نگاهی گذرا به نمایش هم هوایی اجرا شده در تالار احسان/مدیوم نمایشنامه با قصه و داستان متفاوت است/ هر سه منولوگ قابل پرداخت جداگانه هستند، اجرا و متن هایی جداگانه

خبر پارسی – محمود ناظریهم هوایی نمایش نسبتا خوبی بود.می گویم نمایش و نه تئاتر، چرا که برای تبدیل شدن به تئاتر، نیاز به درام هست. نمایشنامه در همه ی سبک ها و سیاق ها،چه اوانگارد و کلاسیک و غیره، نمایشنامه است و داستان نیست. گرچه ممکن است داستان دار هم باشد. مدیوم نمایشنامه متفاوت است با قصه و داستان. همچنین نقل خاطره و خاطره گویی هم با داستان فرق می کند. حتی داستان مدرن و با هر نوع روایت و ساختاری که اگاهانه برایش انتخاب می کنیم.
متن هم هوایی، متشکل از سه منولوگ جداگانه است که در نوشتن و اجرا، توسط یکدیگر قطع و بعد ادامه می یابند. درواقع این سه منولوگ درهم تنیده نمی شوند. عناصری که آنها را می خواهد به هم مربوط نشان بدهد و یا بکند، در متن عبارت هستند معمولا از یک کلمه ی مشابه در روایت یکی که توسط دیگری در روایت خودش هم به کار می رود. اما همین یک کلمه باعث مربوط کردن آنها به هم نمی شود. اگر بپرسیم چه لزومی دارد اصلا به هم مربوط باشند؟می گویم: ۱- اگر لازم نیست، پس آن همه تلاش مشهود در اجرا و متن برای ربط دادن برای چیست؟ ۲- می توانیم ۴ یا ۲ منولوگ هم داشته باشیم. می توانیم منولوگ همسر خلبان را اصلا حذف کنیم. پس ما با یک انتخاب مواجهیم. انتخابی که باید آگاهانه بوده و سپس هنرمندانه و با توجه به مدیوم انتخابی یعنی نمایشنامه پیاده شده باشد.

13930121231909874_PhotoL

می توان مشترکاتی میان منولوگ دختر کوهنورد و دختری که به اتهام کشتن همسر یک فوتبالیست دار زده می شود یافت. این مشترکات آنقدر رو و جزو مشابهت های تمام عاشق شدن ها و رابطه ها می شود که اینجا تشخص دراماتیک پیدا نمی کنند. شاید کسی مثلا واژه ی مظلومیت زنان را به عنوان عامل ارتباطی این سه منولوگ بیان کند، که اگر هم چنین باشد، کافی نیست و کامل هم نیست. مثلا در ماجرای زن صیغه شده ی فوتبالیست، زنی که به قتل رسیده مظلوم نیست؟ چرا به آن پرداخته نشده؟ اگر هم که اساسا ماجرای معروفی ست که می دانیم، که کامل پرداخت نشده است. و از این گذشته، کدام مظلومیت در این پرداخت؟ یک دختری که عاشق موهای صاف فوتبالیستی شده، خودش رفته سراغش، بعدها هم خودش بعد از سال ها میرود سراغش و با اینکه می داند طرف زن و بچه دارد می خواهد رابطه داشته باشد و پیشنهاد صیغه شدن و زندگی مخفیانه را می پذیرد… بعد هم ماجرای قتلی که اینجا یا مسکوت می ماند یا درست به آن پرداخت نمی شود. اگر او نکشته چرا پذیرفته؟ در این متن آمده که فوتبالیست ازش می خواهد. خب به چه دلیل؟ دلیلی که برای اوی عاشق اینقدر قابل قبول باشد؟ مثلا قتل کار فوتبالیست است؟ یا او نقش داشته و فلان….نمی دانیم اینجا هم نمی آید چیزی.و بعد هم حرف از انکار قتل است. خب قرار است به این ماجرا پرداخته شود؟ خب بشود. اما کو؟ آن سویه های دیگر ماجرا کجا هستند؟ رگه ای مثلا از حسادت زنانه اش در متن می آید اما متن گویا که اصلا بر سر این نیست که وجوه گوناگون واقعه و فاجعه را بازنمایی کند یا تحلیل و یا پیش چشم بکشاند. اگر نمی توانیم به یک موضوع بپردازیم- به هر دلیلی- از آن ننویسیم بهتر است. این منولوگ درباره ی چیست اصلا؟ اگر به تنهایی به آن پرداخته می شد جای کار بسیاری داشت. مثلا عشق واقعی بوده یا مثلا تحت تاثیر جو و فضای علاقمندی همگانی به یک شخص معروف؟ و تا چه حد و تا کجا و چرا؟ آیا اجباری در انتخاب صیغه شدن بوده؟ ظاهرا که خیر. همه چیز به انتخاب زن است و ماجرای قتل هم که اصلا بی پرداخت می ماند. چه آن را بدون وابستگی به اصل ماجرای معروف بنگریم و چه متاثر از آن و اصلا بازسازی آن…..

