هادی غفاری :جو اموی همه را بی دین می خواند/سمبلیک بگویم تابلوها را عوض کردند؛گردش به راست خطر دارد نه چپ/اصلاحات در مقابل فساد است

خبر پارسی – نقل از سایت جماران – نماینده سه دوره نخست مجلس شورای اسلامی و فرزند شهید آیت الله غفاری با اشاره به هدف امام حسین(ع) گفت: او برخاست تا  یک جریان ضد انقلابی و ضد بشری را براندازد و به جای آن یک نظام براساس مبانی قرآن، پیامبر(ص) و علی(ع) را برپا دارد.

حجت الاسلام و المسلمین  هادی غفاری ادامه داد: معاویه نامه ای نوشت به امام حسین(ع) و او را دعوت کرد تا به فکر خود، امت و دین پیامبر باشد. یعنی حسین را نصیحت و ارشاد کرد که به فکر خود، دین و مردم باشد و مردم را به فتنه نیاندازد. امام حسین(ع)نیز یک جواب طولانی به این نامه دادند. که امام حسین در بخش از این نامه خطاب به معاویه می نویسند:

    «اما بعد، نامه تو به دستم رسید، نوشته‏اى که خبرهایى از من به گوش تو رسیده است که به گمان تو هیچ وقت زیبنده من نبوده و تو آنها را در خور شأن من نمى‏دانسته‏اى! باید بگویم تنها خدا است که انسان را به کارهاى نیک هدایت مى‏کند.»

فرزند شهید آیت الله غفاری ادامه داد: در این جام امام حسین(ع) با ایهام و کنایه مطلب را می رساند. که البته به نیکی ها جز خدا راهنمایی نمی کند و در ادامه می افزاید:

   «اما آنچه در باب من به گوش تو رسیده، یک مشت سخنان بى اساس است که چاپلوسان و سخن چینان تفرقه انداز و دورغ پرداز، از پیش خود ساخته و پرداخته‏اند. این گمراهان بی‌دین دروغ گفته‏اند من، نه تدارک جنگى بر ضد تو دیده‏ام و نه قصد خروج بر ضد تو داشته‏ام.»

وی گفت در ادامه امام حسین(ع) برای آیندگان روشن می کند. که علت این درگیری چیست:

   «آیا تو قاتل «حجربن عدى» و یارانش نبودى؟ قاتل کسانى که همه، از نمازگزاران و پرستندگان خداوند بودند؛ کسانى که بدعتها را ناروا شمرده و با آن سخت مبارزه مى‏کردند، و کارشان امر به معروف ونهى از منکر بود. تو پس از آنکه به آنان امان دادى و سوگندهاى اکید یاد کردى که به خاطر حوادث گذشته آزارشان نکنى، برخلاف امان و سوگند خود، آنان را ظالمانه کشتى، و با این کار، بر خدا گستاخى نموه، عهد و پیمان او را سبک شمردى.»

    «آیا تو قاتل «عمرو بن حمق»، آن مسلمان پارسا که از کثرت عبادت چهره اش را فرسوده بود، نیستى که پس از دادن امان و بستن پیمان -پیمانى که اگر به آهوان بیابان مى‏دادى، از قله‏هاى کوهها پایین مى‏آمدند – او را کشتى؟!»

    «آیا تو نبودى که «زیاد» (پسر سمیه) را برادر خود خواندى و او را پسر ابوسفیان قلمداد کردى، در حالى که پیامبر فرموده است: «فرزند  به پدر ملحق مى‏گردد و زناکار باید سنگسار گردد»؟! »

    «اى کاش جریان به همین جا خاتمه مى‏یافت، اما چنین نبود، بلکه پسر سمیه را پس از برادر خواندگى، بر ملت مسلمان مسلط ساختى و او نیز با اتکا به قدرت تو مسلمانها را کشت، دستها و پاهایشان را قطع کرد، و بر شاخه‏هاى نخل به دار آویخت! اى معاویه تو عرصه را چنان بر مسلمانان تنگ ساختى که گویى تو از این امت، و این امت از تو نبوده‏اند!»

