در رثای ستون نستوه انقلاب

خبر پارسی – سید محمد امین جعفری حسینی – *حال و هوای ابریم برای نوشتن مساعد نیست اما ابهت او حتی پس از مرگ مرا به بهت وا داشته و به تسکینی بهتر از نوشتن فرا نمی خواند.
آن روز مبادا از راه رسیده است و در این دوراهی بهت و ابهت به تمام لحظه ها و سکانس هایی که پیش از این مرا وادار کرده به این روز مبادا بیندیشم، بر می گردم و بی قرار تر می شوم. چند ماه قبل با محبت همیشگی استاد عزیزم دکتر غلامعلی رجایی مجال کوتاه دیگری برای دیدار با این مرد بزرگ و تاثیر ساز چهار دهه اخیر کشورم یافته بودم، هر جمله ی عالمانه و سرشار از تدبری که با صدای لرزان پیرمرد بر گوشم جاری شده بود، دلم را بد جور لرزانده بود و سختی روز مبادای امروز را به جانم ریخته بود. آن دیدار و گفتگوی کوتاه به دیداری صمیمانه با گروهی از متخصصین متصل شد. دقایقی بعد که وارد اجتماع بیست نفره ی متخصصین شدیم و صحبت های آرامش بخش او راشنیدم، بیشتر از همیشه افسوس خوردم که چرا این بلور درخشان روزآمد و آینده نگر دارد بر طاقچه ی جفا و فراموشی و فراموشکاری خاک خورده و در عوض نسخه های منسوخ افراط و تفریط بیشتر از همیشه بر پیکره ی بیمار صنعت و اقتصاد و اجتماع ما حکم رانده است. افسوس خوردم که چرا با وجود این درایت دلسوز و به غایت مادرانه، در روزگاری هیات اجرایی میهن مان به ترکیبی از بد ترکیب ترین دایه های مهربان تر از مادر سپرده شده است؟
هر چه بیشتر بنویسم، بیقرار و ناصبور تر می شوم. بهتر آن است که در ادای احترام به این ستون بی جانشین انقلاب از ترتیب ها و آداب رها می شوم و چند برهه را از ذهن این قلم بگذرانم تا بهتر به این سیاستمدار به تاکید و تصریح “عاقبت به خیر” ادای دین کنم.
۱- بیست و یکم اردیبهشت ماه ۱۳۹۲:
کشور در سخت ترین و دشوارترین روزگار خود به طرز حیرت و حسرت آوری به اداره ی دور از درایت و عاری از مبالات مبتلاست، کسانی به ضرب و زور سکه های دورویی و گروهی با توسل به انتشار جعل و جهل می تازند و می کوشند جامعه را به بیراهه های کورتری بکشانند. اما آنان که حقیقتا دل به اعتلا و اعتدال سرزمین مادری سپرده اند، در آخرین روز نام نویسی نامزدهای ریاست جمهوری یازدهم، با نگرانی تمام و با بیم و امید توامان چشم به راه به حضور کسی هستند که پختگی و کارآمدی اولین شناسه ی شناسنامه اش باشد. ساعت هفده و پنجاه دقیقه ی دقیق و در استقبال معنادار مردم، هاشمی بار دیگر تمام عیار و آبروی خود را به کارزار ثبت نام می آورد تا اثبات کند که در تعارض آنچه مصلحت اوست و آنچه مصلحت انقلاب، این انقلاب و این گنج حاصل رنج هاست که ارجحیت دارد. او از تمام احتمال ها و اهتمال هایی که بر تخفیف شخصیت وجیه او هم قسم شده اند، آگاه است اما با تمام کیاست و حیثیت خود به کارزار می آید تا کفه ی هزینه های تمامیت خواهان را هم ارز و هم سنگ با تمامیتی که می خواهند، سنگین و سنگین ترکند. اینجا به بعد را همه، اعم از دشمن و دوست خوب می دانند و می بینند. ستون نستوه انقلاب در ظاهر امر رد صلاحیت می شود اما صبر، مدارا وکرنش پدرانه و دشمن کش او بر قانون بار می دهد و یک ماه بعد با حمایت و حمیت او روحانی کلید پاستور را به دست می گیرد تا کمی بعد دست در دست او راهی پارلمان شود و به همگان اثبات کند که “آری به اتفاق جهان می توان گرفت “.
این قلم بی قرار بسیار و بسیاران می تواند در ستایش صبر بسیار معنادار هاشمی و بر درایت و مدارا و البته سیاست مزین به کیاست او سطر نگاری کند و آماده ی مقابله با کینه های کهنه ی دشمنان او باشد. به همین سطرها بسنده می کنم اما همین که هاشمی می تواند بر محاکمه و محکومیت پسر و دخترش صبوری کند و علقه ی پدری بر فرزندان خود را پای علاقه ی پدری بر انقلاب ذبح کند، حتی اگر از صداقت او نباشد، بهترین نشانه از فراست اوست. همان خصیصه ی مخصوص که دوستان او را ملزم به احترام بیشتر و دشمنان او را در خلوت های منصفانه شان وادار کرده است که به این درایت اقرارکنند
و دندان ها بر هم بسایند. البته اگر به طور کامل از انصاف انصراف نداده باشند.
هر چه بود، هاشمی نقش اول همه حوادث و وقایع مهم و تاثیر ساز چهار دهه اخیر این مملکت را به نام بارز خویش مهر کرد و به گواهی همه ی بی قراری ها و نگرانی هایی که امروز انسان های فهیم و فخیم و فرزانه ی این میهن از کوچ او در دل احساس می کنند، عاقبت به خیر بار سفر را بر بست.
امیدوارم آن هایی که به گردن فرازی عادت کرده و هر روزه جلوه های اخلاق و کرامت انسانی این سرزمین را زنده به گور می کنند، کمی و فقط کمی به خود بیایند و با خود بیندیشند که حتی اگر هاشمی هم باشند، روزی باید بارها را بر زمین بگذارند و بی بار سفر کنند.
این رسالت هاست که مهر ماندگاری بر نقش آدم ها می زند نه رسانه های نارسا یی که نقش های باطل می زنند و هر روز برای این سرزمین طلحه ها و زبیر های جدید جعل می کنند.
هاشمی در گذر از این گزاره های باطلی که بر او آوار کردند، صبوری ها کرد و در برابر تمامیت خواهی هایی که هر بار به ناروا بر او روا داشتند، به گونه ای رفتار کرد که همه ی ما به یاد ماجرای ادعای آن دو مادر افتادیم. همان دو مادر که قرار شد هرکدام فرزند مورد ادعا را به سمت خویش بکشند.و مادر حقیقی همان بود که نگران آسیب و رسیدن به فرزند بود و در نهایت حتی تصمیم گرفت عطای فرزند را به بقای فرزند ببخشد.
آری هاشمی رفت اما در جهت گیری های خود به مردم وفادار ماند تا نام خود را در دلهای مردم ابدی کند .روحش شاد باد

*نویسنده و فعال اجتماعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.