n00000261-b

منولوگ همسر خلبان، که خاطره گویی عاطفی احساسی با فراز و فرود خاص خاطره گویی خوب و البته طویل و جاهایی بی کشش همراه شده و شکل مدیوم داستان به خود می گیرد تقریبا، نیم ساعت مانده به پایان اجرا تمام شده است و دیگر چیزی برای گفتن ندارد و کاراکتر سرگردان است و گاهی فقط حرفی و آوایی از او می شنویم و همین. این نقش خیلی وقت است کارش تمام شده و حالا بلاتکلیف است.

362334_939

منولوگ زن کوهنورد، مبهم تر، و حضورش هم بیهوده طولانی تر شده است. حضورش خیلی جاها در سکوت می گذرد چرا که باید صبر کند تا نوبت تک گویی او برسد. روایت او هم کوتاه است در اصل این متن و پرداختش،اما اینجا طویل می شود. چرا که از لحاظ زمانی و اجرایی انتخاب این بوده که هر سه تا پایان باشند. چیزی که متن به اجرا تحمیل کرده. این منولوگ و روایتی که مطرح می شود، قابلیت های دراماتیزه شدن بیشتری دارد به نسبت منولوگ همسر خلبان. لااقل نقاط عطفی دارد برای ایجاد گره یا باز گشایی اش و کشش و تعلیق. که اینجا بی کاربرد رها شده است یا لااقل آنقدر در میان دو منولوگ دیگر گم و بلااستفاده می شود که از دست می رود. ارتباط کمتری هم با آن برقرار می شود بخصوص در دو سوم ایتدایی نمایش.

File_8831_161422

منولوگ دختری که زن صیغه ای یک فوتبالیست معروف پرسپولیس شده. و روایتش از بچه گی اش شروع می شود و علاقمندی اش به فوتبالیست ها و یک فوتبالیست مشخص و شرح آشنایی اش با او. و بعد هم قتل همسر فوتبالیست که در این منولوگ، این ادعا در آن پر رنگ است که به خاطر فوتبالیست آن را گردن گرفته و کار او نبوده و همان سرانجامی که همه خوانده ایم. اما هیچ فراتر نمی رود. تحلیلی در کار نیست. همه جانبه نگری ندارد، چرا؟ چون به هرحال فقط یک منولوگ است، و منولوگ یعنی تک صدایی!!! و اینجا این تک صدایی هویداتر. گرچه بازیگری عالی ستاره اسکندری سعی در برون رفت از این تک صدایی دارد. اما به هرحال احساس برانگیزی متن و نگاه یک سویه ی او به ماجرا، قدرتش بیشتر از تلاش های یک بازیگر و کارگردانش است. اما فارغ از مقایسه ی مدام ماجرای او با ماجرای معروف ناصر محمد خانی، که البته این فارغ شدن بسیار مشکل است چرا که به هرحال متن دارد آن واقعه را بازگویی می کند – و البته فقط از دید کاراکتر زنی که متهم است به قتل- باید گفت باز هم متن ناکامل است.چرا؟ چون هم نمی خواهد در ظاهر فقط خلاصه بشود در یک ماجرای مشخص، – که البته این نخواستن را من خوش بینانه می گویم، و شاید می خواسته اما نتوانسته و فقط اسم ها را عوض کرده، و باز در همان محدوده و چهارچوب مانده چیزی فراتر از شنیده ها و خوانده ها بیان نمی کند. تازه خیلی از خوانده ها را هم کناری گذاشته.

