دولت روحانی و مصائب هشت سال قبل /بغض های ترکیده و پیشنهادات بی حد و مرز!

خبر پارسی-هشت سال فعالیت دولت احمدی نژاد هشت سال عجیب و غریب بود. هر چه جلوتر آمد خود رایی او بیشتر نمود یافت. چه می دید و چه ها را نمی دید که این مسیر را در پیش گرفته بود خود شاهنامه ای می خواهد با تمام رستم و سهراب و سیاوش و البته اسفندیارها. درانتخاب مدیران استانی آنگونه عمل می کرد که خود می خواست، استاندارها را بدون مشورت با نمایندگان مجلس و دیگر افرادی که برای خود در این باره حق رای و نظر متصور بودند انتخاب می کرد. تغییرات گاه به حدی مکرر بود که برایش طنز ساخته و می گفتند خود او هم گاهی فراموش می کرد چه کسانی بر مسند امر نشسته اند و روزانه از نزدیکانش مثلا می پرسد« امروز استاندار فارس کیست؟»

روزی که او در جلسه طرح سئوال مجلس از رییس جمهور حضور یافت جوری پاسخ سئوالات علی مطهری نماینده طراحان سئوال را داد که خود مجلسی ها هم ترجیح دادند دیگر وارد چالشی هایی از این دست نشوند«بالاخره آخر سال و شب عید است و می‌خواهیم با هم صفا کنیم.» یا «ثابت کنید مجلس در راس امور است» و «من و ۱۱ روز خانه نشینی؟ همکارانم پیچ و مهره ای شده اند و فنر زده اند» عمده ترین پاسخ هایی بود که فردای آن روز به نقل از اول شخص قوه مجریه تیتر روزنامه ها شد.

خیلی ها به درست یا غلط در آن هشت سال به بازی گرفته نشدند و بحث صرفا بر سر مجلس و بهارستان نشین ها نیست. این تنها مشتی نمونه خروار بود تا تعامل دولت با خانه ملت و دیگر مبادی احتمالا مرتبط را یادآوری کرده باشیم.

حالا اما فضا تغییر کرده است و گویا بغض فرو خورده ترکیده است. ماحصل این امر به میدان آوردن پیشنهادات متعدد از سوی منابع و مراجع مختلف برای هر پست و مسندی در استان هاست. کمتر استانی را شاهد بوده ایم که دولت روحانی بی دغدغه دست به انتخاب استاندار زده باشد. فراتر از آن در بحث گزینش وزرا هم او با موانع جدی روبرو بود. اگر در دولت قبلی  ماجرای استیضاح به بلوتوث بازی مرتضوی برای دنیا ختم می شد این بار هر روز بحث استیضاح وزاری روحانی به گوش می رسد!

در کشمکش میان اصلاح طلب ها و افراطیانی که ترک قدرت را بر خود حرام میدانستند و هنوز هم می دانند کم نبود جاهایی که «کوه موش زایید» و گزینه هایی به صندلی های مختلف تکیه زدند که نه باب میل این سوی بامی ها بودند و نه آن سوی بامی ها. فرزند دو نیم شده نه مایه شادی مادر حقیقی را فراهم می کرد و نه دایه را به تخت رضایت می نشاند.

پر بیراه نیست اگر بگوییم میان این هیاهوها بسیاری از مدیران اصلح و نخبه با تیغ اتهاماتی که متاسفانه مدتهاست رواج یافته  ذبح شرعی شدند و انتصاب هایی صورت گرفت که خیر الموجودین بودند اما برای آبادانی مملکتی که هشت سال سخت را گذرانده بود نه توان مدیریتی داشته اند و نه تجربه آن را یدک می کشند.

فارس را هم در محدوده تنگ تر همین مختصات تعریف شده می توان دید.فارغ از جنجال هایی که بر سر انتخاب استاندار صورت گرفت اکنون هم که باید دولت بتواند نفرات مدنظر خود را برای سمت های مدیریتی استان انتخاب کند نزاع مادر و دایه پایانی ندارد.

آنهایی که هشت سال به بازی گرفته نشده و نظرشان نادیده انگاشته می شد گزینه هایی با قید «فوریت در انتخاب» را روی میز می گذارند. برخی حتی انگار رفتن احمدی نژاد و تغییر نگاه و نگرش دولت را هم به شوخی گرفته اند و در باورشان در حال تماشای سریال «سلطان و شبان» هستند به نحوی که سلطان واقعی از پشت پرده و دور از کانونی که حضور در آن ممکن است به نفعش نباشد به رتق و فتق امور پرداخته و دیگران را وزیر اعظم و خوابگزار اعظم تصور می کنند.

این رویه به نفع هیچکس نیست. حتی در نگاهی بدبینانه می توان به پنداری در این خط و خطوط رسید که با تحمیل برخی گزینه ها سعی در ناکارآمد جلوه دادن دولت تدبیر و امید داشته باشند وگرنه عناصری که در دوره حکمرانی دولت همسو با خود هم مجال مدیریت سطح میانه هم نداشته اند اکنون به یکباره در حد یک وزیر قد علم کرده اند و مدعی صدارت و وزارت هستند.

