بغض طارمی، چشمان خیس خوردبین محرمی و هدایتی/ سورپرایز بعدی طارمی چیست؟

خبر پارسی – اقدسیه، خیابان نیلوفر، حسین هدایتی میزبان جمعی کوچک است تا به وعده‌اش عمل کند. ابتدا قرار بود تعدادی از پیشکسوتان و بازیکنان فعلی پرسپولیس و اصحاب رسانه هم حضور داشته باشند اما اصرارهای محرمی مانع از این امر شد.

به گزارش وب سایت نود و به نقل از خبرورزشی، مهدی طارمی که خودروی اهدایی سازمان لیگ را به محرمی بخشیده بود، به همراه وکیلش صمد ابراهیمی با دعوت هدایتی به منزل وی رفت تا مالک استیل‌آذین نیز به وعده‌اش عمل کند. او قول داده بود در قبال این رفتار پهلوانانه و سخاوتمندانه طارمی یک دستگاه خودرو مزدا ۳ به وی تحویل بدهد.
قرار بود خیلی‌ها دعوت شوند تا بزرگواری طارمی بیشتر دیده شود اما محرمی مانع شد و برای این ممانعت دلیل داشت. مجتبی به هدایتی گفته بود: «می‌خواهم آخرین تلاشم را به کار ببندم تا این جوان را از اهدای خودرو به خودم منصرف کنم و اگر مهمانان باشند، در آن فضا نمی‌توان این درخواست را از طارمی داشت.» محمود خوردبین وقتی ماجرا را فهمید، خودش را به منزل هدایتی رساند. احمدزاده مجری تلویزیون هم به همراه محمد جمعه‌ای آنجا بود. هدایتی با تمجید از رفتار طارمی گفت: «وقتی این خبر را شنیدم، بال درآوردم. در این اوضاع و احوال فوتبال‌مان جوانی که خودش ماشین ندارد، چنین بخشندگی بزرگی انجام می‌دهد، ستودنی است و من امشب هر هدیه‌ای به تو بدهم، قابل قیاس با کار تو نیست. تو در عین اینکه خودت ماشین نداری، این بخشش بزرگ را انجام دادی و من دستت را می‌بوسم.» بعد هم محمود خوردبین شروع به حرف زدن کرد و گفت: «روز اولی که مهدی را دیدم، مهرش به دلم نشست. واقعاً دوست‌داشتنی است و امروز بزرگی خود را نشان داد.» حالا نوبت به مجتبی محرمی رسیده که حرف بزند. او هم گفت: «داداش مهدی من خودم آخر رفیق‌بازی هستم. اصلاً خراب رفیقم اما الان با ۳ تا هت‌تریک ۹ بر صفر از تو عقب هستم!
وقتی مصاحبه‌ات را خواندم، لذت بردم. نه به خاطر اینکه قرار بود ماشینت را به من بدهی. به خاطر این معرفتی که دیگر در فیلم‌های کیمیایی هم نمی‌بینیم. الان یک خواهش از تو دارم؛ من امروز هدیه‌ات را رسماً از تو تحویل گرفتم و فردا (یک‌شنبه) هم همه می‌فهمند که تو به قولت عمل کردی، خواهش می‌کنم یکی از این دو کار را انجام بده؛ یا اجازه بده ماشین را بفروشم و پولش را به تو بدهم و این جوری کسی هم نمی‌فهمد که ماشین به خودت برگشته یا این هدیه را از طرف من به پدرت بده که چنین فرزندی را تربیت کرده است.» در تمام این لحظات مهدی طارمی سرش را پایین انداخته بود و حرف نمی‌زد. بعد از اتمام صحبت‌های محرمی، جوان بوشهری سرش را بالا آورد و با بغض گفت: «آقا مجتبی، چرا فکر می‌کنی من تحت تأثیر جو این کار را کردم؟ چرا نمی‌خواهی هدیه‌ام را قبول کنی؟ می‌دانم لیاقت شما بالاتر از این حرف‌هاست اما همین الان ماشینی که حاج‌حسین می‌خواهد به من بدهد را حاضرم به خودت ببخشم. این ماشین حق شماست!» بغض امان نداد که طارمی بیشتر حرف بزند و بغضش در شب بارانی پایتخت ترکید. چشمان حضار هم خیس شد. محرمی، خوردبین، احمدزاده، جمعه‌ای، ابراهیمی و هدایتی میزبان که همگی اشک روی گونه‌هایشان جاری شد. خوردبین سرپرست پرسپولیس مهدی را بغل کرد و با تحکم به محرمی گفت: «مجتبی حق نداری دل پسر من را بشکنی!» همین که صدای خوردبین بلند شد، مجتبی محرمی مثل یک شاگرد حرف گوش کن سرش را پایین انداخت، اطاعت کرد و آرام گفت: «چشم محمودخان! هر چه شما بگویید …»
این جملات همه را به رختکن دهه ۶۰ پرسپولیس برد. آن روزهایی که حرف بزرگ‌تر خریدار داشت و شر و شورهایی مثل مجتبی محرمی هم فقط اطاعت می‌کردند، نه مثل امروز که جوانان از محمود خوردبین توقع دارند اول به آنها سلام کند! محرمی پس از این فعل و انفعال سوئیچ و مدارک ماشین را تحویل گرفت. هدایتی هم ماشین مهدی در پارکینگ را نشانش داد؛ یک مزدا ۳٫ اما انگار اتفاقات جالب‌تری در راه بود! ابراهیمی وکیل طارمی به هدایتی گفت: «می‌خواهم حرفی بزنم و امیدوارم حمل بر بی‌ادبی نباشد. من دیروز خدمت شما تماس گرفتم اما نتوانستم صحبت کنم. می‌خواستم بگویم حالا که دارید لطف می‌کنید، اگر امکان دارد به جای ماشین پولش را به مهدی بدهید …»
وکیل طارمی دلایلش را به هدایتی گفت که این بخش، نوشتنی نیست! اما کاش می‌شد یا اجازه داشتیم بنویسیم از گل دومی که زیباتر از آن گلی بود که مهدی با تقدیم ماشین به محرمی به دروازه دل‌ها زد. فقط همین قدر بدانید که دومی هم برای انجام یک کار خیر بزرگ بود و بدین خاطر هدایتی ۱۰ میلیون تومان هم بیشتر به طارمی داد تا جوان سر به زیر و با معرفت فوتبال ایران را در تصمیمی که دارد، همراهی کرده باشد. شب زیبای اقدسیه با عکس یادگاری کنار ماشین قرمز محرمی برای حضار به پایان رسید. مهدی طارمی و وکیلش رفتند تا تصمیم جدید او را عملی کنند. نه! قصه ما به سر نرسید… قصه جوانمردی طارمی که اجازه نوشتن آن را نداریم و شما باید به بزرگواری خود، ما را ببخشید.
ختم همه مردان عالم به خیر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.