به نظر من، جدا از کارگردانی مشکل سه منولوگ مجزایی که قدرت تماتیک در هم تنیدن را در ذات خود ندارند ، و لذا خسته نباشیدی که باید گفت برای استفاده از عناصر تئاتریکال برای ایجاد این پیوند، افکت و موسیقی خوب، و همینطور بازی های با حس و تکنیک ، باید گفت که نمایش گاه خسته کننده می شود. البته ممکن است اجرای قاب صحنه ای به روند و رویکرد ارتباط گیری مخاطب در این تالار آسیب رسانده باشد و همینطور دور بودن من از صحنه که نمی توانستم و یا به سختی می توانستم که ممیک بازیگران را ببینم و بیشتر یکنواختی و تخت بودن کار از این فاصله برایم مشهود می شد.

البته باید اشاره کنم که متن، گاه بهره ور از تصویرسازی های خوب، و خوب تعریف کردن ماجراهای مجزا هست و حاوی خلاقیت های فکر شده ای برای قطع و وصل آن ها توسط یکدیگر می باشد، که البته همانطور که گفتم این نوع چفت و بست ها، بیشتر در رویکرد بیرونی متن اتفاق می افتد و نه در لایه های زیرین برای به هم آمدن و به هم پیوستن سه منولوگ و ایجاد یک تصویر نهایی و بازتابش به مخاطب.

منولوگ همسر خلبان که به راحتی قابل حذف شدن از این اجراست، در اجرایی جداگانه هم نیاز به پرداخت بسیار بیشتری دارد به نسبت آن دو. مثلا و به عنوان یک پیشنهاد با نگاه ویژه و مشخص تر به دیالوگی که مضمونش این بود که اگر به آن هتل خودش را نمی زد، چه اتفاقی در مسیر جنگ پیش می آمد. گرچه رویکرد فعلی این منولوگ، و آنچه می خواهد بازنماید، و در جاهای اندکی از تک جمله های کوتاه و واکنش های مخالف خوان نمای همسر قابل دریافت است، در این پرداخت دارای وزنه ای نیست که تمام طول آن خاطره گویی را توجیه و قابل قبول کند.
منولوگ زن صیغه ای فوتبالیست، می تواند به تنهایی به درام بینجامد منتهی با پرداخت دقیق تر و موشکافانه تر.که البته با توجه به وجوه مختلف واقعه ی اصلی، به نظرم به کار یک منولوگ کمتر می اید، مگر اینکه به این پیشنهاد توجه بشود: سه منولوگ، از سه شخصیت دخیل در ماجرا. یعنی فوتبالیست، همسرش، و زن صیغه شده. یا در ورژن تئاتر مستند با حضورها و کاربردهای خاصش که امکانات پرداخت بیشتر و بهتری فراهم می کند.

