتبال که بزرگی را از یاد برده بود

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.