یادداشتی به قلم حمید رضا صدر:راحت شدی همایون خان، راحت شدی …

دکتر حمیدرضا صدر پژوهشگر و مورخ فوتبال ایران که در حال حاضر در ایالت بوستون آمریکا به سر می‌برد، در پی درگذشت همایون بهزادی، یادداشتی برای «سرطلایی فوتبال ایران» در خبر آنلاین منتشر کرد.

 صدر نوشت: می‌توانم مو به موی بعد از ظهری که کفش‌هایش را آویخت تعریف کنم. آن دوشنبه پاییزی را. ساعت پنج ۲۶ آبان ۱۳۵۴ در امجدیه را. روزی که پرسپولیس برابر نفتیانیک باکو که کاپیتانش بانیشفسکی بود ۲-۱ شکست خورد و تک‌گل پرسپولیس را محمد زادمهر زد. او آن روز به پایان ۲۴ سال تلاش بی‌وقفه‌اش در میدان رسیده بود. با ۱۹ گل ملی … آن روز قرآنی برابرش گرفتند تا بوسه‌ای بر آن زند، دسته‌گلی به دستش دادند و قول چهل هزار تومان پاداش دادند. آن روز ممد بوقی و روبه‌روی جایگاهی‌ها برایش سنگ تمام گذاشتند. آن روز آرزو کرد پسر یازده ساله‌اش شاهین، روزی روزگاری خاطره‌اش را در میدان زنده کند. آن روز برای ما پایان یک عصر به شمار می‌رفت. پایان یک دوران.

همایون بهزادی برای ما بچه‌های ده دوازده ساله نیمه دهه ۱۳۴۰ آن بالای بالا قرار داشت. مهاجم رعنا، شاداب و خوش‌سیمایی که به نظر می‌رسید هرگز پیر نخواهد شد. پیش از آنکه امجدیه‌نشین شویم، نام او و حمید شیرزادگان را با صدای عطا بهمنش از رادیو می‌شنیدیم و به تصاویرشان در روزنامه‌ها و مجله‌ها خیره می‌شدیم. خیره می‌شدیم و تلاش می‌کردیم حرکات و ضربه‌هایشان را در ذهنمان تصور کنیم. او اولین ستاره فوتبالی ایران با تعابیر جدید در دورانی بود که تلویزیون تدریجا خانه ایرانی‌ها را فتح می‌کرد و تعداد روزنامه و مجله‌ها بیشتر می‌شدند و بیشتر. عنوان «سرطلایی» را به او سنجاق کردند و به‌سان ستاره‌های سینما از او عکس گرفتند. همه اینها بهزادی را با همه رخدادهای فوتبالی عصر خود چه در میدان و چه بیرون آن گره زد. او هم بالا رفت و هم پایین. هم خندید و هم اشک ریخت. هم برنده شد و هم بازنده … نادیده گرفتنش در فوتبال پس از انقلاب زخمی بر او زد درمان‌نشدنی. نیشی بر او زد بی‌مرهم. سال‌ها سپری شدند و او با صدایی که از فرط گرفتگی سینه و درد ریه هر سال خفه‌تر می‌شد، حرف زد، گله کرد و شکوه. تمام‌نشدنی.

همایون خان در یک شب برفی در خرم‌آباد زاده شد، در ۱۵ دی ۱۳۲۰٫ پدرش ارتشی بود و وقتی یک بار سرحال بود و پاسخ پرسش‌هایم را با حوصله می‌داد گفت از کولی‌ها کولی‌تر زندگی کرده‌اند، از روستایی به روستای دیگر و از شهری به شهر دیگر. اینکه سرهنگ فرزانگان پسرخاله‌اش مدافع چپ تیم ملی بوده و امیرمسعود برومند پسر دایی‌اش کاپیتان. اینکه اگر برومند نبود احتمالا والیبالیست می‌شد یا در قلمرو دو میدانی باقی می‌ماند. می‌گفت نزدیکانش نهیب می‌زدند «همایون قلبت ضعیف است و برای فوتبال مناسب نیستی».

