نقاشی در خلاء / گفت و گو با کومی سوگای نقاش متفاوت ژاپنی:کارگاه مطلوب برای من چهار دیوار سفید،سکوت و تنهایی است

خبر پارسی – مجله وزین پیام یونسکو در شماره ۳۱۲ خود که مرداد ماه ۱۳۷۵ منتشر شد،ویژه نامه ای به نام سکوت منتشر کرد.در بخشی از سرمقاله این مجله که به قلم بهجت النادی و عادل رفعت منتشر شده سکوت نوعی حضور در حالت تقدس تلقی شده است.

نویسندگان مقاله یاد شده در ادامه نوشته اند:سکوت جنبه پیوندی نزدیکی با تجربه مذهبی دارد،زیبایی اغلب از دروت سکوت دست یافتنی است و در قلمرو هنر،کلام شاعر،از دل سکوت برمی آید که در ژرفای نقاشی و در خاستگاه موسیقی نیز حضور دارد.

نویسندگان این شماره هرکدام به شیوه خویش،بر قدرت سکوت گواهی می دهند که در واقع نقطه اوج سفری درونی یا پیوند یافتن با دیگری است.

در ادامه گفت و گوی میریام سماجا با کومی سوگای نقاشی ژاپنی که در سرعت،ضربه ای خلاق می یابد را بخوانید.

*سکوت محور کار خلاق شما به عنوان یک نقاش است.این موضوع را چگونه توضیح می دهید؟

کومی سوگای:به عنوان حالتی از خلاء و سرشاری درون،که سرعت،نحوه موثر دستیابی به آن است.هنگامی که اتومبیل ورزشی خود را با سرعت ۲۰۰ کیلومتر در ساعت می رانم،ذهنم فوق العاده هوشیار می شود.می دانم  که کمترین خطایی جانم را به خطر می اندازد.همانطور که در خط مستقیم پیش می روم،احساس خلاء و در عین حال شادی مطلق می کنم.احساس رهایی و قدرت بی نهایت می کنم.در سال ۱۹۶۷،با اولین اتومبیل ورزشی خودم که به رنگ قرمز بود،تصادف بسیار شدیدی کردم که نزدیک بود مرا بکشد.اتومبیلی که اکنون دارم سفید است.

*حوالی این زما ن بود که شروع به کشیدن دوایر قرمز و سیاه بر زمینه سفید کردید…

کومی سوگای:من آن ها را با دست می کشم و رنگ می کنم،وهمه زمانی را که برای تکمیل آنها نیاز دارم،صرف می کنم.تنها در کارگاه خودم،خلائی را که ضمن رانندگی با حداکثر سرعت تجربه کردم،بازمی یابم.

*هنگامی که در کارگاه به آهستگی کار می کنید،آیا می کوشید تجربه پرقدرتی را که در جاده داشتید،طولانی کنید؟آیا خط مستقیم جاده روی پرده نقاشی شما به صورت مارپیجی در می آید که توسط سوراخ سیاه،نوعی مدار سکوت،به درون مکیده می شود؟

IMG_0001

کومی سوگای:می توانید این طور تعبیر کنید.برای اینکه بتوانم نقاشی کنم،به دو شرط نیاز دارم: نور فراوان و سکوت کامل.کارگاه مطلوب برای من چهار دیوار سفید،سکوت و تنهایی است.حتی اگر قبول داشته باشم که مناظر و اصوات طبیعت زیبا هستند،باز هم به من الهام نمی بخشد.هنگامی که با هواپیما از بالای ابرها پرواز کنم،گاهی اوقات رن گهای غروب خورشید را تحسین می کنم،اما منظره آن نیروی خلاقه را در من به وجود نمی آورد.چیزی که این نیرو را ایجاد می کند،نشستن هواپیما بر باند فرودگاه،سرعت اتومبیل در بزرگراه،یا مناظر ساخت دست بشر با خطوط روشن است که یک نمونه آن معماری لا دفانس  (La Defense)در حومه پاریس است.دوستان می گویند که هر کس در استودیوی رویایی من باشد به زودی دیوانه خواهد شد.اما من اطمینال دارم که در آنجا،درآن محیط لخت و ساکت است که می توانم خلائی را که الهام بخش است،نشان دهم.

