صندلی های جا به جا

پیمان بهادری: نسل ما هم مانند تمام نسل ها با پیروزی قهرمانانش ازجا جهیده، فریاد کشیده، اشک شوق ریخته و با شکست آنها  بغض کرده و زانوی غم بغل گرفته است. تمام ملت ها، حتی قوم ها و قبیله ها اسطوره و قهرمان دارند. ایرانی ها اگر شاهنامه و رستم دارند ارمنی ها دلاوران ساسون و ساسنار دارند، آمریکایی ها اگر مارتین لوتر کینگ دارند، آفریقای ها هم ماندلا دارند. ایرانی ها اسطوره و قهرمانان تاریخی بسیاری دارند که به آنها می بالند. در قرن حاضر تختی اسطوره بی بدیل ورزش و کشتی بود کشتی به تختی هویت نداد بلکه او بود که کشتی را همراه خود به عرش می کشید. تختی در زمانه خودش سرآمد بود نسل هم زمان خودش را شیفته کشتی و ورزش پهلوانی کرد تا جایی که بیشتر جوانان روزگارش می خواستند مانند تختی باشند. تختی ۵۰ سال است که رفته اما نامش و چهره اش هنوز بر در و دیوار شهر ها و خانه ایرانی ها مانده است نه تنها به دلیل روحیه پهلوانی و جوانمردی و نه به دلیل این که حتی در فینال رقابت با الکساندر مدودی روسی سمت پای مصدوم حریف دیرینه خود نمی رفت، و یا نه به این دلیل که با وجود گرایش سیاسی به مرحوم آیت الله طالقانی و جبهه ملی و پیشنهادهای اقوا کننده صاحبان قدرت هیچ پست دولتی را نمی پذیرفت. تختی تنها غلام رضا تختی بود، چون خودش می خواست فقط تختی بماند نه چیز دیگری. اگر در زلزله بویین زهرا در کف خیابان، رو در روی  قدرت می ایستاد و برای جمع آوری کمک های مردم پیش قدم می شد باز زنده بودن حس همدردی و نوع دوستی مردمش را به نمایش می گذاشت و سودای سیاست نداشت. این چنین بود که عنوان جهان پهلوان را اگر صد بار دیگر بر ده ها کشتی گیر با ده ها مدال رنگارنگ بگذارند.

که گذاشتند و فراموش شد، باز خاطره جمعی ایرانی ها «جهان پهلوان» را تنها برازنده تختی می دانست نه هیچ کس دیگری. هر ملتی قهرمانانش را به ایثار و ایستادگی،گذشت و مقاومتش برای نام و نشان مردم و وطنش می شناسد نه به تعداد و رنگ مدال هایش،که تختی از الکساندر مدودی و دیگر حریفان به ویژه در سال های آخر عمر ورزشی اش شکست هم خورده بود آنچنان که  همه پهلوانان و قهرمانان و اسطوره ها خاک می شوند و شکست می خورند.

