تو از خوزستانی چی می‎دونی؟

خبر پارسی – احسان محمدی – حرف زدن در مورد قهرمانی استقلال خوزستان الان روی بورس است. حتی کسانی که نمی‎توانند اسم پنج بازیکن این تیم را ببرند و تا دیروز می‎گفتند فوتبال خوزستان مرده است هم آمده‎اند به میدان. عکس شیر می‎کنند. هلل‎یوس هل‎یوسه می‎خوانند. به قرمزها و آبی‎ها سرکوفت می‎زنند که برو به اهواز و ببین چه خبر است!

من اما ذهنم مدام می‎رود به پلانی از فیلم «ارتفاع پست». وقتی هنوز حاتمی‎کیا فیلم می‎ساخت و در پی هدایت کارگردان‎های دیگر نبود. نرگس (لیلا حاتمی) با لهجه آبادانی در دفاع از شوهرش قاسم که سعی کرد هواپیما را به سمت خارج! تغییر مسیر بدهد با بغض گفت:
– تو از قاسم چی می‎دونی؟! فِک کردی قاتلِ؟ قاچاقچیه؟! دزده؟! آدم‎کشه؟! اونم برای این مملکت زحمت کشیده. تو که خوزستانی نیستی! جنگ که تموم شده برگشتی سر خونه زندگیت. ولی اون موقع تازه اول بدبختی ما بود. نه کار بود؛ نه آب بود؛ نه برق بود.  … ننه یادته وقتی شاهین رو زائیدم قاسم چه حال و روزی داشت؟! یه آمپول نبود که به این بچه بزنه! اگه بود الان سالم بود! تو خیال کردی قاسم برای خوشگذرونی و عیاشی می‎خواد بره اونور آب؟! اون‎وقت که وقتِ خوشگذرونیش بود تو آبادان کنار جاده آب می‎فروخت؛ حمالی می کرد…

برای من که روزهای آخر جنگ توی خیابان‎هایش سیگار فروخته‎ام، روی آسفالت‎های تفتیده‎اش، پاپَتی (پابرهنه) و فقیر فوتبال بازی کرده‎ام و بوی جوی‎های گندیده آبش را نفس کشیده‎ام، این قهرمانی و این شب رنگ دیگری داشت. گرچه چند سالی است که غبارش بسیار غلیظ تر شده ولی خوزستان، این استان غنی، همیشه گرفتار فقر بود.

تصویرهای این استان در ذهنم دردناک است. از جنگ و زخم‎هایش که بگذریم، از خرمشهر که هنوز «آباد» نشده بگذریم، یقه‎ات را ول نمی‎کنند گداهای سمجی که تو را به جان همه عزیزانت قسم می‎دهند برای یک هزارتومانی. بیکاری جوان‎هایش با آن دمپایی‎های بند انگشتی و تی‎شرت‎های آفتاب سوخته. موج اعتیاد که کسی خبردار نشد چطور این همه جوان را آلوده کرد. اعتصاب‎های دم به دقیقه کارگرهای نیشکر هفت‎تپه. میدان‎های مین هنوز پهن و تشنه خونش. گرمای کُشنده‎اش که هر علفی را می‎سوزاند. آب آشامیدنی‎اش که تهوع آور است و …

حال خوزستان خیلی وقت است که خوب نیست. مثل مردی که در کاخی پر از طلا دنبال لقمه‎ای نان می‎گردد برای خوردن. ثروتمند اما گرسنه. طلا نمی‎خواهد، نان می‎خواهد.

شاید کسی بگوید اینها چه ربطی به فوتبال دارد و اگر این‎طور باشد همیشه باید جام‎جهانی را بدهند به سومالی، به گینه بیسائو، به افغانستان!

اما خوزستانی دستش را دراز نمی‎کند. کسی هم جام قهرمانی را به آنها تعارف نکرد. صبور بودند و رنج کشیدند و جام را نگه داشتند تا جمعه‎شب دلشان خوش باشد به این شادمانی. تا سوسنگردی‎ها به افتخار «رحیم زهیوی» که گل‎های قهرمانی استقلال خوزستان را زد، تا صبح محله‎های مشروطه، خزعلیه، نود دستگاه، پشت بهداشت، بومغینم را فتح کنند. بوق بزنند و تا صبح یادشان برود که بچه‎هایشان کار ندارند.

فوتبال لذت است. بهانه است برای شادی. اما خوزستان و مردمش مستحق شادمانی‎های عمیق‎ترند. نه یک جام که باید فاتح جام‎های بیشتری شوند. باید جایگاه واقعی‎شان را در فوتبال ایران دوباره پس بگیرند. فوتبال بهانه خوبی است. فرصت خوبی است. خیلی وقت بود این استان «لب کارون» اش «گل بارون» نبود. نخل‎ها اگر خرما هم می‎دادند مزه خاک می‎داد. وقت شادمانی است نه مرثیه و مویه اما می‎شود پرسید چه بر سر تو آمد خوزستان؟ لب باز کن. حرف بزن. مثل نرگس به این آدم‎ها که دلشان برایت می‎سوزد و انگار جام قهرمانی را به تو انعام داده‎اند بگو:
– تو از خوزستان چی می‎دونی؟! فِک کردی خرابه؟ نابوده؟! پوکیده؟! از اول این‎طور بوده؟ خوزستان برای این مملکت زحمت کشیده، خوزستان خون داده، نفت داده، حالا لب خودش ترک خورده…

این قهرمانی، این شادی سزاوارانه مثل شهد خرماها به کامتان شیرین. با آن پاهای برهنه، چشم‎های سیاه مهربان و پوست‎های آفتاب سوخته، لبخند بزنید که شاید این آغاز شادی‎های دیرپا باشد. تا اطلاع ثانوی هلل‎یوس، هل‎یوسه…

منبع: سایت خوزستان اسپورت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.