سقوط شمایل مدرنیسم ایرانی!

خبر پارسی – وحید دلپسند:پلاسکو، شمایل مدرنیسم نیم بند، ناپایدار و غیر اصیل ایرانی بود که چنین فرو ریخت. مدرنیسم وارداتی که هیچ چیزش به هم نمی آید. در لباس نو شده ایم و در تفکر کهنه. با دلار نفتی، جدیدترین ابزارها را می خریم بی آن که کاتالوگ آن را از کارتن خارج کنیم. حزب بازی را وسیله صعود از کرسی شوم قدرت می کنیم و به وقت حادثه از زیربار مسولیت فرار!!
پلاسکو، تعبیر مدرنیسم آمرانه و شیفته وارماست که برسرمان فرود آمد.
حالا دایم هم زیر نویس کنند که بیش از سی بار اخطار ناامنی ساختمان را کتبا (با تاکید غلیظ) صادر کرده بودند؛ که چه؟! گیرم که ضابط قضایی هم ندارند، پس آن امپراطوری رسانه ای که “شاه و گدا” می کرد به چه کار می آید؟!
امروز پلاسکو بود و دیروز قطار؟! چه فرقی می‌کند که آوار بر سر کدام مدیر نگون بخت خراب شود؟! این بار که پای دولت مردان بنفش هم درمیان نیست تا آوار، افزون کنند و مسوول را با چشم گریان و گردن کج روبروی دوربین بکارند؛ همه خودی اند اما بازهم کارها به سامان نیست؛ نمی شود؛ اینجا اگر همه مقدرات هم یاری کنند تا عمودی حایل شود و شمایل اسکلت وار مدرنیسم ایرانی را سرپا نگه دارد، بازهم می بینیم که نمی شود که نمی شود!چون: ” این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود”!
نبایدخطای درشت خودی ها را کوچک ببینیم و خطای کوچک ناخودی ها را بزرگ!!فاجعه ها را فرصت تسویه حساب با رقیب دیرین کنیم و به جای آن که دست یاری دراز کنیم به فکر دراز کردن نعش رقیب باشیم. دیروز که حادثه ی قطار بود و وزیر،تحقیرش کردیم،غافل که این آسیاب به نوبت است!
نفهمیدیم که شهردار و وزیر ندارد، سقف ساختمان پوسیده روی سر همه آوار می شود. شهردار و وزیر تا دیروز در سنگری دیگر همسنگر بودند ولی امروز که همه چیز قطبی شده در دو سو ایستاده اند، اما اگر خوب بنگرند، همان همسنگران دیروزند، در جبهه ی سازندگی امروز.
نباید همیشه پای دیو سیرتی غریبه در میان باشد تا یادمان بیاید که “یدالله مع الجماعه”! کاش بزرگان بزرگی کنند و همه را زیر یک عبا جمع کنند.
چند صد مسافر مظلوم قطار و چند ده آتش نشان قهرمان پلاسکو باید قربانی شوند تا بفهمیم همه زیر یک سقف ناایمن زندگی می‌کنیم و بایک دست‌نمی‌توانیم ‌ترمیمش کنیم؟!
مدرنیسم ایرانی فقط به ساختمان و آهن و ابزار نیست؛ وقتی بلوغ و بالندگی به فرهنگ و باورهای ما راه پیدا نکند، پلاسکوهای دیگری فرو می‌ریزد.
پ.ن:این یادداشت در شرایط روحی ‌نامناسب نگاشته شد. بی سامانی متن را به حساب تلخی این روزها بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.