    «آیا تو قاتل «حضرمى» نیستى که جرم او این بود که همین زیاد به تو اطلاع داد که «وى پیرو دین على است»، در حالى که دین على همان دین پسر عمویش پیامبر (ص) است و به نام همان دین است که اکنون تو بر اریکه حکومت و قدرت تکیه زده‏اى! و اگر این دین نبود، تو و پدرانت هنوز در جاهلیت به سر مى‏بردید و بزرگترین شرف و فضیلت شما، رنج و مشقت دو سفر زمستانى و تابستانى بود،»

   «اى معاویه! یکى از سخنان تو این بود که در میان این امت ایجاد اختلاف و فتنه نکنم. من هیچ فتنه‏اى بزرگتر و مهمتر از حکومت تو بر این امت سراغ ندارم!»

   «دیگر از سخنان تو این بود که مواظب رفتار و دین خود، و امت محمد (ص) باشم. من (وقتى به وظیفه خود مى‏اندیشم و به دین خود و امت محمد (ص) نظر مى‏افکنم) وظیفه‏اى بزرگتر از این نمى‏دانم که با تو بجنگم، و این جنگ، جهاد در راه خدا خواهد بود، و اگر آن را انجام دهم برای تقرب به خدا است و اگر آ ن را انجام ندهم  از خدا طلب آمرزش مى‏کنم و از خدا مى‏خواهم مرا به آنچه دوست دارد و می پسندد موفق گرداند.»

   «اى معاویه! دیگر از سخنان تو این بود که: اگر با من دسیسه کنی، من نیز با تو دسیسه کنم. ای معاویه تا می توانی با من مکر کن در این جهان نیکان و صالحان همواره با مکر بدکاران روبرو بوده‏اند، و من امیدوارم دشمنى تو زیانى به من نرساند و زیان بداندیشی‌هاى تو بیش از همه متوجه خودت گردد و اعمال تو را نابود سازد، پس هر قدر مى‏توانى با من مکر کن!.»

«اى معاویه! از خدا بترس و بدان که گناهان کوچک و بزرگت همه در پرونده خدایى ثبت شده است. این را نیز بدان که خدا جنایات تو را که به صرف ظن و گمان مردم را مى‏کشى، و به محض اتهام، خداوند کودکی را که شراب می خورد و سگ بازی می کند و تو اورا به حکومت رسانده ای را، هرگز به دست فراموشى نخواهد سپرد. من تورا نمی بینم مگر آنکه خود را هلاک، دین خود را نابود و زیر دستانت را تباه ساخته ای»

این مبارز سال های ستمشاهی در ادامه با اشاره به نامه ی امام حسین(ع) به معاویه ادامه داد: باید به این نکته توجه کرد که پاسخ تهدید التماس نیست. با ستم گر مماشات کردن مانند این شعر صائب است: اظهار عجز پیش ستم گر خطاست/ اشک کباب باعث طغیان آتش است. منطق امام حسین(ع) در این براندازی چیست؟ امام (ع) خطبه ای دارد که در منی بیان کرده است. در این خطبه امام(ع) با مردم سخن نمی گوید. برای تاریخ می گوید که چه می خواهد و می گوید:

    «خدای من تو که میدانی من بر سر رسیدن سلطنت برنخواستم. دنبال دنیا و پول و قدرت نیستم»

وی افزود: بعضی انقلابات منشاء پول، قدرت و زور داشته اما امام می گوید: آمده ام تا علائم راهنمایی دین ات را به مردم درست نشان دهم.

فرزند شهید آیت الله غفاری ادامه داد: چه اتفاقی افتاده؟ می خواهم سمبلیک اشاره کنم. تابلو زده اند خطر در گردش به چپ در حالی که خطر در گردش به راست بود. دست انداز دارد. اما جاده صاف صاف است. حکومت معاویه در کنار همه ی ستم گری ها تابلو های دین را هم عوض کرده است. این اتفاق افتاده . امام حسین برخواسته است تا برگرداند این تابلو ها را، عوض کند این تابلو ها را!

نماینده سه دوره نخست مجلس شورای اسلامی در ادامه با توجه به هدف امام حسین(ع) گفت: اصلاحات در مقابل افساد است. در جامعه فساد می کنند به نام خدا، به نام دین، تیشه به ریشه ی دین می خورد. معاویه تبر را برداشته و تمام اندیشه های زلال دین را دارد از بین می برد.

این مبارز سال های ستمشاهی در بیان ادامه ی خطبه ی امام حسین(ع) گفت: امام(ع) می گوید تا بروز بدهم، نشان دهم اصلاح را در تمام سرزمین های دنیای اسلام و بندگان تورا به ترس انداخته اند. مردم می ترسند به معاویه انتقاد بکنند. آمده ام نظامی به پا کنم تا بندگان تو امنیت پیدا بکنند. من برخواستم تا به سنت های تو عمل بشود.