تختی نماد ایستادگی بود و در کشاکش زندگی جانب مردم بود، فرقی نمی کرد او را با دوبنده کشتی ببینند یا کت و شلوار، تختی همیشه در جای تختی ایستاده بود وکیل و شهردار و نماینده نشد، به همین دلیل بود که افکار عمومی پروند «مرگ طبیعی» اسطوره اش را باور نداشت و به قول جلال آل احمد حتی جبهه ملی هم در بیانیه اش مرگ تختی را طبیعی ندانست و هنوز هم که هنوز است مردم باور ندارند. ورزشکاران، هنرمندان، سیاستمداران، پزشکان اگر جای خودشان بیاستند و بمانند به حد تلاش و اثر گذاری خدماتشان، قدر می بینند وپاس داشته می شوند. در روزگار ما برخی خلایق کتاب را وارونه می گیرند و داستان را نیز از آخر به اول می خوانند نه این که توانایی و دانش انسان ها ثابت است و فزونی نمی یابد بلکه دانش، اطلاعات در دنیایی امروز چنان گسترده و پیچیده شده است که دیگر عالم بودن به تمام علوم معنی ندارد. هر مشتاق علمی به وسع تواناییش در شاخه ای از رشته تحصیل می کند و تخصص می گیرد، در همان زمینه شاغل می شود و اظهار نظرمی کند و اگر از او  درباره علم و دانش دیگری پرسش شود  بی رودربایستی می گوید دانشی ندارد. به همین دلیل است که در دنیای امروز جوانان به فراخور علاقه توانایی خود در شاخه های دیپلماسی، اقتصاد، موسیقی، معماری، پزشکی، ورزش، کشاورزی و صدها رشته دیگرمی آموزند، تجربه کسب می کنند و در همان زمینه شاغل می شوند و اظهار نظر می کنند. ما کجای قصه را وارونه فهمیده ایم که شهردار پایتختمان لباس خدمت از تن بیرون می آورد، شهردار می شود و از اتاق شهرداریش هر روز و هر ساعت ساختمان پاستور را رصد می کند و سودای ریاست جمهوری در سر می پروراند. پهلوانانش وزنه ها را زمین می نهند، دوبنده کشتی از تن بیرون می کنند و با کت و شلوار در شورای شهر می نشینند و جای مدیریت شهری با زنده و مرده شهر سلفی می گیرند و از هنر باز کردن شاخ بز می گویند. استقلال. پرسپولیس و برخی تیم های بزرگ فوتبال کشورمان را پس از حذف ورزشی ها ،سیاسی ها می گردانند و در مقابل ورزشی ها سودای سیاست می کنند. برخلاف تمام کشورهای پیشرفته دنیا که سیاست مدارانش پس از سال ها کار حزبی از دل احزاب بیرون می آیند و به تجربه کار سیاسی خود افتخار می کنند استاندار، فرماندار و حتی وزیر سیاسی کابینه نیز چشم در چشم دوربین می گوید ما سیاسی نیستیم. این روزها و پس از حادثه پلاسکو که عباس جدیدی با اظهار نظرهای خارج از اصول و رفتارهای خارج از عرفش بیشتر سوژه شده است، نام ورزشکاران شورای شهر تهران بیشتر شنیده می شود. اما مشکل تنها ورزشکاران شورا نیستند باید بپذیزیم که خیلی از آدم ها جای خودشان ننشسته اند اگر جوانان تحصیل کرده ما به دنبال کارند یا سراغ شغل های دیگر و بی نیاز تخصصشان رفته اند با خروج ورزشکاران از شورا مشکل همچنان پا برجا است. اگر رئیس جمهور، وزیر و نماینده مجلس ما پس از سال ها کار حزبی و آموزش و پخته شدن بر مسند نمی نشینند باز مشکل پا برجا است. کاش می پذیرفتیم سیاست را به سیاستمداران. مدیریت تیم های ورزشی را به ورزشی ها. موسیقی و اظهار نظر درباره کیفیت و مجوزهای موسیقی را به موسیقی دانان واگذار می کردیم و آدم ها را در جای درست و صندلی خودشان می نشاندیم. باید بپذیریم تا هشتاد سال دیگر حسین رضا زاده ها و عباس جدیدی ها قرار  نبوده است که کاری برای شهرشان بکنند.اینها قهرمانان رشته خودشان بودند و قرار نبود نقش های طنز یا منفی فیلمنامه را بازی کنند.  حسین رضا زاده هنوز هم در دوران بازنشستگی و بدون تمرین می تواند وزنه بالای۱۲۰ کیلویی را یک ضرب بالای سر ببرد، یا عباس جدیدی هنوز می تواند با اضافه وزن و سال ها دور بودن از تشک با بسیاری از جوانان کشتی گیر سرشاخ شود و پیروز بیرون آید. اما مشکل این جاست که مدیریت شهری جای بالا بردن وزنه و انجام فنون کشتی نیست. اینها اگر جای خودشان می نشستند یا اگر مدیریت کلان امکان استفاده از تجربیات «جدیدی ها» به نسل نو را فراهم می کردند، مردم روزانه مجبور نبودند صدها تصاویر مونتاژ شده عباس جدیدی با شخصیت های معروف و طنز های تلخ، درباره او را از روی گوشی های موبایل خود پاک کنند.

منبع: روزنامه افسانه

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.