عشق،عاشق،معشوق / زبان غیر دینی و معنای قدسی در شعر حافظ

*رضا فیض

خبر پارسی – حافظ را در ایران اسلامی و در سرتاسر سرزمین های فارسی زبان،شاعر عشق می دانند و با وجود اشارات کلامش بر ظرایف و لطایف دنیوی که از خلال آن چهره به شدت انسانی و سرشت حساس شاعری او هویداست،وی را از عارفان بزرگ مسلمان به شمار می آورند.

نخست باید معنای عشق را در نزد حافظ شرح دهیم و سپس رابطه «عشق»،«عاشق» و «معشوقِ» عنوان مقاله برقرار سازیم.این امر در روشن شدن نحوه استفاده حافظ از زبان و تعریف نوع برخوردی که باید با شعر او داشته باشیم و آن را درک کنیم،می تواند مفید باشد.

برای عارفی همچون حافظ،عشق جنبه ای روحانی و مقدس دارد و نمی توان با مفهوم مادی از این کلمه منظور او را دریافت.عشق در حوزه ای عمل می کند که در آن حتی عمل مادی و جسمانی خود به خود به صورت عملی روحانی و مقدس در می آید.از این رو ،برای یک عارف،حتی زتدگی عادی روزمره،جنبه ای روحانی دارد.با این مفهوم از کلمه عشق است که حافظ لب به ستایش از آن می گشاید:

از صدای نفس عشق ندیدم خوش تر               یادگاری که در این گنبد دوار بماند

اما این نوای خوش بدون محنت و رنج،محنت و رنجی که ناشی از دور ماندن انسان از اصل و خاستگاه قدسی خویش است،شنیده نمی گردد.همین مضمون را با بیانی دل انگیز شاعر صوفی ایرانی،مولانا جلاالدین رومی (۶۷۲ – ۶۰۴ ه ) در اثر سترگ خود به نام مثنوی آورده است.

بدین سان،تمامی غزلیات حافظ سروده های عشق است؛از نظر حافظ شعر صرفا وسیله ای برای پرده گشایی جمال عشق و تجلیل از آن است.او خود از تاثیر عشق بر سخن خود با خبر است،چه که می گوید:

مرا تا عشق تعلیم سخن کرد              حدیثم نکته هر محفلی بود

منزلت عشق در این حرکت عاشق به سوی معشوق کجاست؟اولین قدم در این رهگذر بی شک اراده و اشتیاق عاشق است.اما در حقیقت معشوق مبداء و پدید آورنده عشق است یا تجلی جمال معشوق است که شور و سودای عاشق به وجود می آید و عاشق،زیبایی و کمال و را که تمنا کرده است در معشوق جلوه گر می بیند.

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد              عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

در زبان عرفان و تصوف نیاز سرکش عاشق برای یکی شده با معشوق،«سلوک» خوانده می شود که می توان ان را به سیر و سفر روحانی تعبیر کرد.دایره عشق با معشوق آغاز می شود و با او هم به پایان می رسد.کسی که قدم در راه یکی شدن با معشوق می گذارد،اگرچه در دنیای مادی به سر می برد،اما در عالمی روحانی ماوی دارد و هر چند او جهان را به مثابه بازتابی از زیبایی معشوق می بیند،اما به این دلیل بدان تعلق خاطری ندارد:

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود             رخ تو در نظر من چنین خوش آراست

برخلاف آنچه از اشارات مادی و حتی اخلاق در زبان حافظ،استنباط می شود،او عارف بزرگی است که به زبان شعر سخن می گوید و نه شاعری که الفاظ و تعبیرات عارفانه و صوفیانه به کار می برد.برخورد وی با شعر از دیدگاهی روحانی و مقدس است.اگر از شراب،خرابات،ساقی،معشوق،مطرب،طره مو و گیسو و روی زیبای یار سخن می گوید،علی الظاهر این ها تصاویری مادی اند،اما بسنده کردن به معنای سطحی و ظاهری انها کلا به درکی نادرست از فضای معنوی و اخلاق حاکم بر جامعه ای می انجامد که حافظ در آن می زیست و شعر می سرود.

حافظ یعنی کسی که قرآن را از حفظ داشت،همچنین به عنوان «لسان الغیب» و «ترجمان الاسرار» شهرت دارد.از این روست که خواننده باید در جستجوی معنایی فراتر از معتای ظاهری الفاظ و عبارات در شعرش باشد.واضح است که زبان او زبانی نمادین و رمزی است که در قالب ادبی مرسوم زمانه اش ریخته شده و تا امروز نیز حلاوت و اعتبار دارد.این واقعیت که صوفیان شعر او را در محفل و جمع خود مانند دعا زمزمه می کنند،دلیل آن است که ایشان حافظ را به مقام استادی در طریقت پذیرفته اند.

شعر حافظ جهانی است،چرا که وی شعرش با حقایق جاودانی سروکار دارد.از نظر حافظ،نور حقیقت بی هیچ حجاب و رداع زمینی درخشان و ساطع است و در پرتو همین روشنایی ناب آسمان است که حافظ حقیقت و مجاز را از یکدیگر تمیز می دهد و با گونه ای بسیار واقع گرا و شگفت انگیز تسامح و رواداری را تو صیه می کند.

*سفیر اسبق ایران در یونسکو و مدیر اسبق «مرکز ایرانی مطالعه فرهنگ ها» – از ایشان تعدادی مقاله و تحقیق در زمینه های فلسفی و عرفانی تالیف شده است.

منبع : مجله پیام یونسکو – شهریور ۱۳۶۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.