وی ادامه داد: سنت داشتن یک حاکمیت عادل، آن عدالتی که پیامبر داد زد و علی و حسن قربانیان آن بودند به جایش  معاویه یک نظام غیر عادل را در تمام جهان اسلام مسلط کرده است.

رییس موسسه الهادی در ادامه با بیان این که همین ها هم که بدحجاب اند دختران اسلام اند، گفت: اسید پاشی به نفع دین تمام شد. درست است که یک نفر قربانی شد. اما روشن شد که منطق دین داری هرگز چنین نیست و  الحمد الله الذی جعل العدعنا من الحمقاء. حمد مخصوص الله است همان که دشمنان ما را از احمق ها و جاهل ها قرار داد. البته من حدس می زنم این کار خارجی ها بوده است و ربطی به انگیزه های واقعی امربه معروف نداشته است؛ دسیسه ای است که بسیار کار کثیفی است اما به نفع ما تمام شد. نشان داد استدلال آنها در مقابل استدلال قرص و محکم این دین، اسید است.

وی در ادامه به تفسیر خطبه ی امام حسین(ع) بازگشت و گفت امام می فرماید: من برخاسته ام که به احکام تو عمل بشود. کدام احکام؟ یکی از احکام حق داشتن حکومت عادل است. سوال امام این است چرا بدنبال فرعیات می روید؟ چرا صد را رها کرده اید و فرعیات را چسبیده اید؟ واجب ترین سنت خدا داشتن یک امام عادل برای جامعه است.

وی  افزود: امام(ع) می گوید اگر ما را یاری نکیند و با ما منصفانه برخورد نکنید ما کشته می شویم و هیچ مهم نیست. به قول حضرت زینب(س) شهادت هدیه ای است که به ما داده اند. ما را انتخاب کرده اند. در جای دیگر حضرت زینب(س) گفته است شهادت در مقابل ستم عادت ما شده است. جعفر طیار از ما است. عموی بزرگ پیامبر از ما است. علی(ع) از ما است. اگر علی کمی با طلحه و زبیر و عبدالله بن عمر مماشات می کرد و هوای آنها را داشت آنوقت دیگر او علی نبود. که بعد از ۱۳۰۰ سال یک مسیحی ۵ جلد کتاب در مورد او بنویسد. آن روز می توانست اما نکرد. تا امروزبماند این حرکت دینی با تمام فتنه هایی که می کند اما همچنان اندیشه ی زلال اسلام بالا می آید.

حجت الاسلام و المسلمین هادی غفاری در ادامه ی شرح خطبه ی امام حسین(ع) گفت: امام می گوید اگر ما را یاری نکنید ستم گران بر شما بیشتر مسلط می شوند و این اتفاق افتاد و سال بعد در حمله به مدینه ۵۰۰۰ نفر را از کشتند و زن و دختر آنها را حلال اعلام کردند. اگر یزید را رها کنید. چراغ پیامبر را خاموش خواهد کرد. اینها قانع به چند روز حکومت نیستند. بلکه بدنبال خاموش کردن چراغ اندیشه هستند و مارا خدا کافی است. اما تلاش امام(ع) برای ایجاد یک نظام جدید و براندازی نظام قبلی است، یزید که جز زبان زور نمی فهمد. نصیحت نمی فهمد. امام به صراحت و روشنی در متنی به ظاهر وصیت نامه خطاب به برادرش محمد حنفیه می گوید:

    همانا حسین شهادت می دهد به وحدانیت خدا و به رسالت محمد که از طرف خدا به حق آمده و شهادت می دهد که بهشت و جهنم حق است و شکی در برپایی روز قیامت نیست.

