گزارش متفاوت خبر پارسی از خواسته های جوانان شیرازی در سفر رئیس جمهور به این شهر/شیراز را آرام و زیبا می خواهیم…

خبر پارسی – فرزاد صدری – جوان هستند و اهل اندیشه.دوستدار انقلاب و نظام هستند و خواهان سربلندی فارس پهناور.شیراز را قطب فرهنگ می دانند بی هیچ بهانه ای .سفر رئیس جمهور به شیراز را سفر مردی از جنس حکمت و خرد به شهر فرهنگ و اندیشه می دانند.
شیراز شهری که درخشان‌ترین دورهٔ زندگی ملاصدرا را رقم زد و  کتاب های فراوانی را در سرزمین صلح و آرامش نوشت، میزبانی مردی از جنس تدبیر است. جوانانش سفر روحانیِ رئیس جمهور را بهانه ای برای تغییر چهره این شهر می دانند.سفری که امید را در دل آنها روشن نگه می دارد تا فارس و مردمانش همچنان در جرگه اهل اندیشه و معرفت قرارگیرند که شیراز و فارس از دیرباز سرزمین صلح و مدارا ،تعامل و گفت و گو و آرامش و امنیت بوده است.
آرامگاه حافظ و سعدی میعادگاه اهل شعر و ادب و فرهنگ و اندیشه است .جایی که جوانان این سرزمین از کلام عرفانی حافظ و اندیشه اخلاقی سعدی بهره می گیرند و در سایه سار خاندان عصمت و طهارت،تجدید وضو می کنند تا فریاد برآورند :شیراز شهر گنبدهای فیروزه ای شهر بخشش است و رحمت.شهر منادی صلح و است و امنیت…
یک جوان شیرازی را در حالی که به خواجه راز عرض ادب می کند،مخاطب قرار می دهم و خواسته هایش را از رئیس جمهور جویا می شوم.می گوید: شیراز با وجود عارفی چون حافظ و معلمی چون سعدی شهر اندیشه های ناب فرهنگی و اخلاقی است.شهر حافظ قرآن و مبلغین اندیشه های قرآنی است.جایی که عرفان و اخلاق نهادینه شده و با دعوا و آشوب میانه خوبی ندارد.شیراز این روزها اما جولانگاه هتاکان به ادب و اخلاق شده است.خلاصه کلام آنکه از رئیس جمهور محترم می خواهم بساط بی اخلاقی عده ای خاص در شیراز را جمع کند تا شاهد حرمت شکنی و پرده دری هنجار شکنان اخلاقی در شهر شعر و ادب و اخلاق نباشیم.
آن سو تر از آرامگاه خواجه راز و بر مقبره پروفسور پرویز شهبازی باستانشناس و مورخ نامی شیرازی، جوانی مشغول قرائت فاتحه است.موضوع گزارش را با او در میان می گذارم.بدون تامل می گوید:بدون تردید شیراز شهری فرهنگی است.همینجا که من ایستاده ام محل دفن بزرگان شعر و ادب و خوشنویسی و تاریخ و حکمت و اندیشه است.به نظرم می طلبد رنگ و روی خیابان های منتهی به آرامگاه های حافظ و سعدی و سایر نقاط دیدنی و تاریخی شهر عوض شود .ای کاش فرصتی پیش می آمد نمایندگاه ویژه رئیس جمهور در این سفر از شهر دیدن می کردند و نقاط و نکات ضعف و قوت شهر را به ایشان گوشزد می کردند که شیراز شناسنامه ایران است حیف از هویت این سرزمین که خش بردارد.
دختر خانمی در حالی که مشغول گرفتن عکس سلفی در کنار گل و بوته های حافظیه است نظرم را جلب می کند. وقتی از او سئوال می کنم چه حرفی با رئیس جمهور در سفر به شیراز دارد،پاسخ می دهد:نهایی شدن باغ موزه مشاهیر مهمترین خواسته من از رئیس جمهور محترم است.فکر می کنم قول ایجاد این باغ موزه از اواسط سال ۷۴ به مردم شیراز داده شد.آن سالها البته من کودکی بیش نبودم.اما از آن زمان تا الآن هیچ اتفاقی نیفتاده در حالی که آخرین بار اعلام کردند باغ موزه مشاهیر و محور عرفان سال ۹۵ به بهره برداری می رسد.ایجاد این باغ موزه نه تنها باعث شادی و طراوت شهروندان می شود که افزایش گردشگر و توسعه صنعت توریسم را به دنبال دارد.ای کاش رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ایشان را در سفر به این استان تاریخی همراهی کند.
