فرصت‌ سازی و فرصت‌ سوزی، پیرامون جنجال مذاکره با آمریکا

عبدالله شهبازی – یاداشت های پراکنده*

قال علیه‌السلام: … والفُرصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب، فَاْنتَهِزُوا فُرَصَ الخَیرِ

فرصت همچون عبور ابر می‌گذرد، پس فرصت‌های خوب را غنیمت شمرید.

نهج‌البلاغه، حکمت ۲۱

جنجالی که در دو سه روز اخیر آغاز شده با چه هدفی است؟ یعنی، این دیپلماسی جدید جمهوری اسلامی قبلاً در نهادهای عالی نظام مورد بحث و تصویب قرار نگرفته و سر خود است؟ یعنی، در نیویورک جوّ گیر شدند و فی البداهه کاری کردند؟ طرف تلفن کرد و در رودربایستی گیر کردند؟ یعنی، اگر فردا نتانیاهو تلفن کند، برای مراعات ادب ایرانی، جواب می دهند؟

تصور می کنم تاکنون قاعده بازی را ایران تعیین کرده؛ و با این جنجال می خواهند نهادهای عالی نظام را وادار به موضع گیری صریح کنند؛ کاری که به مصلحت نمی دانستند انجام شود. و به این ترتیب، از این پس جمهوری اسلامی مجبور شود بازی را با قاعده تعیین شده از سوی دیگران ادامه دهد.

***

در پیرامون مسئله مذاکره با آمریکا سه پرسش مطرح است: ۱- آیا مذاکره سازش است؟ ۲- آیا اوضاع کنونی جهان و منطقه برای آغاز مذاکره با آمریکا مساعد بود؟ ۳- آیا آغاز این مذاکرات، که با گفتگوی تلفنی اوباما- روحانی آغاز شد، سیاست رسمی جمهوری اسلامی بود یا اقدام خودسرانه دولت؟

پاسخ به پرسش اول: خیر. مذاکره سازش نیست. مذاکره شروع دیپلماسی است. چوئن لای، اولین نخست وزیر جمهوری خلق چین، جمله معروفی دارد و می گوید: «تمامی انواع دیپلماسی تداوم جنگ است با روش های دیگر.» (مصاحبه چوئن لای با ایونینگ استار، ۲۷ مارس ۱۹۵۴)

اشاره می‌کنم به مذاکرات میان ویتنام شمالی (کمونیست) و ویت کنگ ها (انقلابیون ویتنام جنوبی)، که در حال جنگ با آمریکا و رژیم ویتنام جنوبی- متحد آمریکا، بودند با آمریکا. قبلاً گفته ‎ام که این مذاکرات را خانم نگون تی بین، زن معروف انقلابی ویتنام جنوبی، هدایت می‌کرد و گفتم در حالی که طرفین در حال کشتن یکدیگر در جبهه های جنگ بودند در سویس و جاهای دیگر مذاکرات ادامه داشت.
http://on.fb.me/GHp4pM

بنابراین، کسانی که مذاکره را مساوی با سازش می دانند سفسطه و خلط مبحث می کنند. ممکن است دو دولت در حال جنگ با هم باشند، ولی مذاکره کنند. این رویکرد ناشی از تلقی نادرستی است که فکر می کند مذاکره یعنی دوستی و خط افراطی یا تفریطی است که یک اصل بدیهی در سیاست را، به عمد یا غیرعمد، به شکل تحریف شده یا ماکزیمالیستی (حداکثرطلبانه) تفسیر می کند که می تواند پیامدهای خطرناک در افکار عمومی بر جای گذارد.

همیشه این پرسش برایم مطرح بوده که چرا جمهوری اسلامی اصل مذاکره با آمریکا را نفی می کند و مذاکره را مساوی با دوستی تلقی می کند؛ و این را با بعضی مسئولان وقت مطرح کرده بودم و جوابی شنیده بودم که برایم قانع کننده نبود. همیشه نیز همان مثال مذاکرات ویتنام و آمریکا را مطرح می کردم.