ولی فوتبال در قلبش جاری شد و او جلو رفت و جلو. اولین مربی‌اش فخری بود و بعد ابتهاج که ضربه زدن را یادش داد. سپس به عباس اکرامی رسید که او را در یکی از تیم‌های خردسال شاهین جای داد و اولین بار در آبان ۱۳۳۸ برابر کیان در ترکیب اصلی تیم جوان‌شده شاهین به میدان فرستاد. او را از پستی به پست دیگر جابه‌جا کردند. پیراهن ها‌ را از شماره ۲ تا شماره ۱۱ بر تن کرد. هم مدافع راست بود و هم در خط میانی بازی کرد. سال ۱۳۳۹ در مسابقات قهرمانی کشوری در ساری در تیم قزوین به رهبری سروان اسداللهی هم درخشید. با شیرزادگان و اکبر دبیر سیاقی و همان سال برای نخستین بار با پیراهن سپید شاهین نخستین بار برابر تاج به میدان رفت. پشت سر جلالی‌پور، شیرزادگان و پرویز دهداری.

تدریجا به شماره ۱۰ – شماره‌ای که او را با آن به یاد سپردیم – نزدیک شد و با قد ۱۷۶ متری‌اش در نوک حمله ایستاد. او و حمید شیرزادگان زوج طلایی را شکل دادند که بعدها هم نمونه‌ای در فوتبال ایران پیدا نکرد. گل سوم او به تاج در پیروزی ۴-۳ در فروردین ۱۳۴۱ نمایش تمام‌عیاری از ترکیب طلایی شیرزادگان – دهداری – بهزادی به‌شمار می‌رفت. دهداری در دقیقه ۲۰ پا به توپ شد و پس از یک دریبل، توپ را به شیرزادگان داد. شیرزادگان توپ را برای بهزادی فرستاد و او با پای چپ دروازه منوچهر طیورچی را گشود. او هفته بعد در پیروزی ۳-۲ برابر شعاع در شرایطی که شاهین با دو گل عقب افتاده بود، دو گل زد. برابر تیم آمریکایی ال‌استار هم یکی از چهار گل شاهین را زد.

بازی همایون خان را در بهار ۱۳۴۲ برای اولین بار از نزدیک دیدم. زمانی که فورتنا دوسلدورف در امجدیه برابر منتخب تهران به میدان رفت. ژرمن ها ۴-۲ پیروز شدند ولی نمایش او دیدنی بود. گل اول شاهین را پرویز دهداری با دریافت توپی که از ضربه سر بهزادی در میان آلمانی‌های قلدر به او رسانده بود، زد. همایون خان ۱۳ دقیقه بعد از میان چندین بازیکن وول‌خورده در محوطه جریمه گل دوم تیمش را به ثمر رساند.

اولین راهیابی تیم ملی فوتبال ایران به المپیک ۱۹۶۴ توکیو بدون درخشش او و شیرزداگان میسر نمی‌شد. او در دیدارهای مقدماتی دروازه هند در کلکته طی پیروزی ۳-۱ دو گل زد که گل تساوی‌بخش او روند بازی را تغییر داد. او در تهران طی پیروزی ۳-۰ پیروز هم یکی از گل‌ها را به ثمر رساند. ولی همین اولین جنجال پر سر و صدای بزرگ فوتبال ایران در راه بود و او یکی از نقش‌آفرینانش به شمار می‌رفت: شش بازیکن باشگاه شاهین که از همراهی با تیم ملی در سفری به شوروی سر باز زده بودند با محرومیت یک‌ساله روبه‌رو شدند و راهی المپیک نشدند. او کنار حمید جاسمیان، مهراب شاهرخی، حمید برمکی، بیوک وطنخواه و حمید شیرزادگان نفر هفتم به شمار می‌رفت.