بیرون از محوطه آرامگاه، کارمند اداره کل فرهنگ و ارشاد فارس را می بینم.نمی خواهد معرفی شود اما خواسته اش را می گوید: با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید،اتفاق های قشنگی در اداره فرهنگ و ارشاد شگل گرفت که از آن جمله ایجاد گذر هنر بود.گذری که جوانان زیادی را جذب خود کرد و هرکس دستی بر هنر داشت می توانست هنر خود را در این گذر عرضه کند.نمی خواهم بگویم کار ما بدون ایراد بود.قطعا اشکالاتی داشت اما شروع هر کاری با نواقصی همراه است که کم کم برطرف می شود.در این گذر عده ای بر ما خرده گرفتند که مثلا چهارتا بدحجاب هم بیننده ما بودند.بله ما برای آنها هم برنامه داشتیم و در قسمتی از این گذر به آموزش بستن شال و روسری با پوشش اسلامی می پرداختیم.طبیعی است که کار فرهنگی یک شبه جواب نمی دهد.ما حتی نهج البلاغه خوانی داشتیم اما هیچکدام از این ها دیده نشد .هیاهوی کاذب راه انداختند و در اقدامی غیر متعارف بلافاصله کذر یاد شده را به روی خودروها باز کردند.از آقای رئیس جمهور خواهش می کنم اهل فکر و اندیشه را بیشتر مورد حمایت قرار دهند و نگذارند در شیراز که خاستگاه فرهنگ و اندیشه و حکمت است،بی تدبیری و گرو کشی های سیاسی پای طومار بلند تمدن بشری را لکه دار کند که شیراز اگر فقط ملاصدرا بنیان‌گذار حکمت متعالیه را داشته باشد برایش کافی است که او در مباحث عقلی تلاش فراوانی کرد تا این وجهه از برهان جایگاه خود را در مذهب شیعه دوباره بازیابد و من متاسفم که عده ای تدبیر و عقلانیت را به کناری نهاده اند و با آبروی شیعه بازی می کنند.
به آرامگاه سعدی می روم مردی که استاد سخن لقب گرفته و نظم و نثر بوستان و گلستانش آهنگین و سرشار از حکایات پند آموز است.ایام بزرگداشت سعدی است و جوانی بسان مرشدهای زورخانه با صدای بلند می خواند:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی
………
شعر را که به پایان می برد مردم برای او دست می زنند.از او می پرسم حالا چرا شعر بنی آدم را خواندی می گوید: باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا را قطعا می شناسی!می پرسم چه ربطی دارد ؟!می گوبد :وقتی کسی مثل او مرعوب کلام سعدی می شود و در پیام نوروزی اش در سال ۲۰۰۹ از کلام سعدی وام می گیرد چرا من در شیراز با صدای بلند و در کنار آرامگاه شیخ اجل شعر زیبایش را زمزمه نکنم؟! می گویم اتفاقا خبرنگارم آمده ام خواسته های جوانان را در سفر دکتر حسن روحانی به شیراز به گوش رئیس جمهور برسانم .شما چه خواسته ای دارید؟ خوشحال می شود و پاسخ می دهد: برای خودم چیزی نمی خواهم اما از همین شعر سعدی الهام می گیرم و می گویم:آقای رئیس جمهور به مسئولان بگوئید:
تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی
محله سعدی بر خلاف توصیه این بزرگمرد پر از محنت است.تدبیر کنید و امید را در دل اهالی این منطقه زنده کنید.زمستان های این محله پر از گل و آب و فاضلاب است و تابستان هایش داغ بر دل اهالی منطقه می گذارد.فقر فرهنگی اینجا و در قلب پایتخت فرهنگی بیداد می کند.ای کاش شهرداری و اداره فرهنگ و ارشاد و سازمان میراث فرهنگی و امور مساجد و سایر دستگاه های فرهنگی و ورزشی به نیازهای فرهنگی ورزشی شهروندان اینجا رسیدگی می کردند و با همکاری دانشگاه شیراز فرهنگ سازی و نیاز سنجی فرهنگی را در اولویت برنامه های خود قرار می دادند که محله سعدی باید محله فرهنگ و اتدیشه باشد نه محله فقر و اعتیاد.