استدلال مخالفان مذاکره این بود که به دلیل وضع خاص فرهنگی و سیاسی ایران و پیوندهای عمیق تاریخی، که رابطه با آمریکا را به نوعی قرابت در عین نفرت بدل کرده، اگر راه مذاکره را باز کنیم، کارگزاران نظام تصور می کنند که باید به آغوش آمریکا بپریم. و می گفتند: کسانی که مسئله مذاکره با آمریکا را مطرح می کنند درواقع در پی مذاکره نیستند، در پی پریدن به آغوش آمریکا هستند و این خطرناک است.

پرسش دوم: آیا اوضاع کنونی جهان و منطقه (و نیز اوضاع داخلی آمریکا) برای آغاز مذاکره مناسب بود؟ پاسخ من مثبت است و معتقدم اگر قرار بر آغاز مذاکره باشد، زمان کنونی بهترین فرصت ممکن در سه دهه اخیر برای آغاز مذاکره بود.

به همین دلیل، دولت قبل بسیار تلاش کرد که مبتکر آغاز مذاکره با آمریکا باشد ولی نتوانست مجوز نهادهای عالی تصمیم گیرنده نظام را کسب کند.

با شکست طرح حمله آمریکا به سوریه، که لابی آیپک (لابی افراطی هوادار باند نتانیاهو) و نئوکان ها بسیار کوشیدند آن را محقق سازند و اخیرا فاش شد که حتی فرانسه، به پیروی از نئوکان ها، دستور حمله نظامی را صادر کرده بود ولی با تلفن اوباما ملغی شد، این موقعیت به درخشان ترین فرصت برای ایران تبدیل شد.

بعبارت دیگر، شکست طرح جنگ طلبان آمریکایی- انگلیسی- فرانسوی و صهیونیست ها و رژیم آل سعود، که امروزه در خط مقدم تحرکات ضد ایرانی در منطقه قرار دارد، فرصتی تاریخی برای ایران فراهم آورد که نسبت به سال قبل بسیار مساعدتر بود.

سه عامل این فرصت را محقق ساخت:

اول، فرادستی ایران در منطقه که بویژه در مسئله سوریه، و بویژه شکست طرح حمله نظامی آمریکا- بریتانیا- فرانسه به سوریه و ایجاد وضعی مشابه با لیبی، برای همگان آشکار شد.

دوم، اختلافات شدید دولت اوباما با دولت نتانیاهو که از سال ۱۳۹۰ جنگ اطلاعاتی موساد و سیا را سبب شد و علنی شدن سند کارپایه اطلاعاتی آمریکا (سند ارزیابی امنیت ملی ۲۰۱۰) در سال ۲۰۱۱ که به صراحت اعلام می کرد ایران از سال ۲۰۰۳ در پی ساخت سلاح هسته ای نیست و نارضایتی شدید باند نتانیاهو و نئوکانها را برانگیخت. این سند مبنای سیاست خارجی آمریکاست. و سرانجام در پی سفر رئیس موساد به واشنگتن، در مارس ۲۰۱۲ رسما اعلام شد که موساد، و سایر سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل، مواضع سند کارپایه آمریکا در مورد سیاست هسته ای ایران را پذیرفته اند.

این اختلافات در پی ترور دانشمندان هسته ای ایران نیز آشکار شد بویژه در فردای پس از ترور شهید احمدی روشن که اوباما به نتانیاهو تلفن کرد و به شدت به این اقدام موساد اعتراض کرد. در این زمان، پیش و پس از تلفن اوباما، سیا از کانال های رسانه ای خود اعلام می کرد که ترورهای ایران کار موساد است و به آمریکا ربطی ندارد.

این اختلافات در ماجرای انتصاب جان کری به وزارت امور خارجه و بویزه در ماجرای انتصاب چاک هیگل به وزارت دفاع آمریکا به اوج رسید. این دو، بویژه هیگل، چهره مطلوب باند جنگ طلب نتانیاهو و نئوکان ها نبودند.

همه این مسائل را در زمان خود مورد بحث قرار داده ایم و جزییات و مآخذ ارائه شده است.

سومین عامل، که اکنون را به فرصتی استثنایی در سه دهه اخیر بدل می کند، بهم ریختگی و بحران مالی و سیاسی داخلی آمریکاست که پس از سفر هیئت ایران و مذاکره تلفنی با اوباما، در ماجرای تی پارتی و تعطیل شدن دولت فدرال به بارزترین شکل تداوم یافته است. این بحران هنوز ادامه دارد.