سال ۱۳۴۷ فرا رسید و او مرد کلیدی دیدار نهایی جام آسیا شد. با قهرمانی برابر اسرائیل در نبرد نهایی. جایی که با زانویی عمل‌شده و دردناک به میدان رفت و در حالی که تیم با یک گل عقب بود ضربه تساوی‌بخش را کنار فریبرز اسماعیلی به ثمر رساند تا پرویز قلیچ‌خانی گل دوم را بزند و تاریخ ورزش ایران ورق بخورد. آنچه فصل نهایی زندگی ملی‌اش – به‌رغم آنکه فقط ۲۷ سال داشت – هم به شمار می‌رفت. رایکوف سکان تیم ملی را در دست می‌گرفت و او را انتخاب نمی‌کرد و پس از آن حسین کلانی، صفر ایرانپاک و غلامحسین مظلومی مردان اصلی نوک حمله می‌شدند.

ولی پایان روزگار شاهین برای او به آغاز فصل درخشان دیگری رسید. او پس از انحلال شاهین ابتدا با پیراهن پیکان و سپس پرسپولیس نقش مهاجم کارکشته آلن راجرز را بر عهده گرفت. سه گلی که همایون بهزادی در آستانه ۳۲ سالگی‌اش به تاج / استقلال در شهریور ۱۳۵۲ در دیدار معروف شش تایی زد، تاریخی به شمار می‌رفت. گل اولش را در دقیقه ۵۰ زمانی که پرسپولیس دو گل به ثمر رسانده بود، زد که احتمالا بهترین گل بازی به شمار می‌رفت. توپ بعد از چند پاسکاری پی در پی بین پرسپولیسی‌ها به اسماعیل حاج رحیمی‌پور رسید و او توپ را سانتر کرد و کاپیتان بهزادی آنجا بود، روی خط محوطه جریمه تا با شلیکی سرضرب توپ را سمت راست دروازه منصور رشیدی جای دهد. او در دقایق پایانی دو گل دیگر به سنگربان بزرگ آبی‌پوش‌ها زد، به ناصر حجازی. آنچه آخرین پرده بزرگ زندگی ورزشی‌اش به شمار می‌رفت.

کمی بعدتر در اردیبهشت ۱۳۵۳ با برکناری راجرز روی نیمکت رهبری تیم هم نشست و ترکیب بازیکن / مربی را پیدا کرد و یک سال بعد کناره‌گیری کرد و عنوان سرپرست پرسپولیس را کنار رضا وطنخواه به عنوان مربی گرفت. آنچه که تناسبی با تصویری که از او در ذهن داشتیم نداشت.

دلتنگی‌های همایون خان در سال‌های پس از انقلاب آنقدر عمیق بودند که او را از خاطره‌های ورزشی‌اش – و همین طور خاطره‌های همه ما – دور کردند و دورتر. او هرگز درباره پروازهای چندمتری‌اش در هوا حرف نزد، هیچ وقت تعداد گل‌هایش را نشمرد، جزئیات قهرمانی‌اش در آسیا را توصیف نکرد و سه گلش برابر تاج / استقلال را به رخ نکشید. دیدار با او طی همه این سال‌ها با درد دل آغاز می‌شد و با درد دل هم به پایان می‌رسید. به نظر می‌رسید همه چیز برایش بدل شده به سقوط از یک پرتگاه با حرکت آهسته …

حالا در این بعدازظهر زمستانی نکبتی از پشت این پنجره کوچک که برف آن سویش را در هوایی ۱۰ درجه زیر صفر سپید کرده نگاهی به بیرون می‌اندازم و زمزمه می‌کنم «راحت شدی همایون خان، راحت شدی … ممنون برای همه خاطره‌های شیرین. وداع طولانی‌ات سرانجام تمام شد، تمام».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.