صحبت های پر اشاره این جوان و شناخت عمیقش از معضلات این محله مرا به تحسین وا می دارد و لحظه ای از اینکه نام خود را خبرنگار گذاشته ام شرمگین می شوم.
دختر خانمی انگشت سبابه اش را بر مزار سعدی گذاشته و برای او فاتحه می خواند.سئوالم را نیز با او در میان می گذارم.لبخندی می زند و می گوید:شب های آرامگاه سعدی زیبا و رویایی است اما این منطقه امنیتی را که من به عنوان یک دختر می خواهم ندارد.شاید برای اهالی منطقه هم اینطور باشد.ای کاش منطقه سعدی روشنائی شب هایش دوچندان می شد و امنیت از اینکه هست بیشتر می شد.به آقای رئیس جمهور می گویم مگر دنیا چند سعدی دارد؟با افتخار می گویم :یکی همینجا و در شیراز! پس آقای روحانی لطفا سعدی را بیش از آنکه هست ببینید!
خوشحالم . خیلی خوشحالم!خوشحال از این بابت که یک سهروند شیرازی هستم جایی که به برکت دولت تدبیر و امید جوانانش غصه شهرشان را می خورند.در هیچ کدام از خواسته های آنها درخواست شخصی ندیدم .
تصمیم می گیرم این گزارش را با درخواست یک خبرنگار به پایان برسانم.همانجا و در حالی که زیر یک سرو بلند قامت سایه گرفته ام به دوست خبرنگاری تلفن می زنم و می گویم در جوار شیخ سخن سعدی شیرازی مشغول تهیه یک گزارش هستم و از جوانان می پرسم چه درخواستی از رئیس جمهور دارند.می خواهم گزارشم را با درخواست شما به عنوان یک جوان روزنامه نگار و اهل اندیشه از رئیس جمهور جویا شوم.در سفر ایشان به شیراز شما چه درخواستی دارید؟می گوید:سخت شد! وقتی صحبت ازاستاد سخن می شود من چه بگویم بخصوص اینکه فراز پایانی گزارشت صحبت من باشد.اجازه بدهید کمی فکر کنم.بعد از چند دقیقه سکوت می گوید: فکر می کنم باید از همان استاد سخن وام بگیرم و گزارشت را با حکایتی از او به پایان ببرم به نحوی که با یک تیر دو نشان زده باشم هم یادی از شیخ اجل کرده ایم و هم حرف دل خود را گفته ایم.حکایتی از سعدی را برایم می خواند و می گوید:
پادشاهی به کشتن بیگناهی فرمان داد گفت ای ملک به موجب خشمی که ترا بر من است آزار خود مجوی که این عقوبت بر من به یک نفس به سر آید و بزه آن بر تو جاوید بماند.
پنداشت ستمگر که جفا بر ما کرد
در گردن او بماند و بر ما بگذشت
حکایت این پادشاه و آن بیگناه حکایت برخی مسئولان و تصمیم گیرندگان و اهالی رسانه است.متاسفانه برخی مسئولان تفسیرشان از قانون اساسی سلیقه ای است و با استفاده از منصب و جایگاهشان هیچ انتقادی را بر نمی تابند و هرگونه انتقاد از خود را یا عبور از خط قرمز می دانند و یا آن را به تشویش اذهان عمومی تعبیر می کنند.در این وسط خبرنگار و روزنامه نگار بیگناه است که هزینه کار نکرده را می دهد غافل از آنکه این عقوبت بر من به یک نفس به سر آید و بزه آن بر تو جاوید بماند…
از آقای رئیس جمهور می خواهم بساط احضار بی دلیل اهالی خدوم و شریف رسانه را در شیراز جمع کند و به موجب خشمی که بر ما دارند آزار خود مجویند!
صحبت های این جوان روزنامه نگار مرا وا می دارد پایان گزارشم را با بیتی از سعدی زینت بخشم:
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی به صد دفتر نشاید گفت شرح حال مشتاقی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.