این مبارز دوران ستمشاهی با طرح این پرسش که چرا حسین شهادت می دهد؛ گفت: چرا که جو اموی همه را بی دین و لامذهب می داند و حسین را بی دین می داند. امام(ع) می داند که تاریخ فردا هم دارد. حسین از یزید نمی ترسد اما از توده ی نادانی که برای رضای خدا حسین(ع) را می کشند. به همین دلیل امام برای تاریخ بیان می کند. مفتی دربار یزدی در حضور بازماندگان عاشورا، این مفتی هایی که حرف مفت می زنند؛ اما مفتی حرف نمی زنند. در مقابل یزید و خاندان امام حسین خطاب به حضرت زینب گفت: دیدی خدا با شما چه کرد؟ مردانتان را کشت و زنانتان را اسیر کرد؟

وی در ادامه با اشاره به وصیت نامه ی امام حسین(ع) گفت: این یک مانیفست است یک طرح و برنامه دارد. حسین کجا و بی دینی کجا؟ امام حرف خود را می زند. من شرور نیستم. من برای فتنه برنخواسته ام. نمی خواهم تفرقه بیندازم. برای فساد و ظلم برنخاسته ام. راه را با تابلوی دین کج کردند. با مفتیان دربار یزید و معاویه راه را کج کردند. من می خواهم امر به معرف کنم. امر به معروف یعنی اسقاط یزید، کوته بین نباشید. چه منکری بدتر از حکومت فاسد وجود دارد. من برخاستم تا بر سیره ی جدم و پدرم علی سیر کنم. در نسخه ی الفتوح اضافه هم دارد. به سیره ی خلفای راه یافته سیر کنم. هرکس نیز نمی پذیرد سخن مرا من صر خواهم کرد. چون نمی توانم تکلیف ندارم درست نیست. نمی توانم بمیرانم. اما می توانم بمیرم. اگر دشمن را نمی توانم بشکنم او را رسوا که می توانم بکنم. چرا که رسوایی بدتر از شکستن است.

حجت الاسلام و المسمین هادی غفاری در ادامه سخنان خود در دارالزهرای تهران گفت: امام حسین با فرزق برخورد می کند و او می پرسد که چرا؟ علی(ع) و حسین(ع) یاد داده اند که چرا گفتن کار شما باشد. امام حسین(ع) پاسخ داد: ای فرزق این مردم اطاعت از شیطان را پذیرفته اند و اطاعت خدای رحمان را ترک نموده اند. اینها در زمین فساد می کنند و مردم را دین ستیز و دین گریز می کنند و من اولی آدمم که به نصرت دین خدا برخیزم و می خواهم راه خدا عزیز شود و می خواهم که سخن خدا برترین سخنان باشد. بنابراین امام حسین(ع) برای ایجاد یک فردای جدید برخاست. فردای جدید هرکسی ممکن است یکی از اینها باشد: پول،قدرت،شهوت،علم، عرفان یا انسان کامل

نماینده سه دوره نخست مجلس شورای اسلامی ادامه داد: فردای برخی پول است و فردای برخی قدرت است. در فرهنگ غیر علی همه چیز ارزش قربانی شدن برای قدرت را دارد. نادر هم که بر نیمی از زمین قدرت داشت. وقتی اتهامی متوجه قدرت او شد. چشم فرزندش را کور کرد و وقتی فهمید اشتباه کرده است دیوانه شد. چرا علی(ع) عمارت و خلافت را نمی پذیرد. چون می داند انسان وقتی به قدرت برسد طغیان می کند و مگر اینکه انسان خیلی مهذب باشد. خیلی پاک شده باشد. در اینصورت یک تعریف کوچک هم بکنند. عصبانی می شوی. یک نفر نزد پیامبر(ص) از او تعریف کرد. پیامبر برافروخته شد و گفت: ای علی شر این آدم را از سر ما باز کن!

وی در بیان انسان کامل در اندیشه ی امام حسین(ع) گفت: این انسان اندیشمند، خداباور، عاشق مردم و با تدبیر، عاشق و عاقل است. در ادبیات حسین(ع)، عشق و عقل از یکدیگر جدا نمی شود. در چشم چنین آدمی هستی یک کل مهربان،عاقل و اختیاری است که  همه در آن یک خانواده هستند و خدا بزرگ این خانواده است و مردم اعضای این خانواده هستند. این سخن امام حسین(ع) است. این که مردم به شما حاجت دارند. افتخار شما است. انسان ها باهم برابرند. تفاوت ها در اندیشه ی ما نمی گنجد. پیامبر(ص) می گوید مردم مانند دندانه های یک شانه هستند. نگاه ما به مردم این است. در این باور همه شهروند یک شهر هستند. شهر خدا بی امتیاز قومیت، سطح علمی و … فقط در جامعه ی اسلامی ایجاد می شود.

حجت الاسلام والمسلمین هادی غفاری در پایان سخنان خود اهداف امام علی(ع) برای جامعه را به ترتیب اولویت ،عدالت،امنیت،رفاه،جامعه دین دار برشمارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.