تو بی‌گناهی عباس! / حاشیه‌ای بر زشت‌ترین قاب سال

خبر پارسی – رسول بهروش – تصویری که از عباس جدیدی بر بالین منصورخان پورحیدری منتشر شده، چنان بیزارکننده است که حتی حرف زدن در موردش هم مو به تن آدمی سیخ می‌کند. یک جسم بی‌جان آخرین لحظات عمر خاکی‌اش را می‌گذراند و یک نفر، بر بستر او فاتحانه به قاب دوربین زل زده است. روزگاری از این می‌نالیدیم که یک ناشناس، یک عامی و یک رهگذر معمولی تصاویر مرتضی پاشایی را هنگام تسلیم جانش ضبط کرده و به انتشار رسانده، اما شاهکار امروز را یک چهره سرشناس رقم زده؛ یکی که به جای پشت دوربین، مفتخرانه جلوی آن ایستاده و یکی که به جای شهروند گمنام، نماینده آن شهروند در شورای شهر است! چشم‌مان روشن؛ آیا کسی هست که سرعت سقوط اخلاقی این جامعه را محاسبه کند؟

به برکت عضویت در شورا، عباس جدیدی در این سال‌ها بیشتر از روزگار قهرمانی‌اش در کانون توجه بوده است. از حق هم نگذریم، استاد مضایقه نکرده و انواع و اقسام شیرین‌کاری‌ها را انجام داده تا هر روز به یک بهانه جدید «تیتر» شود؛ یک روز در موردش گفتند راننده‌اش را کتک زده و یک روز درگیر ماجرای آن مراجع خاصش(!) در مقابل ساختمان شورا شد. یک روز به خاطر انتشار کتاب پر حاشیه‌اش راجع‌به نماز سر زبان‌ها افتاد و یک روز دیگر هم به خاطر جملات عجیب و غریبش در جلسات علنی سوژه شد. این آخری اما، حکایتی تاریخی و فراموش‌نشدنی از کار درآمد؛ او برای «قاب» کردن خودش، حرمت لحظه‌های احتضار یک انسان نجیب را هم نگه نداشت و خصوصی‌ترین حریم مرد مردم را لگدمال کرد. بعد از اوجگیری انتقادها به انتشار این عکس، جدیدی گفته: «من وصله تن پورحیدری هستم، من خود پورحیدری هستم.» و البته که زهر این جملات از تلخی آن عکس کذایی هم بیشتر است. منصورخان مردی بود که هرگز شهرت فوتبالی‌اش را برای کسب منفعت در حوزه‌ای دیگر نفروخت و همیشه کمتر از حد واقعی خودش زندگی کرد، درست بر عکس عباس‌آقا که از آن چهارتا مدال فلزی پلی ساخت به سمت سرزمین‌های دور دست! حالا که شانه به شانه عزراییل عکست را گرفته‌ای، حالا دیگر پیرمرد را رها کن و بیشتر از این عذابش نده سلطان!

آیا می‌دانید عباس جدیدی با رای چند نفر، نماینده شورای شهر تهران شده است؟ فقط ۱۱۷هزار نفر! یعنی برای تهران ۱۲میلیونی، جمعیتی به اندازه سکوهای لخت ورزشگاه آزادی تصمیم گرفته‌اند. وقتی مردم قهر می‌کنند، در خانه می‌نشینند و فکر می‌کنند اینطوری قرار است «معجزه» رخ بدهد، حاصلش کامروایی امثال جدیدی‌ها و رضازاده‌هاست. یک دهه پیش همین قهر و دلسردی به حکمرانی یکی مثل محمود احمدی‌نژاد منجر شد که طی ۸سال آن همه هزینه به این مملکت تحمیل کرد. همه غرولندها محترم؛ اصلا شاید تا ابد در هیچ‌کدام از انتخابات‌ها هیچ گزینه‌ای وجود نداشته باشد که شش دانگ نظر ما را تامین کند، اما اگر خودمان برگه رای‌مان را سیاه کنیم، دست‌کم می‌توانیم کسانی را به عنوان «نماینده» بر مسند قدرت بنشانیم که حداقل آداب برخورد با میت را بدانند و با مرده‌ها عکس یادگاری نیندازند. به خدا در این برهوت، همین هم دستاورد کمی نیست!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.