*ممکن است بگویید سعی در نشان دادن چه چیزی دارید؟آیا مانند رمبو می خواهید حالت های هذیان آمیز ذهن،هذیان عصری را که به تسخیر سرعت در آمده نشان دهید؟یا می خواهید مثل یک راهب با “دنیای دیگر” تماس برقرار کنید؟

کومی سوگای:هیچ کلامی برای توصیف کار من وجود ندارد.نقاشی های من با علائم راهنمای جاده-که به عقیده من الگوی ارتباط فوری و کامل هستند-چیزی مشترک دارند.علائم راهنما در بزرگراه ها پیامی روشن انتقال می دهند که هر راننده ای،بدون توجه به ملیت یا فرهنگ خود،به فوریت در می یابد.به همین نحو،من نیز فقط می خواهم مانند عناصر تقسیم ناپذیر فیزیک جدید،مستقیم ترین وسیله را به کار گیرم.به این دلیل است که از رنگ های اولیه اصلی استفاده می کنم.

*سایه های مختلف قرمز ،سفید و سیاه ،که رنگ اتومبیل های ورزشی شما نیز هستند.این رنگ ها به چه معنا برای شما رنگ های “اصلی”به شمار می آیند؟

کومی سوگای:قرمز،سیاه و سفید رنگ هایی هستند که همه می شناسند.حتی اگر نور بر حسب زمان و مکان تغییر کند،رنگ قرمز در قلب ما همیشه یکسان باقی می ماند.از سوی دیگر،آبی و بنفش با نور تغییر می کنند –و به همین نحو حالت های ذهن من عوض می شوند!من همیشه سفید،قرمز و سیاه را همان گونه که هستند نشان می دهم.مستقیم،بدون هرگونه پیرایه ای.و دست آخر آنکه رنگ ها چندان اهمیتی ندارند،بویژه باتوجه به نحوه تطبیق پرده های من با یکدیگر.آنها یک کل را تشکیل می دهند،مثل بدنی که انسان در آن به طور کامل خودش است.در گذشته ،قبل از آنکه روش خود را تغییر دهم،قبل از آنکه اولین اتومبیل ورزشی قرمز خود را بخرم…

IMG_0002

*قبل از تصادف وحشتناک سال۱۹۶۷؟

کومی سوگای:بله.در آن هنگام خودم را در بعضی کارها”خالی”می کردم،هر چه داشتم به آنها می دادم،وخود با دیگران در سطح می ماندم،که بخش کمتری از خودم را صرف آن می کردم.احساس تجزیه شدن می کردم.نیاز داشتم که عقب بایستم.بنابراین تصمیم گرفتم کارهایی را که از اعماق وجودم جریان نمی یافتند،انجام ندهم.این روش برای دیگران و برای خودم صادقانه تر بود.از آن زمان تا کنون،به کمک قلم موها و رنگ های اولیه خودم،”چیزی”به دیگران داده ام که هنوز نامی ندارد.چیزی که نه فقط امروز بلکه سیصد سال دیگر و حتی بعد از آن نیز ممکن است به فوریت داده و گرفته شود.چیزی که ماورای زبان جاری بشر است.در برابر نقاشی های من غیر ممکن وحتی بی فایده است که چیزی بیان شود.در سکوت فقط می توان ضربه را جذب کرد.

*بنابراین کار شما با هنر گذشته یا امروز وجه مشترک اندکی دارد؟

کومی سوگای:جامعه جدید جامعه ابزار و زواید است،که در آن فقط نیاز های معینی از قبیل غذا و سرپناه مفید و از این رو لازم به شمار می آیند.هر چیز دیگر،از جمله هنر یا نقاشی یک هنرمند بزرگ زاید است.به اعتقاد من ما وارد عصر جدیدی می شویم که اولین نشانه های آن این ساختمان های با زاویه های راست و خطوط خالص هستند.

*این معماری آینده گر(فوتوریستی) که به نظر بدگویان بازتابی است از خلا درون؟

کومی سوگای:هنر فقط در جهانی کاملا بی پیرایه و حتی بی کلام که مردم از طریق علائم با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و به گونه ای که من آن را می بینم،ضرورت پیدا خواهد کرد.هنگامی که ما از هرگونه چیز غیر ضروری رها شده باشیم،لزوم هنر احساس خواهد شد.در آن زمان فقط هنر قادر خواهد بود دنیایی را که به ساده ترین شکل نمایش در آمده،حمایت کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.