“ابد و یک روز” بهترین تیتر برای آدم های ته اجتماع!/ گناه ما داریم که اینجا داریم پیر می شویم!

خبر پارسی – فرزاد صدری – دیگر عادت کرده ایم هر فیلمی مورد استقبال مردم قرار بگیرد دلواپسان فوری به آن حمله کنند و مدعی شوند فیلم سیاه و تلخی بود در حالی که در ایران سیاهی و تلخی معنا ندارد!
رسانه های دلواپس در اظهار نظری شگفت انگیز نرای فیلم “ابد و یک روز” نوشته اند:جمله پسر بزرگ و رئیس خانه (پیمان معادی) شعار و پیام اصلی فیلم است: «هرکس از این خانه نرود سگ است. هرکس برود و برگردد از سگ کمتر است». آیا «خانه» استعاره وطن نیست و اهالی‌اش، مردم وطن؟ شرم بر این نگاه!
ابد و یک روز اما قصه اش اصلا آن چیزی نیست که دلواپسان نگرانش هستند.فیلم بیان هنرمندانه آدم های ته ته جامعه است که بر خلاف نظر دلواپسان تمام پیام فیلم را شاید بتوان در دیالوگ کلیدی فیلم جستجو کرد.آنجا که یکی از برادران (محسن) می گوید: “خراب شه خونه ای که بزرگتر نداره!” پدر خانواده از دنیا رفته است و مرتضی برادر بزرگتر خانواده که به ظاهر دلسوز و مثبت است حتی از محسن که غرق اعتیاد است بی وجود تر است وقتی می خواهد خواهر خود را برای چند مشت اسکناس بفروشد تا مثلا مغازه اش را بزرگتر کند! جمله کلیدی محسن اما مفهوم دیگری هم می تواند داشته باشد اگر نگوئیم سعید روستایی در این دیالوگ اعتراض خود را به دولتمردان برای ایجاد فضایی اینچنین در طبقات فرودست جامعه نشان داده، اما می شود گفت در تمام طول فیلم ما شاهد اهمیت نقش بزرگتر در خانواده هستیم.جایی که پدر نیست و همه دلواپسِ مادر هستند و البته مرتضی به عنوان برادر بزرگتر علی رغم همه دعواهای محسن به او، مورد احترام و تکریمش قرار می گیرد تا این پیام را به مخاطب خود منتقل کند که احترام به بزرگتر و به ویژه مادر در خانواده ایرانی از اهمیت بالایی برخوردار است.
تمام اهالی خانه نگران مادر هستند و او را تروخشک می کنند. حتی محسن می خواهد به زور تریاک هم که شده درد او را تسکین دهد! فقر و اعتیاد هرگز احترام به مادر را ازبین نمی برد درست بر خلاف بسیاری از خانواده های متمول که پول جای احترام به بزرگتر را گرفته است! و البته این احترام گذاشتن فقط مختص مادر نیست حتی محسن هم در فیلم احترام دارد.به یاد بیاورید سکانسی که که برای بردن محسن به کمپ آمده‌اند. همه خانواده گریه می کنند حتی مرتضی!
فیلم سرنوشت محتوم آدم هایی است که ته ته جامعه فراموش شده اند.جایی که یکی از بچه ها به طعنه و استعاره می گوید: گناه ما داریم که اینجا داریم پیر می شویم! آدم هایی که در گوشه‌ای از شهر زندگی می کنند اما خیلی تلخ و تو گویی به ابد و یک روز محکوم شده اند بدون اینکه امیدی به عفو و گذشت در زندگی آنها باشد!
آن چیزی که فیلم سعید روستایی را شاخص می کند فقط روایت هنرمندانه خانواده ای نیست که به ابد و یک روز محکوم شده است. نویسنده و کارگردان جوان و ۲۶ ساله فیلم هم دیالوگ های خیلی خوبی نوشته،هم بازی های فوق العاده ای از بازیگران گرفته و هم با میزانس های عالی و دکوپاژ خوب و البته ریتمی تند تماشاگر را به صندلی میخکوب کرده است.
فیلم به لحاظ ساختار و فرم خاص خود این امید را در سینمای ایران زنده نگه می دارد که به زودی یک اصغر فرهادی جدید متولد می شود،با این تفاوت که او بسیار جوان است مثل اورسن ولز که در ۲۵ سالگی همشهری کین را ساخت!
فیلم اگرچه به ظاهر پایان بازی ندارد و با بازگشت سمیه به خانه می شود حدس زد که آنها همچنان به “ابد و یک روز” محکومند اما روشن شدن چراغ خانه در پایان فیلم می تواند تماشاگر را امیدوار کند که شاید زندگی آنها رو به بهبود رود. یادمان باشد بازگشت سمیه به خانه اتفاقی نبود او به نوید گفته بود : اصلا نمی رود و قصدش فقط ترساندن اهالی خانه است و می خواهد آنها به خود بیایند.چراغ خانه در پایان فیلم روشن می ماند چون این خانه «نوید» را دارد.پسری نیز هوش که می تواند ابد و یک روز را ملغی کند.او «نوید» روزهای خوب خانواده را می دهد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.