دولتی که بنیان مدیریتی اش بر پایه اما و اگر و تفال ها و دست به دست کردن از این سو آن سو باشد چگونه می تواند طرح ها و برنامه های کلان خود رادر لایه های مختلف مدیریتی حاکم و اجرا نماید؟ این نقد دو سویه هم بر دولتمردان وارد است و هم بر دانایان کل که خود را قیم همه می دانند و هر کاری خارج از ایده و اراده آنها تعبیری به مثابه اقدام علیه امنیت ملی و نظام و رهبری دارد. شاقول نظام جمهوری اسلامی آنها هستند لابد! با پاره ای از آنها که همکلام می شوی کم مانده تصویر فتوشاپ شده ای از روز ورود حضرت امام(ره) در ۱۲ بهمن ۵۷ را به تو نشان دهند که به جای حاج سید احمد آقا دوشا دوش او از پلکان هواپیما پایین آمده یا برایت خاطرات نوفل لوشاتو را بیان نمایند. این مدعیان باصطلاح دلسوز نظام ، میز و منصب پرستانی هستند که مدتهاست دستشان رو شده و حنای بی رنگ شان به تاریخ انقضا رسیده است.

دراتمسفری که با این خشت ها به بنای شالوده می پردازند «دیوار کج« و «ثریا» را هم باید روسفید کرد. اصرار بر ابقای آزموده های آزمون پس داده و رفوزه ، به نفع کشور نیست. پیرمردانی که دوره بازنشستگی آنها در زمان حیات صدام فرا رسیده بود هنوز برای ماندن تقلا می کنند و عرصه بر دولت تنگ شده است که مبادا مهره ای از شاه مهره های موجود را جابجا کند.

رنسانس مدیریتی اولین شرط خروج از فضایی است که در باره آن مثال از «هشت سال جنگ تحمیلی» آورده شده بود.مدیرانی که راه خود را رفته اند و خرمن برجای مانده از کشت و زرع و درو شان جز مشتی کاه نیست چرا بازهم باید بمانند و نماد لجاجت با جامعه باشند؟ ماندگاری به هر قیمتی بهای سنگینی دارد که جامعه را به دلسردی می کشاند. استان و کشوری که در پوست اندازی مدیریتی تا این اندازه دست و پا بسته عمل می کند نشان می دهد تا چه میزان در پرورش مدیران جدید موفق بوده است! مایه تاسف برای جامعه فرهیخته ماست که هنوز فارغ التحصیلان اوکلاهامای آمریکا در اینجا مدیریت می کنند و خروجی دانشگاههای وطنی به دستفروشی روی می آورند. ترس از سپردن کار به دست دیگران است یا سفارشات معمول و غیر معمول از هر سو و جبهه و جناحی که چرخ کار دولت را لنگ نگه داشته و ترمز کار شده است؟

جانمایه چنین تفکری معایب دردناکی دارد. نگاه قیم مابانه برخی افراد دارد جامعه را خسته می کند و هزینه سنگینی را بر کشور تحمیل می نماید. مدیریت ورشکسته به تقصیر حالا قرار است مدیر تصفیه ، شاهکار به وجود آورده توسط خود باشد. این یعنی همان مصداق سه دسته لوله گذاری که یکی گودال می کند، دیگری لوله می انداخت و سومی روی لوله را با خاک می پوشاند. روزی دیدند عده ای گودال می کنند و برخی آن را بلافاصله پر می کنند. علت این روش عجیب را جویا شدند پاسخ شنیدند ما سه دسته بودیم. دوستان لوله گذار امروز نیامده اند اما دلیلی ندارد ما کار خود را تعطیل کنیم. حالا هم مدتهاست ما هدف را گم کرده ایم و نمی دانیم اصل کار لوله گذاری است!

این روند و رویه روزمره گی را به پیکره دولت تزریق خواهد کرد.حال برای آن چه باید کرد و چگونه باید به دوستان فهماند که دوره دیکته نگاری شما خاتمه یافته معمایی است که پاسخش ساده نیست زیرا خود را به خواب زده را بیدار کردن هنری می خواهد هنرمندانه. این قفل کلید دارد؟ کلید بی توجهی به برخی سفارشات و بی اعتنایی به پاره ای اظهار نظرهای غیرکارشناسی و صرفا از باب دوستی با فلان مدیر را احتمالا باید از دسته کلید «محمود» قرض گرفت. این قفل ها به همین کلید عادت کرده اند.«شب عید است. باید با هم صفا کرد» برای برخی اما همیشه عید است و وقت صفا!

فیلسوفی سالها قبل گفته بود«کسی که صفر می گیرد هم ممکن است آدم بیستی باشد» شادی روحش الفاتحه!

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.