حاشیه‌ای بر آبروریزی بزرگ آزادی / زنان؛ فقط تماشاگران اعدام؟

۱- جشن صعود تیم ملی کشورمان به جام‌جهانی برزیل،  در ورزشگاه بزرگ آزادی تهران برگزار شد. بدون تردید اقدام به گرامیداشت این رخداد شیرین و تاریخی، کاری ارزنده و قابل ستایش است. با این حال اما، برخی تصمیمات غلط و بعضی بی‌تدبیری‌ها باعث شد مراسم مزبور سروشکل چندان خوشایند و باشکوهی به خودش نگیرد و به اصطلاح حق مطلب ادا نشود. اشتباهات زنجیره‌ای آقایان از همان جایی استارت خورد که زمین شماره یک آزادی را برای میزبانی این مراسم برگزیدند. معلوم نیست دوستان از کجا به این جمع‌بندی رسیدند که در عصر گرم و تابستانی یک روز وسط هفته، یکصد هزار نفر سکوهای این ورزشگاه را پر خواهند کرد؟ به نظر می‌رسد مسوولان مربوطه هنگام انجام این برنامه‌ریزی تحت تاثیر خاطره استقبال مردمی از حماسه‌سازان ملبورن بودند؛ غافل از این‌که ابعاد آن ماجرا و حتی اقتضائات فصلی و اجتماعی آن روز خاص به کلی با شرایط دیروز متفاوت بود. می‌شد به جای جان به لب کردن معدود تماشاگران حاضر در استادیوم و تحقیر صعود تیم ملی با سکوهای پرشمار خالی، این مراسم را در یک سالن با ظرفیت کمتر و امکانات بیشتر برگزار کرد. این حادثه، دقیقا نشان می‌دهد چگونه چند مدیر ناکارآمد می‌توانند حلاوت یک موفقیت بزرگ را در کام مردم و قهرمانان‌شان تلخ کنند.

۲- همه اتفاقات عجیب مراسم دیروز اما، به تعیین زمان و مکان نامناسب محدود نمی‌شد. اوج شاهکار مسوولان جشن، جایی بود که از ۲۴ ساعت قبل از گردهمایی ورزشگاه آزادی به طور مکرر اعلام شد ورود بانوان به استادیوم ممنوع خواهد بود. مساله عدم ورود زنان به ورزشگاه‌های ایران، یک چالش قدیمی و بحث‌برانگیز است که تا به حال چندین‌بار در سطوح عالی بین مدیران ارشد مملکت مطرح شده و البته هنوز به نتیجه روشن و قانع‌کننده‌ای نرسیده است. با این حال حکایت دیروز چیزی فراتر از آن بحث کهنه بود؛ جایی که این‌بار مشارکت زنان نه در فرایند تماشای یک مسابقه ورزشی، بلکه در جشن قدردانی از قهرمانان کشورمان ممنوع اعلام شده بود. به درستی روشن نیست از دیدگاه آقایان چه تفاوتی بین شادی دوشادوش مردان و زنان ایرانی در خیابان‌ها با استادیوم‌های ورزشی وجود دارد که اولی هیچ قانونی را نقض نمی‌کند، اما دومی خلاف مقررات تشخیص داده می‌شود. آیا واقعا با اندکی انعطاف بیشتر، نمی‌شد از ظرفیت خاموش نیمی از جمعیت ایران بهره برد و ضمن فراهم کردن امکان یک تجمع سالم برای خانواده‌ها، سر و سامانی هم به سکوهای عریان ورزشگاه داد؟

۳- یکی از مشکلات بزرگ کشور ما در حوزه مسایل اجتماعی، نگاه‌های مقطعی به پدیده‌های گوناگون است. به طور مثال در آستانه برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری ناگهان همه نامزدها به فکر حقوق مغفول مانده زنان می‌افتند و این مساله را یکی از محورهای اساسی تبلیغات‌شان قرار می‌دهند، اما وقتی کار از کار می‌گذرد، اوضاع به روال سابق برمی‌گردد. همین حالا اگر جشن صعود تیم ملی با روزهای منتهی به انتخابات مقارن می‌شد یا اگر دولتی‌ها یک کاندیدای نزدیک به خودشان را در این عرصه می‌دیدند، احتمالا راه را برای حضور زنان در این مراسم بازمی‌گذاشتند، اما امروز که موقتا نیازی به جلب نظر آنها نیست، قفل‌ها هم پابرجا باقی می‌مانند. عجیب است که در همین مملکت بانوان اجازه دارند در ورزشگاه آزادی حاضر شوند و در مراسم ترحیم ناصر حجازی شرکت کنند، اما مجوز حضورشان در یک مراسم شاد و ملی صادر نمی‌شود. اگر خاک سکوهای ورزشگاه به زنان نمی‌سازد، پس چرا آنها می‌توانند در سبزوار راهی استادیوم شوند و به تماشای مراسم اعدام بنشینند؟ آیا حق آنها، تنها سهیم شدن در غمگین‌ترین و خشونت‌بارترین اتفاقات اجتماعی است، یا می‌توان برای‌شان نقشی هرچند مختصر در شادی‌های بزرگ سراسری هم در نظر گرفت؟

۴- گذار به اعتدال، یعنی همین که اجازه ندهیم یک نگاه سلیقه‌ای بدون توجیه و یک محدودیت زاید و غیرمنطقی، هموطنان‌مان را از حقوق طبیعی خودشان محروم کند. باید قدر همگرایی استثنایی این روزها را که خیلی هم دشوار به دست آمده به خوبی دانست. باور کنیم پشت در ماندن عده‌ای شهروند عادی ایرانی، هیچ کمکی به هیچ کجای مملکت ما نمی‌کند، چنانکه حضورشان غیر از افزایش نشاط و وحدت اجتماعی، پیامد دیگری نخواهد داشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.