امین جعفری در محکمه زلیخا

خبر پارسی – عبدالصمد ابراهیمی – کار سختی نیست اینکه میزی و صندلی و پرونده ای بگذاری در یک اتاقی که چراغ آویزان سقفش کمی هم وول بخورد و نور لرزانش بریزد روی تک تک کلماتی که داری در قالب سین و جیم می گویی و می شنوی. بحث محاکمه صداقت است. طناب داری برای شایسته سالاری. حکایت یک مثلا دانای کل است که تمام قد به خود لباس وجاهت خودپنداشته پوشانده و نیستند تا بشنوند کودکی نشسته بر شاخه درخت لختی پادشاه را فریاد می زند.
خوب بودن انگار جرم کمی نیست اگر بساط محکمه ات را زلیخای ترنج به دست برپا کرده باشد.
امروز که امین جعفری نازنین را از “کتابخانه” می رانیم تا برود و کتابش را در خانه اش بخواند احتمالا نیش زننده ها بر سر در خانه آواز می خوانند.”می‌گن رطیل که می‌زنه، می‌ره سر درِ خونه می‌شینه، وقتی جسدِ باد کرده‌ی شکارشو میبرن شروع می‌کنه آواز خوندن. نه که این‌بابا رطیل باشه؛ نه. منظورم این یه تیکه نیش زدنه نیست. اون یه تیکه‌ آواز خوندنشه.
کیمیایی، مسعود، جسدهای شیشه‌ای (تهران: اختران، ۱۳۸۷)، ص ۲۶۹”

پ.ن:یاعلی گفتند و عشق اتمام یافت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.