از دست دادن این فرصت های استثنایی تاریخی “فرصت سوزی” نام دارد: والفُرصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب، فَاْنتَهِزُوا فُرَصَ الخَیرِ. (فرصت همچون عبور ابر می‌گذرد، پس فرصت‌های خوب را غنیمت شمرید.)

این فرصت ها همیشه به دست نمی آید و هر زمانی برای آغاز مذاکره با آمریکا مناسب تلقی نمی شود. تأکید می‌کنم: فضای کنونی به یقین مناسبت ترین زمان در سه دهه اخیر بود برای این اقدام که اگر از دست می رفت معلوم نیست باز هم تکرار شود و معلوم نیست در آینده، در زمانی نامناسب، مجبور به مذاکره، نه از موضع کنونی بلکه از موضع ضعف، نشویم.

اگر ایران در فضای پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و در زمانی که دولت بوش تهاجم نظامی به خاورمیانه را با شدت آغاز کرده بود، خواستار مذاکره با آمریکا در سطوح عالی می شد، یقینا از موضع ضعف تلقی می شد. ولی اکنون، به دلایل سه گانه یپشگفته، فضایی استثنایی پدید آمده بود و شکست طرح حمله نظامی غرب به سوریه و بالکانیزه کردن سوریه این فضا را به شکلی بی نظیر استثنایی تر کرد.

سومین پرسش: آیا آغاز کردن مذاکره با آمریکا سیاست سنجیده و کارشناسی شده نهادهای عالی جمهوری اسلامی بود یا اقدامی خودسرانه و نسنجیده؟

هر کارشناس خبره ای که فضای سیاسی ایران را دنبال می کرد، در می یافت که دولت های خاتمی و احمدی نژاد فاقد توان و مجوز مذاکره با آمریکا بودند؛ برغم تمایل هر دو که این باب را باز کنند.

ولی شواهد فراوان نشان می داد که دولت روحانی دارای این مجوز است. اظهارات رهبری درباره “نرمش قهرمانانه”، سخنان روحانی در مصاحبه با شبکه آمریکایی ان. بی. سی. و پخش آن از سیمای جمهوری اسلامی ایران با یک روز تاخیر و تاکیدهای مکرر روحانی دال بر این که دارای اختیارات تام است، سکوت جناح های مخالف و بیانیه سپاه دال بر حمایت از دیپلماسی دولت، همه و همه نشان از تحول و شروع دیپلماسی جدید جمهوری اسلامی می داد.

به همین دلیل، ناظران و تحلیل گران در انتظار ملاقات روحانی با اوباما در حواشی اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل بودند و زمانی که این ملاقات، برغم درخواست اوباما، سر نگرفت حملات نشریات نئوکان به اوباما آغاز شد که اعلام کردند رهبری ایران بار دیگر رئیس جمهور آمریکا را تحقیر کرده است. سرانجام، در آخرین ساعات سفر، در بزرگراهی که منهتن را به فرودگاه جان اف کندی وصل می کند، این تماس به شکل تلفنی انجام گرفت. ناظران و تحلیل گران سیاسی این تماس تلفنی را حادثه ای تاریخی ارزیابی کردند.

در تمامی این دوره مخالفان ساکت بودند و این تلقی در همگان وجود داشت که دولت روحانی مجری سیاست مصوب نظام بوده. هم اکنون نیز جز این نمی توان تحلیل کرد.

و نکته پایانی: در ۱۲ تیر ۱۳۶۷ ناو آمریکایی هواپیمای ایرباس مسافربری ایران را هدف موشک قرار داد که به شهادت ۲۹۸ مسافر و خدمه آن انجامید. دو هفته بعد، در ۲۷ تیر ۱۳۶۷، جمهوری اسلامی ایران، با یک سال و ۷ روز تأخیر، قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل را، دال بر آتش بس (مصوب ۲۹ تیر ۱۳۶۶)، پذیرفت. این بدترین زمان ممکن بود برای پذیرش آتش بس و تعبیر امام راحل به “جام زهر”، به گمان من، ناظر به همین فضا و زمان نامناسب است.

آیا در فضای عزت و اقتدار کنونی، که شرح دادم، تعبیر مشابه جایز است؟ آیا برخی کانون ها مایل بودند ماجرای قطعنامه ۵۹۸ تکرار شود؟

منبع : وبلاگ نویسنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.