بنابراین، هر سه منولوگ قابل پرداخت جداگانه هستند و اجرا و متن هایی جداگانه. در متن و اجرای فعلی بیشتر رویکرد های عاطفی و احساسی مخاطب درگیر می شود. جایی و نکته ای برای تامل و تفکر و تحلیل نمی گذارد مگر پرسش هایی که از این رو به ذهن می آیند که در متن به آنها پرداخته نشده اند و به عنوان نقصان مطرح می شوند.
اما نکته ای در خصوص انتخاب آشپزخانه. یک بار در ذهنتان روایت زن کوهنورد را به خاطر بیاورید و مرور کنید. مدام در حال صعود و کوهنوردی ست یا ورزش و آماده سازی برای صعود به کوه و حرفی هم از کار در بیمارستان . کدام آشپزخانه؟ چه آشپزخانه ای که مثلا حتی بگوییم به عنوان یک سرنوشت محتوم در مظلومیتی زنانه تصور شده مثلا؟!! که بگذریم از این نکته که این امر توافق شده ای میان خانم ها هم نیست که آشپزخانه را اجباری تحمیل شده بر خود قلمداد کنند بلکه حتی برخی عنوان می کنند آن را هم دوست دارند و…و اصلا مگر این متن درباره ی استبداد مردانه و مردسالاری و این حرفهاست؟ و حضور اجباری زن در خانه و ….
آشپزخانه ی زن زندانی از کجا آمده؟آشپزخانه ی زندان است؟!!!
راستش به نظر من، کارگردان گشته دنبال تمهیدی اجرایی برای مشغول کردن این سه کاراکتر – اگر در متن نبوده- که در عین حال باز به شکلی بیرونی این سه منولوگ غیر مرتبط را پیوند بدهد. و گرنه تصور کنید این سه زن با این سه منولوگ اگر در آشپزخانه نبودند چه کار می خواستند بکنند در صحنه؟ وقتی نوبت ادامه دادن روایتشان نیست مشغول اشپزی هستند که البته کارگردان در اجرا سعی کرده از این فضا گاهی استفاده کند، جا به جا شدن آن ها در این آشپزخانه ها هم کمکی به مرتبط کردن عمقی و درونی این سه نمی کند.
قابل ذکر است که یک بار دیدن این اجرا و آن هم در این تالار و با این فاصله، مسلما فرصت سنجیده و مناسبی برای نوشتن دقیق به دست نمی دهد و همینطور منصفانه تر.

22869_901

در پایان از دوستان خوبم فرزاد صدری و محسن خباز، که همراهی و لطفشان دیدن این نمایش را میسر کرد،تشکر می کنم.

***

سه زن در “هم هوایی” داستان زندگی خود را روایت می کنند.

زنی، که پس از سال ها زندگی مخفیانه با فوتبالیستی معروف، گفته شده که همسر او را به ضرب چاقو می کشد و به اعدام محکوم می شود. زنی که بعد از ۱۰ سال کوهنوردی حرفه ای در راه برگشت از قله (گاشربروم۲) سقوط کرده و می میرد و زنی که همسر یک شهید است، از سال های جنگ و شهادت همسرش، که از جسورترین خلبانان جنگ بوده، می گوید. همه این زنان در زمان ها و مکان هایی از زندگی شان با یکدیگر تلاقی می کنند.

نویسنده:  مهین صدری / کارگردان:  افسانه ماهیان /بازیگران:  ستاره اسکندری، الهام کردا، سارا بهرامی

گروه کارگردانی: هومن خدادوست، محمدرضا انتظامی، پریسا گودرزی

طراح صحنه ولباس: منوچهر شجاع

طراح پوستر وبروشور: امیر اسمی

دستیاران طراح صحنه: هادی بادپا، سعید زارع

موسیقی و طراحی صدا و افکت: محمدرضا جدیدی

عکاس: رضا قاضیانی

مدیرتولید: محمدرضا حسین زاده

تهیه کننده :محسن خیاز

گروه اجرایی موسسه فرهنگی هنری شهر آفتاب:مهدی بستانیان،علیرضا عمادی،مجتبی خباز،حمید رضا شریفی،حامد مصلحی

۹ تا ۱۳ خرداد ۹۳

شیراز – تالار احسان

 

1 دیدگاه برای “نگاهی گذرا به نمایش هم هوایی اجرا شده در تالار احسان/مدیوم نمایشنامه با قصه و داستان متفاوت است/ هر سه منولوگ قابل پرداخت جداگانه هستند، اجرا و متن هایی جداگانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.